fehrest page 

30- جواب نه امام  
بیعت نکردن امام یعنى معترض بودن ، قبول نداشتن ، اطاعت یزید را لازم نشمردن ، بلکه مخالفت با او را واجب دانستن . آن ها مى گفتند باید بیعت کنید، امام مى فرمود بیعت نمى کنم . حال در مقابل این تقاضا، در مقابل این عامل ، امام چه وظیفه اى دارند؟
بیش از یک وظیفه منفى ، وظیفه دیگرى ندارند: بیعت نمى کنم . حرف دیگرى نیست . بیعت مى کنید؟ خیر. اگر بیعت نکنید کشته مى شوید! من حاضرم کشته شوم ، ولى بیعت نمی کنم . در این جا جواب امام فقط یک نه است .

31- طلب حسین (ع) براى بیعت  
حاکم مدینه که یکى از بنى امیه بود امام را خواست . (البته باید گفت گرچه بنى امیه تقریبا همه ، عناصر ناپاکى بودند، ولى او تا اندازه اى با دیگران فرق داشت .) در آن هنگام امام در مسجد مدینه (مسجد پیغمبر) بودند. عبدالله بن زبیر هم نزد ایشان بود. مأمور حاکم از هر دو دعوت کرد نزد حاکم بروند و گفت : حاکم صحبتى با شما دارد. گفتند: تو برو، بعد ما مى آییم .
عبدالله بن زبیر گفت : در این موقع که حاکم ما را خواسته است شما چه حدس مى زنید؟
امام فرمود: اظم ان طاغیتهم قد هلک ؛ فکر مى کنم فرعون این ها تلف شده و ما را براى بیعت مى خواهند.
عبدالله بن زبیر گفت : خوب حدس زدید، من هم همین طور فکر مى کنم ، حالا چه مى کنید؟
امام فرمود: من مى روم ، تو چه مى کنى ؟
حالا ببینم .

32- درخواست بیعت مخفیانه  
عبدالله بن زبیر شبانه از بیراهه به مکه فرار کرد و در آن جا متحصن شد. امام علیه السلام رفت ، عده اى از جوانان بنى هاشم را هم با خود برد و گفت : شما بیرون بایستید، اگر فریاد من بلند شد بریزید تو ، ولى تا صداى من بلند نشده داخل نشوید.
مروان حکم ، این اموى پلید معروف ، که زمانى حاکم مدینه بود آن جا حضور داشت . (38) حاکم نامه علنى را به اطلاع امام رساند. امام فرمود: چه مى خواهید؟ حاکم شروع کرد با چرب زبانى صحبت کردن . گفت : مردم با یزید بیعت کرده اند . معاویه نظرش چنین بوده است ، مصلحت اسلام چنین ایجاب مى کند... خواهش می کنم شما هم بیعت بفرمایید، مصلحت اسلام در این است ، بعد هر طور که شما امر کنید اطاعت خواهید شد. تمام نقایصى که وجود دارد مرتفع مى شود.
امام فرمود: شما براى چه از من بیعت مى خواهید؟ براى مردم مى خواهید، یعنى براى خدا نمى خواهید. از این جهت که آیا خلاف شرعى است یا غیر شرعى ، و من بیعت کنم تا شرعى باشد که نیست . بیعت مى خواهید که مردم دیگر بیعت کنند. گفت : بله .
فرمود: پس بیعت من در این اتاق خلوت که ما سه نفر بیشتر نیستیم براى شما چه فایده اى دارد؟
حاکم گفت : راست مى گوید باشد براى بعد.
امام فرود: من باید بروم .
حاکم گفت : بسیار خوب ، تشریف ببرید.
مروان حکم گفت : چه مى گویى ؟ اگر از این جا برود معنایش این است که بیعت نمى کنم . آیا اگر از این جا برود بیعت خواهد کرد؟ فرمان خلیفه را اجرا کن .
امام گریبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محکم به زمین کوبید. فرمود: تو کوچک تر از این حرف ها هستى .

33- رد بیعت تا آخرین نفس  
یزید در نامه خصوصى خود چنین مى نویسد: خذ الحسین بالبیعة اخذا شدیدا؛ (39) حسین را براى بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن . امام حسین هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاده بود و به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبود، جوابش نفى بود و نفى . حتى در آخرین روزهاى عمر امام حسین که در کربلا بودند، عمر سعد آمد و مذاکراتى با امام کرد. در نظر داشت با فکرى امام را به صلح با یزید وادار کند. البته صلح هم جز بیعت چیزى دیگرى نبود. امام حاضر نشد. از سخنان امام که در روز عاشورا فرموده اند کاملا پیداست که بر حرف روز اول خود همچنان باقى بوده اند: لا، والله لا اعطیکم بیدى ، اعطاء الذلیل ولااقرا العبید؛ (40) نه ، به خدا قسم ، هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد. حتى در همین شرایطى که امروز قرار گرفته ام و مى بینم کشته شدن خودم را، کشته شدن عزیزانم را، کشته شدن یارانم را، اسارت خاندانم را حاضر نیستم با یزید بیعت کنم .

