Print this page

غزوه‏ تبوك

امتیاز بدهید
(1 امتیاز)

غزوه‏ تبوك

يكي از افتخارات امير مؤمنان اين است كه در تمام نبرد‌ها ملازم ركاب پيامبر و پرچمدار وي در جنگ‌هاي اسلامي بوده است، جز در غزوه تبوك كه به دستور خود پيامبر در مدينه‏ باقي ماند و در اين جهاد شركت نكرد، زيرا پيامبر به خوبي مي‌دانستند كه منافقان و برخي از قريش دنبال فرصت مي‌گردند تا در غياب پيامبر، وضع را دگرگون سازند و حكومت نوبنياد اسلامي را واژگون كنند.

پايگاه اطلاع رساني حج، غزوه‏ تبوك از آخرين غزوات پيامبر اعظم (ص) بود. سبب وقوع اين غزوه آن بود كه كاروان تجاري شام به پيامبر (ص) خبر داد كه سلطان روم لشگري مجهز كرده و عازم مدينه است. از اين رو آن حضرت فرمان دادند مسلمانان آماده جنگ شوند. علي‏رغم دوري راه، فصل گرما، دوره برداشت محصول و سختي مسير، اكثر مسلمانان، خود را براي جنگ آماده كردند. در اين ميان گروهي از منافقان مدينه به بهانه ‏هايى در اين غزوه شركت نكردند و ديگران را نيز از رفتن منع كردند. حضرت چون از نيّت سوء آنان آگاه شدند، علي (ع) را به جاي خويش در مدينه گماشته و رهسپار تبوك شدند.

لشگر ۳۰ هزار نفري اسلام به محل جنگ رسيدند ولي از سپاه روم اثري نيافتند. در اين غزوه هرچند جنگي رخ نداد ولي شوكت اسلام، فداكاري مسلمين و آمادگي آن‌ها در برابر كفر به نمايش درآمد. همچنين به اين جنگ، غزوه «فاضِحِه» (به معني رسوا كننده) نيز گفته مي‌‏شود زيرا جمعي از منافقِ مسلمان‌نما در اين سفر رسوا شدند.

سوريه در آن روز از مستعمرات روم شرقي كه‏ مركز آن قسطنطنيه بود، به شمار مي‌رفت، مرزنشينان شام همگي پيرو آيين حضرت مسيح (ع) و رؤساي بخش‌ها همگي دست‏نشانده فرمانرواي شام بودند كه خود او از امپراتور روم الهام‏ مي‌گرفت.

نفوذ و انتشار سريع اسلام، در شبه‌جزيره عربستان و فتوحات درخشان مسلمانان در حجاز با وسايل آن روز در خارج حجاز منعكس مي‌شد و پشت دشمنان را به لرزه درآورد، روميان را به فكر چاره افكند.

ارتش روم مركب از ۴۰ هزار سواره نظام و پياده‏نظام مجهز با آخرين نمونه از سلاح زمان‏ در نوار مرزي شام مستقر شدند و قبايل مرزنشين مانند قبيله‏هاي «لخم»، «عامله»، «غسان» و «جذام» به آنان پيوسته و تا «بلقاء» پيشروي كردند.

با استقرار گروهي از سربازان روم در نوار مرزي شام، كاروان‌هايي كه در مسير حجاز و شام به بازرگاني مي‌‏پرداختند، خبر را به گوش پيامبر رساندند و پيامبر چاره‏اي جز اين نديد كه با لشكري عظيم‏ پاسخ تجاوزكاران را دهد و آييني را از ضربات غافلگيرانه دشمن حفظ كند كه به قيمت خون عزيزان و فداكاري‌هاي بي‌شمار حاصل شده است.

به همين جهت، پيامبر (ص) در ماه رجب سال نهم هجري رسول اكرم (ص) آهنگ غزوه تبوك را اعلام كرد، نوع بازتاب اعلام غزوه تبوك در جامعه آن روز مي‌تواند چراغ راهي براي جامعه امروز ايران اسلامي باشد، در زير به برخي از نكته‌هاي غزوه تبوك اشاره مي‌شود:

 

*فصل برداشت محصول و اعلام غزوه تبوك

- فراخوان غزوه تبوك در حالي اعلام شد كه هنوز قبايل مدينه و اطراف آن، محصول خود را به درستي جمع نكرده بودند و خرما‌ها در دست رسيدن بود و يك نوع قحطي بر مدينه و اطراف آن سايه افكنده بود، ولي چه بايد كرد؟ براي مردان خدا، زندگي معنوي و حفظ اهداف عاليه و جهاد در راه خدا بر همه‏ چيز مقدم است.