34- شهید رأی و عقیده  
قبل از مردن معاویه و همچنین بعد از مردن او در دوره یزد چه در وقتى که امام در مدینه بود و چه در مکه و چه در بین راه و چه در کربلا، آن ها از امام فقط یک امتیاز مى خواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به آن ها مى داد نه تنها کارى به کارش نداشتند انعام ها هم مى کردند و امام هم همه آن تحمل رنجها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان یک امتیاز را ندهد. آن یک امتیاز فروختن رأی و عقیده بود. در آن زمان صندوق و انتخاباتى نبود، بیعت بود. بیعت آن روز راى دادن امروز بود. پس امام اگر یک راى غیر وجدانى و غیر مشروع مى داد شهید نمى شد، شهید شد که راى و عقیده خودش را نفروخته باشد.(41)

35- عوامل مؤثر در قیام حسین (ع)  
در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفت :
الف - از امام حسین براى خلافت یزید بیعت و امضاء مى خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضاء چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با ابوبکر یا عمر یا عثمان و صلح با معاویه و میان بیعت با یزید. به قول عقاد اولین اثر این بیعت امضاء سب و لعن على علیه السلام بود که در زمان معاویه شروع شده بود، و هم امضاء ولایت عهد و وراثت خلافت بود.
ب - خودش مى فرماید: اصلى در اسلام است که در مقابل ظلم و فساد نباید سکوت کرد، اصل امر به معروف و نهى از منکر. خودش از پیغمبر روایت کرد: من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ... ایضا مى گفت : الا ترون ان الحق لا یعمل به ...
ج - مردم کوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه ها نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. باید دید آیا عامل اصلى ، دعوت اهل کوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قیام با مخالفت نمى کرد و بیعت مى کرد؟ این مطلب خلاف راى و عقیده حسین علیه السلام بود و قطعا چنین نمى کرد؟ بلکه تاریخ مى گوید: چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به کوفه رسید، مردم کوفه اجتماع کردند و هم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول که در مدینه بود از او بیعت خواستند، بلکه معاویه در زمان حیات خود از او بیعت خواست و حسین علیه السلام امتناع کرد. بیعت کردن با یزید صحه گذاشتن بر حکومت او بود که ملازم بود با امضاء بر نابودى اسلام : و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید پس موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت . حسین علیه السلام حاضر بود کشته بشود، و بیعت نکند؛ زیرا خطر بیعت خطرى بود که متوجه اسالم بود نا متوجه شخص او، بلکه متوجه اساس اسلام ، یعنى حکومت اسلامى بود، نه یک مسئله جزئى فرعى قابل تقیه .
اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت . از این نظر جهت را باید مطالعه کرد که آیا شرط امر به معروف ؛ یعنى احتمال اثر و منتج بودن در آن یا نه ؟ از گفته هاى خود امام حسین که مى فرمود: ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب الفرس حتى تدور بکم دور الدحى و یقلق بکم قلق المحور
یا در جواب شخصى که ریاش نقل مى کند: ان هؤلاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى فاذا فعلوا ذلک یدعوا لله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من قوم الامة (فرام الامة )
و همچنین است جمله هایى که در وداع دوم به اهل بیت خودش فرمود: استعدوا للبلاء واعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الهداء و یعذب عادیکم یانواع البلاء از این ها معلوم مى شود که امام حسین توجه داشت که خونش بعد از خودش خواهد جوشید و شهادتش سبب بیدارى مردم مى شود. پس شهادتش ماءثر بود.
اما از نظر سوم : از این جهت همین قدر مؤثر بود که امام را متوجه کوفه کرد. امام آیا اگر به کوفه نمى رفت ، در محل امن و امانى بود؟ اگر در مکه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع مى کرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین ابا داشت که در مکه حرم خدا کشته شود و شاید از این که در حرم پیغمبر هم کشته شود ابا داشت . این که در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر سعد به این زیاد برمى آید که در خود کربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمى خواهید بر مى گردم ، فقط ناظر به این قسمت است که چرا به عراق آمد به این که قضیه فقط یک جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانى از آمدن به عراق است . امام حسین که نگفت حالا که مردم کوفه نقض عهد کردند پس من بیعت مى کنم یا این که دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس مى گیرم و ساکت مى شوم . (42)

36- من تن به بیعت نمى دهم !  
امام حسین حاضر بود که کشته شود ولى به هیچ وجه حاضر به بیعت نبود. وظیفه امام از این نظر فقط امتناع بود. این وظیفه را با خروج از کشور، با متحصن شدن به شعاب جبال (آنچنان که این عباس پیشنهاد کرد)، با مخفى شدن هم مى توانست انجام دهد. به عبارت دیگر روش و متد امام از این نظر جز زیر بار رفتن به هر شکل ولو به خروج از مرز و تا سر حد کشته شدن نیست .
روش امام در مقابل عامل بیعت خواستن ، محدود به حد امکانات براى بدست گرفتن حکومت نیست و محدود به حد کشته نشدن هم نیست ، ولى هیچ وظیفه اى مثبت از قبیل توسعه انقلاب و گسترش دعوت و غیره را ایجاد نمى کند. جلوگیرى از خونریزى دیگران لازم مى شود، از این نظر امام فقط باید بگوید: نه .
در آن زمان بیعت امام قطعا جدى و از روى رضا تلقى مى شد و واقعا صحه گذاشتن به خلافت یزید بود. قرائنى در دست است که امام به هیچ وجه حاضر به بیعت نبود. آقاى صالحى از مقتل خوارزمى نقل مى کند که : امام در مذاکراتش با محمد بن حنفیه فرمود: لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لامأوى لما بایعت یزید بن معاویه . (43)

37- مرد بیعت و مسلم نبود!  
امام نه حاضر شد به بیعت و تسلیم ، و خود گفته بود به هر حال من بیعت نخواهم کرد و لو لم یکن ملجا و لا مأوى ، یعنى خواه کوفه مرا بپذیرد بیعت نخواهم کرد؛ و هم این که پس از یأس از یاورى کوفیان نیز دست از انتقاد نکشید. خطبه هاى داغش را پس از برخورد با حر و اطلاع از وضع کوفه ایراد کرد. بعد از اطلاع از شهادت مسلم یا قیس بن مسهر یا عبدالله ین یقطر تازه این آیه را مى خواند: من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ... (44) پافشارى امام پس از تغییر اوضاع کوفه شاید بیشتر براى این بود که بفهماند امتناع از بیعت و هم اعتراض و انتقادش مقدم به قدرت رسیدن و تسلط بر کوفه نیست و امام از بیعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر. ترک بیعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمینه کوفه نبود که با سقوط این زمینه ، هم حاضر به بیعت شود و هم ترک اعتراض را هم مى دانست و به اثر این اعتراض خونین هم واقف بود، مى خواست اعلام جرم خود را با خون بنویسد که هرگز پاک نشود و هم این که راهى پیش نگرفت که لااقل از کشته شدن فرزندان و یارانش جلوگیرى کند؛ زیرا فرضا بگوییم خود را در خطر مى دید، اصحاب و خاندان خود را که قطعا در خطر نمى دید، چرا حاضر شد آن ها کشته شوند؟ به علاوه چرا حتى پس از برخورد با حر بن یزید، عبیدالله بن حر جعفى و ضحاک بن عبدالله مشرقى (رجوع شود به تاریخ که این کار پس از برخورد با حر بوده است یا نه ) (آن ها را) و مخصوصا بنى اسد را در شب عاشورا به همراهى و نصرت مى خواند؟ (45)

38- استفاده از تبلیغ  
استفاده از تبلیغ در نهضت حسینى ، آن وقت درست است که عامل نهضت را تنها امتناع از بیعت ندانیم . استفاده از تبلیغ با دو عامل دیگر یعنى اجابت مردم کوفه براى در دست گرفتن زمام امور، و دیگر امر به معروف و نهى از منکر جور مى آید، و البته از زمان سقوط کوفه به بعد هر اندازه از عنصر تبلیغ استفاده شده باشد اختصاص دارد به امر به معروف و نهى از منکر.(46)

بخش سوم : احیاى سنت امر به معروف و نهى از منکر  

39- عظمت عامل امر به معروف و نهى از منکر  
عامل سوم که این را هم مثل دو عامل دیگر، تاریخ بیان مى کند، عامل امر به معروف و نهى از منکر بود که از روز اولى که امام حسین از مدینه حرکت کرد، با این اشعار حرکت کرد. از این نظر، مسئله این نبود که چون از من بیعت مى خواهند و من نمى پذیرم قیام مى کنم ، بلکه این بود که اگر بیعت هم نخواهند، من به حکم وظیفه امر به معروف باید قیام کنم . و نیز مسئله این نبود که چون مردم کوفه از من دعوت کرده اند، قیام مى کنم . هنوز حدود دو ماه مانده بود که مردم کوفه دعوت بکنند، روزهاى اول بود و به دعوت مردم کوفه مربوط نیست . دنیاى اسلام را منکرات فراگرفته است ؛ من ره حکم وظیفه دینى ، به حکم مسئولیت شرعى و الهى خودم قیام مى کنم .
در عامل اول امام حسین مدافع است . به او مى گویند: بیعت کن ، مى گوید: نمى کنم ، از خودش دفاع مى کند. در عامل دوم ، امام سوم ، امام حسین مهاجم است . در این جا او هجوم کرده به حکومت وقت . به حسب این عامل ، امام حسین یک مرد انقلابى است ، یک ثائر است ، مى خواهد انقلاب بکند.(47)