 

*مديريت بحران بي‌نظير پيامبر (ص) و هدايت اعجاب‌انگيز لشكر اسلام

- رهبري پيامبر (ص) براي سپاه عظيم براي انجام جنگ در سرزميني دور، بسيار اعجاب‏انگيز بود؛ هر چند در اين سفر پيغمبر خاتم (ص) با دشمن روبرو نشد، چرا كه دشمن از حركت سپاه اسلام آگاه شد و از مقابله با لشكر اسلام خودداري‏ كرد و به نحوي متفرق شد و چنين وانمود كرد كه اصلاً به فكر حمله نبوده است، ولي‏ لشكركشي پيامبر در آن فصل گرم و هدايت سپاه سي هزار نفري تا كرانه‏هاي شام و بستن‏ پيمان با سران قبايل مرزنشين، زهر چشمي از دشمن گرفت تا آنجا كه تا پيامبر زنده بود، انديشه حمله را در مغز نپروراند و پس از درگذشت پيامبر، نخستين نقطه‏اي بود كه فتح شد.

 

*دوري راه عاملي براي بهانه‌جويي افراد براي عدم شركت در جهاد

- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ»؛ «اي كساني كه ايمان آورده‏ايد شما را چه شده است كه چون به شما گفته مي‌‏شود در راه خدا بسيج‏شويد كندي به خرج مي‌‏دهيد آيا به جاي آخرت به زندگي دنيا دل خوش كرده‏ايد متاع زندگي دنيا در برابر آخرت جز اندكي نيست».

اين آيه در قلوب افراد با ايمان، آتش شوق بر جهاد را بر افروخت و كمك‏هاي‏ مالي سرازير بيت‏المال شد و افراد دسته دسته به لشگرگاه مدينه به نام‏ «جرف» سرازير شدند.

- «وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»؛ و از آنان كسي است كه مي‌‏گويد مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه‏ام مي‌نداز، هشدار كه آنان خود به فتنه افتاده‏اند و بي‏ترديد جهنم بر كافران احاطه دارد.

اين آيه خطاب به يكي از سران نفاق به نام «جدين قيس» نازل شد كه براي عدم شركت در جنگ بهانه مي‌تراشيد.

- «وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ»؛ گفتند در اين گرما بيرون نرويد، بگو اگر دريابند آتش جهنم سوزان‏‌تر است.

 

* نفاق در خانه يهودي مدينه/ امروز نيز سران نفاق به صهيونيسم پناه مي‌برند!

- در اين موقع سران حزب‏ نفاق در خانه يك فرد يهودي به نام «سويلم» دور هم گرد آمدند و گفتند، چه كنيم‏ كه افراد را از شركت باز داريم، سرانجام تصميم گرفتند كه با ايجاد رعب و ترس در مي‌ان‏ سپاه اسلام و اينكه نبرد با روميان بازي با دم شير است و جنگ با آنان مانند جنگ عرب‏ با عرب نيست، آنان را از مشاركت باز دارند. گزارش اين فعاليت تخريبي به گوش رسول خدا رسيد.

پيامبر (ص) براي اينكه اين نوع كار‌ها بار ديگر تكرار نشود، طلحه را فرستاد تا خانه مزبور را كه لانه فساد و نقطه نقشه‏ كشي بر ضد اسلام بود، آتش بزند و از اين طريق‏ آنان را متفرق سازد، وقتي آنان گرما گرم مشغول سخن گفتن بودند، ناگهان خانه آتش‏ گرفت، يكي از آنان به نام ضحاك بن خليفه از پشت خانه خود را نجات داد و پاي او شكست، بقيه نيز به نوعي از خانه بيرون ريختند و متفرق شدند.

جاي تعجب نيست كه اعضاي حزب نفاق محل صالح‏تري براي‏ نقشه‏كشي جز خانه يهودي پيدا نكردند و اين امر نشان مي‌‏دهد كه منافقان پيوسته با يهوديان در ارتباط و تماس بودند، همچنان كه امروز نيز، سران نفاق در كشورهاي‏ اسلامي با صهيونيسم در ارتباط و تماس هستند.