40- ارزشمندى عامل امر به معروف و نهى از منکر  
حالا ببینیم در میان این عوامل سه گانه یعنى عامل دعوت مردم کوفه که ماهیت تعاونى به این نهضت مى داد، و عامل تقاضاى بیعت که ماهیت دفاعى به این نهضت مى داد، و عامل امر به معروف و نهى از منکر که ماهیت هجومى به این نهضت مى داد، کدام یک ارزشش بیشتر از دیگرى است . البته ارزشهاى این عامل ها در یک درجه نیست . هر عاملى یک درجه معینى از ارزش را داراست و به این نهضت به همان درجه ارزش مى دهد. عامل دعوت مردم کوفه از مردى اعلام آمادگى کردند به آن کسى که نامزد این کار شده است ، و او بدون یک ذره معطلى آمادگى خودش را اعلام کرده است ، بسیار ارزش دارد، ولى از این بیشتر، عامل تقاضاى بیعت و امتناع حسین بن على علیه السلام و حاضر به کشته شدن و بیعت نکردن ارزش دارد. عامل سوم که عامل امر به معروف و نهى از منکر است ، از این هم ارزش بیشترى دارد. بنابراین عاملى سوم ارزش بیشترى به نهضت حسینى داده است .(48)

41- هدف آشکار حسین (ع)  
حسین علیه السلام در اواخر عمر معاویه نامه اى به او مى نویسد و او را زیر رگبار ملامت خود قرار مى دهد و از آن جمله مى گوید: معاویه بن ابى سفیان ! به خدا قسم ، من از این که الان با تو نبرد نمى کنم ، و مى ترسم در بارگاه الهى مقصر باشم . میخواهد بگوید خیال نکن اگر حسین امروز ساکت است ، در صدد قیام نیست . من به دنبال یک فرصت مناسب هستم نا قیام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفى که براى رسیدن به آن کوشش ‍ مى کنم ، یک قدم جلو ببرد.
روز اولى که از مکه بیرون مى آید، در وصیتنامه اى که به محمد بن حنفیه مى نویسد، صریحا مطلب را ذکر مى کند: انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ، ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر . (49)

42- مردم دنیا بدانند!  
(امام حسین علیه السلام ) روزى که از مدینه حرکت کرد، مهاجم بود. در آن وصیتنامه اى که به برادرش محمد بن حنفیه مى نویسد، مى گوید: انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ، ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى . مردم دنیا باید بدانند که من یک آدم جاه طلب ، مقام طلب ، اخلالگر، مفسد و ظالم نیستم ، من چنین هدفهایى ندارم . قیام من ، قیام اصلاح طلبى است . قیام کردم ، خروج کردم براى این که مى خواهم امت جد خودم را اصلاح کنم . من مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر بکنم . در نامه به محمد بن حنفیه نه نامى از بیعت خواستن است ، نه نامى از دعوت مردم کوفه ، و اصلا هنوز مساله مردم کوفه مطرح نبود.(50)

43- ارزش نهضت حسین (ع)  
در نهضت حسینى مجموعا سه عامل موثر بوده است . یکى امتناع از بیعت ، دیگر پذیرش دعوت کوفیان ، و سوم که از آن دو مستقل است امر به معروف و نهى از منکر. و معلوم شد که هر یک از این سه عامل خود به خود براى امام علیه السلام وظیفه بخصوصى را ایجاب مى کرده است ، عکس العمل خاصى را به وجود مى آورده است . و هم عرض کردیم که ارزش این نهضت بر حسب هر یک از این سه عامل ، مختلف و متفاوت مى شود. اگر تنها عامل دعوت کوفیان را در نظر بگیریم یک حد معینى از ارزش را دارا خواهد بود. اگر عامل امتناع از بیعت را در نظر بگیریم ارزش خیلى بیشتر و عظیم ترى را دارا خواهد بود اگر عامل امر به معروف و نهى از منکر را در نظر بگیریم ، ارزش آن ده ها برابر بالاتر مى رود و مهم تر مى شود.

44- عامل اساسى قیام حسین (ع)  
در ساختمان نهضت مقدس حسینى سه عنصر اساسى دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است . یکى این که بلافاصله بعد از درگذشت معاویه ، یزید بن معاویه فرمان مى دهد که از حسین بن على علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع مى کند آن ها فوق العاده اصرار دارند، به هیچ قیمتى از این تقاضا صرف نظر نمى کند، و امام شدیدا امتناع دارد و به هیچ قیمتى حاضر نیست به این بیعت تن بدهد، از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع مى شود.
عامل دومى که در این نهضت تأثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد این است که پس از آن که امام به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطى قرار مى گیرد که از آن طرف اصرار و از طرف ایشان انکار است ، به مکه مهاجرت مى کنند پس از یکى دو ماه اقامت در مکه خبر چگونگى قضیه به مردم کوفه مى رسد. آن وقت مردم کوفه به خود آمده ، امام را دعوت مى کنند. بر عکس آن چه ما غالبا مى شنویم و مخصوصا در بعضى کتب درسى مى نویسند، دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست ، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است . نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کرد، بلکه بعد از این که امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه نسبتا آماده اى در آن جا وجود داشت ، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند.
عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهى از منکر است ، این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون ذکرى از مسئله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسى ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است .
اما عامل سوم که عامل امر به معروف و نهى از منکر است و ابا عبدالله علیه السلام صریحا به این عامل استناد مى کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد مى کند و مکرر نام امر به معروف و نهى از منکر را مى برد، بدون این که اسمى از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد.
این عامل ، ارزش بسیار بسیار بیشترى از دو عامل دیگر به نهضت حسینى مى دهد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگى پیدا کرده است که براى همیشه زنده بماند، براى همیشه یاد آورى شود و آموزنده باشد، البته همه عوامل ، آموزنده هستند، ولى این عامل آموزندگى بیشترى دارد؛ زیرا نه متکى به دعوت است و نه متکى به تقاضاى بیعت ، یعنى اگر دعوتى از امام نمى شد حسین بن على علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهى از منکر، نهضت مى کرد. اگر هم تقاضاى بیعت از او نمى کردند، باز ساکت نمى نشست .

45- حسین مرد جهاد و انقلاب  
اما به موجب عامل سوم حسین یک مرد معترض و منتقد است ، مردى است انقلابى و قیام کننده ، یک مرد مثبت است . دیگر انگیزه دیگرى لازم نیست . همه جا را فساد گرفته ، حلال و حرام خدا حلال شده است ، بیت المال مسلمین در اختیار افراد قرار گرفته و در غیر راه رضاى خدا مصرف مى شود و پیغمبر اکرم فرمود: هر کسى چنین اوضاع و احوالى را ببیند فلم یغیر علیه بفعل و لا قول و در صدد دگرگونى آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید، کان حقا على الله ان یدخله مدخله (51) شایسته است (ثابت است در قانون الهى ) که خدا چنین کسى را به آن جا ببرد که ظالمان ، جابران ، ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا مى روند، و سرنوشت مشترک با آن ها دارد.

46- جمله پر مفهوم امام حسین  
جمله اى از امام حسین علیه السلام هست که با این که خودم این جمله را بارها تکرار کرده ام ، ولى به معنى و عمق آن ، خیلى فکر نکرده بودم . این جمله در آن وصیتنامه معروفى است که امام به برادرشان محمد ابن حنفیه مى نویسد. محمد ابن حنفیه بیمار بود به طورى که دستهایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهرا وقتى که حضرت مى خواستند از مدینه خارج شوند، وصیت نامه اى نوشتند و تحویل دادند. البته این وصیت نامه نه به معناى وصیت نامه اى است که ما مى گوییم ، بلکه به معناى سفارشنامه است که به معناى این که وضع خودش را روشن مى کند که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست .
ابتدا فرمود: انى لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى . اتهاماتى را که مى دانست بعدها به او مى زنند، رد کرد. خواهند گفت : حسین دلش مقام مى خواست ، دلش نعمتهاى دنیا مى خواست ، حسین یک آدم مفسد و اخلالگر بود، حسین یک آدم ستمگر بود. دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت ، هدفى نداشت ، من یک مصلحم .
بعد فرمود: ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى . هدف من ، یکى امر به معروف و نهى از منکر است و دیگر سِـیر کنم ، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را. این جمله دوم ، خیلى باید شکافته شود. این جمله در آن تاریخ ، معنى و مفهوم خاصى داشته است . چرا امام حسین بعد که فرمود مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم ، اضافه کرد مى خواهم سیر کنم به سیره جدم و پدرم ؟ ممکن است کسى بگوید همان گفتن امر به معروف و نهى از منکر کافى بود، مگر سیره جد و پدرش ، غیر از امر به معروف و نهى از منکر بود؟ جواب این است که اتفاقا بله ؟!

47- روح عزت طلبى حسین (ع)  
انى ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ، ارید ان امر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب علیه السلام .
دیگر در این جا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتى مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمى کند. یعنى غیر از مساله بیعت خواستن و امتناع من از بیعت ، مساله دیگرى وجود دارد. این ها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند: ما خرجت اشرا و لا بطرا، حسین بن على ، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگرى نبود، ظالم و ستمگر نبود؛ او یک انسان مصلح بود.
و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ...
الا و ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله ، و هیهات منا الذله ! یأبى الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنین و حجور طابت و طهرت .
(52)
این روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن على علیه السلام متجلى بود. به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود. امکان نداشت از حسین جدا شود.