-پيامبر (ص) عمار ياسر را فرستاد تا از آنان بپرسد كه در آنجا چه مي‌‏گفتند، اگر انكار ورزيدند، به آنان بگويد شما چنين و چنان مي‌‏گفتيد!، وقتي راز آنان بر ملا شد، يك نفر از آنان به نام «وديعة بن ثابت» حضور پيامبر رسيد و گفت ما در آن خانه بازي و شوخي مي‌‏كرديم، قرآن در انتقاد از آنان چنين مي‌‏فرمايد: «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ»؛ و اگر از ايشان بپرسي مسلما خواهند گفت، ما فقط شوخي و بازي مي‌‏كرديم، بگو: آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مي‌‏كرديد.

 

*تلاش منافقان براي توطئه در عزم جهاد مسلمانان

- در اين ميان تحركات شيطاني رييس حزب نفاق «عبدالله‏ بن اُبَي» نيز به اوج خود رسيده بود، او كه محور حزب و فرد الهام بخش و ترسيم‏گر خط حزب نفاق بود، به وسيله‏ ايادي خود در ميان ياران رسول گرامي مطلب زير را منتشر كرده بود كه محم (ص) مي‌‏خواهد، با فرزندان زردمو (روميان) با كمي امكانات و هواي گرم و دوري راه بجنگد و اين كار قماري بيش نيست! من دارم مي‌‏بينم ياران او به ريسمان اسارت كشيده و به مدينه باز گردانده مي‌‏شوند!

پس عزم سپاه اسلام براي غزوه تبوك، عبدالله‌‌ همان نقشي را كه در جنگ احد ايفا كرده بود، انجام داد، او در بخش پايين ثنية الوداع لشكر خود را قرار داد و همفكران و هواداران خود را زير پرچم دعوت كرد و گروهي را زير لواي خود در آورد، شكي نيست كه هدف او از گردآوري اين افراد، شركت در جهاد نبود، بلكه نظر او اين بود كه به هنگام حركت سپاه پيامبر او با لشگر خود به مدينه باز گردد و از اين‏ طريق علاوه بر اشباع غريزه رياست خواهي خود، تزلزلي در سپاه پيامبر پديد آورد و گروهي را به مدينه باز گرداند، اين حركت او نه تنها نتوانست خللي در اراده سربازان پديد آورد، بلكه موجب شد سپاه اعزامي اسلام تا حدي از اعضاء حزب نفاق پاكسازي شود.

 

*علي (ع) در غزوه تبوك چه افتخاري را كسب كرد/ تنها غزوه‌اي كه علي همراه پيامبر نبود

و اين فرصت موقعي به دست آن‌ها مي‌افتد كه پيامبر و يارانش به‏ مقصد دوري بروند و ارتباط آنان با مركز قطع شود.

رسول اكرم (ص) با اينكه «محمد بن مسلمه انصاري» را جانشين خود در مدينه قرار داده بود، ولي به امام علي (ع) فرمود: «تو سرپرست اهل بيت‏ و خويشاوندان من و گروه مهاجر هستي و براي اين كار جز من و تو كسي ديگر شايستگي‏ ندارد»، اقامت اميرمؤمنان در مدينه، توطئه‏چينان را سخت ناراحت ساخت، زيرا فهميدند كه با علي و مراقبت‌هاي او، ديگر نمي‌توانند نقشه‏هاي خود را پياده كنند، لذا براي اخراج و بيرون رفتن علي از مدينه نقشه‏اي ريختند و شايع كردند كه با اينكه پيامبر با كمال ‏ميل علي (ع) را براي شركت در جهاد دعوت كرد، ولي او از جهت دوري راه و شدت گرما از شركت در اين‏ نبرد مقدس، سر باز زده است!

 

* حديث منزلت درباره امام علي (ع)

حضرت علي (ع) براي ابطال تهمت آنان به محضر پيامبر شرفياب شد و ماجرا را با آن حضرت در ميان نهاد، پيامبر كلمه تاريخي خود را كه از دلايل واضح و روشن امامت و جانشيني‏ بلافصل او از پيامبر است، درباره او فرمود، ايشان چنين گفتند: برادرم به مدينه بازگرد! زيرا براي حفظ شؤون و اوضاع مدينه جز من و تو كسي شايستگي ندارد، تو نماينده من در ميان اهل‌بيت و خويشاوندان من هستي... «ألا تَرضَي أن تَكُونَ مِنِّي بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَي إلا أَنَّهُ لَيْسَ نَبيُّ بَعْدِي»؛ ‏ آيا خشنود نمي‌شوي كه بگويم مثل تو نسبت به من، مثل هارون است نسبت به موسي، جز اينكه پس‏ از من پيامبري نيست، همانطوري كه او وصي و جانشين بلافصل موسي بود، تو نيز جانشين و خليفه پس از من هستي!

خوانده شده 3106 مرتبه