48- تفسیر علت قیام امام حسین (ع) 
امام حسین چرا قیام کرد؟ این را سه جور مى توان تفسیر کرد: یکى این که بگوییم قیام امام حسین یک قیام عادى و معمولى بود و العیاذ بالله براى هدف شخصى و منفعت شخصى بود. این تفسیر است که نه یک نفر مسلمان به آن راضى مى شود و نه واقعیات تاریخ و مسلمات تاریخ آن را تصدیق مى کند.
تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیارى از عوام الناس وارد شده که امام حسین کشته شد و شهید شد براى این که گناه امت بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد، نظیر همان عقیده اى که مسیحیان درباره حضرت مسیح پیدا کردند که عیسى به دار رفت براى این که فداى گناهان امت بشود. یعنى گناهان تأثیر دارد و به آخرت دامنگیر انسان مى شود، امام حسین شهید شد که اثر گناهان را در قیامت حنثى کند و به مردم از این جهت آزادى بدهد. در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت امام حسین علیه السلام دید که یزیدها و ابن زیادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان کم است ، خواست کارى بکند که بر عده این ها افزوده شود، خواست مکتبى بسازد که از این ها بعدا زیادتر پیدا شوند، مکتب یزید سازى و ابن زیاد سازى کرد، این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است ، براى بى اثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهایى که براى عزادارى امام حسین رسیده هیچ به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤثر نیست .
باور کنید که یکى از علل (گفتم یکى از علل چون دیگر هم در کار هست که جنبه قومی و نژادى دارد) که ما مردم ایران را این مقدار در عمل لاقید و لا ابالى کرده این است که فلسفه قیام امام حسین براى ما کج تفسیر شده ، طورى تفسیر کرده اند که نتیجه اش همین است که مى بینیم .به قول جناب زید بن على بن الحسین درباره مرجئه (مرجئه طایفه اى بودند که معتقد بودند ایمان اعتقاد کافى است ، عمل در سعادت انسان تأثیر ندارد؛ اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد مى گذرد) هؤلاء اطمعوا الفساق فى عفو الله ؛ یعنى این ها کارى کردند که فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جرى شدند. این عقیده مرجئه بود در آن وقت . و در آن وقت عقیده شیعه در مقطع مقابل عقیده مرجئه بود، اما امروز شیعه همان را مى گوید که در قدیم مرجئه مى گفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن است : الذین آمنوا و عملوا الصالحات هم ایمان لازم است و هم عمل صالح .
تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالى در جهان اسلام پیش آمده بود و به جایى رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این مى دانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود مى دانست . قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشى و من باشم ، آن کارى که تو مى کنى نکن بگذار من بکنم ؛ اختلافى بود اصولى و اساسى .
اگر کس دیگرى هم به جاى یزید و همان روش و کارها را مى داشت باز امام حسین قیام مى کرد، خواه این که با شخص امام حسین خوشرفتارى مى کرد یا بد رفتارى . یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین معترض کارهاى آن ها نمى شد و روى کارهاى آن ها صحه مى گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین بکنند، هر جا را مى خواست به او مى دادند، اگر مى گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید، مى دادند؛ اگر اختیار مطلق هم در حکومت ها مى خواست و مى گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم مى فرستم و هر چه دلم مى خواست خرج مى کنم کسى متعرض من نشود، باز آن ها حاضر بودند.
جنگ حسین ، جنگ مسلکى و عقیده اى بود، پاى عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص ‍ معین است تأثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد: در یکى از خطبه هاى بین راه به اصحاب خودش مى فرماید (ظاهرا در وقتى است که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین همه را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا یعمل به ، والباطل لا ینتاهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقا ؛ (53) آیا نمى بینید که به حق رفتار نمى شود و از باطل جلوگیرى نمى شود، پس مؤمن در یک چنین اوضاعى باید تن بدهد به شهادت در راه خدا. نفرمود لیرغب الامام وظیفه امام این است در این موقع آماده شهادت شود. فرمود لیرغب المؤمن وظیفه هر مومنى در یک چنین اوضاعى و احوالى این است که مرگ را بر زندگى ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که بر اساس حق رفتار نمى شود و جلو باطل گرفته نمى شود وظیفه اش این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
این سه جور تفسیر یکى آن تفسیرى که یک دشمن حسین باید تفسیر بکند. یکى تفسیرى که خود حسین تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود. یکى هم تفسیرى که دوستان نادانش کردند که از تفسیر دشمنانش خیلى خطرناک تر و گمراه کن تر و دورتر است از روح حسین بن على . (54)

49- دیدگاه حسین نسبت به شهادت  
امام حسین از لحاظ انجام وظیفه اصلاح در امت اسلامیه کشته شدن خود را مفید مى دید، احساس مى کرد موقعیت طورى است که اگر کشته شود نفله نشده است . (55)

50- اوضاع خاص زمان معاویه 
باید اوضاع خاصى را که در زمان معاویه و در اثر خلافت یزید پیدا شده بود در نظر گرفت :
خود موضوع خلافت موروثى که جامه عمل پوشیدن به آن آرزوى دیرین ابوسفیان بود گفت : تلقفوها بلقف الکره و لتصیرن الى اولادکم وراثه . اما والذى یحلف به ابو سفیان لا جنة و لا نار...
امام در زمان خود معاویه به این امر و به کارهاى معاویه معترض بود و حتى در یک نامه به معاویه نوشت : من مى ترسم نزد خدا از این که علیه تو قیام نمى کنم مسئول باشم . امام در زمان معاویه اقداماتى مى کرد که معلوم بود قصد شورش دارد.
در این جا یک مطلب هست و آن این که این گونه قیامها، بلکه مطلق امر به معروف و نهى از منکر یک وظیفه تعبدى نیست که ما هر وقت منکرى را دیدم نهى کنیم و بر ما نباشد که به نتیجه و اثر کار توجه داشته باشیم ، بلکه احتمال اثر یا اطمینان به نتیجه لازم است ، یعنى این کار از نوع کارهایى است که بر مکلف است نتیجه کار را بر آورد کند، والا بى جهت نیرویى را مصرف کرده و به هدر داده است . (مسئله اعتقاد امام به نتیجه کارش و‍ منطقش منطق انقلابى و منطق شهید و طرفدار توسعه خونریزى و گسترش ‍ انقلاب بود، مطلبى و پیامى داشت که آن پیام را فقط مى خواست به خون رقم کند تا هرگز پاک نشود.) .(56)

51- معناى امر به معروف و نهى از منکر  
معنى معروف و منکر، و معنى امر به معروف و نهى از منکر. کلمه معروف شامل همه هدفهاى مثبت اسلامى ، و کلمه منکر شامل همه هدفهاى منفى اسلامى مى گردد.(57)

52- مراتب امر به معروف  
هر یک از امر به معروف و نهى از منکر، مراتب و اقسامى دارد: لفظى ، عملى ؛ مستقیم ، غیر مستقیم ؛ فردى و اجتماعى .(58)

53- هدف نهضت در بیان امام  
خطبه هاى امام مبین هدف نهضت امام است . امام هدف نهضت خود را اصلاح امت اسلامیه معرفى کرد؛ خواست عملا درسهاى اسلام را بیاموزد و به جهان بفهماند که خاندان پیغمبر اسلام که نزدیک ترین مردم به او هستند، از همه مردم دیگر به تعلیمات او بیشتر ایمان دارند و این خود دلیل حقانیت این پیغمبر است . (59)

54- آبروى امر به معروف و نهى از منکر  
امر به معروف و نهى از منکر ارزش نهضت حسینى را بالا برد و همچنین نهضت حسینى امر به معروف و نهى از منکر را ارزش و اعتبار و آبرو داد.

55- نهضتى ذو وجوه و چند بعدى  
نهضت حسینى ، نهضتى متشابه است و ذو وجوه و عمیق و چند جانبه و چند بعدى و چند لایه است . یکى از وجوه و ابعاد این است که تبلیغ است . هم امتناع و تمرد و عصیان و سرپیچى است (از نظر امتناع از بیعت )، هم جهاد است ، هم امر به معروف و نهى از منکر است ، هم اتمام حجت است (از نظر دعوت کوفیان ) و هم تبلیغ است ، ابلاغ پیام اسلام و نداى اسلام است به جهان و جهانیان .(60)

56- ترفیع درجه حسین (ع)  
امر به معروف و نهى از منکر مقام و ارزش نهضت حسینى را خیلى بالا برده است .

57- حسین کشته امر به معروف  
حسین بن على علیه السلام در راه امر به معروف و نهى از منکر، یعنى در راه اساسى ترین اصلى که ضامن بقاء اجتماع اسلامى است ، کشته شد.

58- جنبه عملى امر به معروف و نهى از منکر  
امر به معروف و نهى از منکر چه شرایطى دارد و چگونه ما مى توانیم امر به معروف و نهى از منکر کنیم ؟ اولا معروف یعنى چه ؟ منکر یعنى چه ؟ امر به معروف و نهى از منکر یعنى چه ؟ اسلام از باب این که نخواسته موضوع امر به معروف و نهى از منکر را به امور معین ، مثل عبادت ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگى و... محدود کند، کلمه عام آورده است : معروف یعنى : هر کار خیر و نیکى . امر به معروف لازم است . نقطه مقابلش : هر کار زشتى . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ یا نمیمه (61) یا تفرقه اندازى یا ربا یا ریا، بلکه گفت : منکر: هر چه که زشت و پلید است .
امر یعنى فرمان ، نهى یعنى بازداشتن ، جلوگیرى کردن . اما این فرمان یعنى چه ؟ آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظى است ؟ آیا امر به معروف و نهى از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟ فقط باید با زبان امر به معروف و نهى از منکر کرد؟ خیر، امر به معروف و نهى از منکر در مرحله دست و عمل هم هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهى از منکر باشى .

59- طبقه بندى آمرین به معروف  
از على بن ابى طالب علیه السلام سوال کردند این که قرآن در مورد بعضى از زنده هاى روى زمین میگوید این ها مرده اند، یعنى چه ؟ میت الاحیاء مرده در میان زنده ها کیست و چیست ؟
فرمود: مردم چند طبقه اند وقتى که منکرات را مى بینند در ناحیه دل متأثر مى شوند، تا مغز استخوانشان مى سوزد زبانشان به سخن در مى آید، انتقاد مى کنند، مى گویند، ارشاد می کنند؛ به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل مى شوند، با هر نوع عملى که شده است ، با مهربانى باشد، با خشونت باشد، با زدن باشد، با کتک خوردن باشد، بالاخره هر عملى را که وسیله ببینند براى این که با آن منکر مبارزه کنند انجام مى دهند. فرمود این یک زنده به تمام زنده است . بعضى دیگر، وقتى که منکرات را مى بینند دلشان آتش مى گیرد، به زبان می گویند، داد و فریاد مى کنند، استغاثه مى کنند، نصیحت مى کنند، موعظه مى کنند، ولى پاى عمل که در میان مى آید، دیگر مرد عمل نیستند. فرمود: این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولى یک خصلت از حیات را ندارد.

60- ترفیع درجه اصل امر به معروف و نهى از منکر  
همان طور که عامل امر به معروف و نهى از منکر ارزش نهضت حسین را بالا و بالاتر برد، منعکسا نهضت حسینى ارزش امر به معروف و نهى از منکر را بالا برد. همان طور که تأثیر عامل امر به معروف و نهى از منکر، این نهضت را در عالى ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامى را در عالى ترین سطح ها قرار داد. چطور این اصل را بالا برد؟ مگر حسین بن على مى تواند یک اصل اسلامى را پایین یا بالا ببرد؟!
نه ، مقصودم این نیست که در واقع و نفس الامر یعنى در متن اسلام امر به معروف و نهى از منکر، ارزشى داشت و حسین بن على آمد و ارزش این اصل را در متن اسلام عوض کرد. این کار حسین بن على نیست ، کار پیغمبر خدا هم نیست ، کار خداست .
خدا که خود این اصول را بر بنده اش ، براى بندگانش فرستاده است ، براى هر اصلى یک درجه ، یک مرتبه و ارزشى قرار داده است . حتى پیغمبر قادر نیست تصرفى در این گونه مسائل بکند و در متن اسلامى تأثیر بگذارد. مقصودم این است که نهضت حسینى اصل امر به معروف و نهى از منکر را از نظر استنباط و اجتهاد علماء اسلامى و بطور کلى مسلمین بالا برد.

61- فدا شدن همه چیز در راه امر به معروف و نهى از منکر  
ابا عبدالله علیه السلام در چنین جریانى ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهى از منکر، به خاطر این اصل اسلامى مى توان جان داد، عزیزان داد، مال و ثروت داد، ملامت مردم را خرید و کشید. چه کسى توانسته است در دنیا به اندازه حسین بن على به اصل امر به معروف و نهى از منکر ارزش ‍ بدهد؟ معنى نهضت حسینى این است که امر به معروف و نهى از منکر آن قدر بالاست که تا این حد در راه آن مى توان فداکارى کرد.

62- ارزش امر به معروف و نهى از منکر 
حسین بن على ، ارزش امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد. همان طور که اصل امر به معروف و نهى از منکر، ارزش نهضت حسینى را به بیانى که قبلا عرض کردم بالا برد، نهضت حسینى نیز ارزش امر به معروف و نهى از منکر نهى از منکر را بالا برد. چون حسین بن على فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهى از منکر به جایى مى رسد که مال و آبروى خودش را باید فدا کند، ملامت مردم را باید متوجه خودش کند، همان طور که حسین کرد. احدى نهضت حسینى را تصور نمى کرد. البته در سطحى که آن ها فکر مى کردند، درست هم فکر مى کردند، ولى در سطحى که حسین بن على علیه السلام فکر مى کرد، ماوراى حرف آن ها بود. آن ها در این سطح فکر مى کردند که اگر این مسافرت براى به دست گرفتن زعامت است ، عاقبت خوشى ندارد، و راست هم مى گفتند.خود امام هم در روز عاشورا وقتى که اوضاع و احوال را به چشم دید، فرمود: لله در ابن عباس ینظر من ستر رقیق ، مرحبا به پسر عباس که حوادث را پشت پرده نازک مى بیند.
تمام اوضاع امروز، وضع مردم کوفه و وضع اهل بیت مرا در مدینه به من گفت : ابن عباس به امام حسین علیه السلام مى گفت : تو اگر به کوفه بروى ، من یقین دارم که مردم کوفه نقض عهد مى کنند. بسیارى از افراد دیگر نیز این سخن را مى گفتند. در جواب بعضى سکوت مى کرد. در جواب یکى از آن ها گفت : لا یخفى على الامره ؛ مطلبى که تو مى گویى ، بر خودم نیز پنهان نیست ، خودم هم مى دانم .

63- ارزش امر به معروف  
ابا عبدالله در بین راه ، در مواقع متعدد به این اصل (امر به معروف و نهى از منکر) تمسک مى کنند، و مخصوصا در این مواقع ، اسمى از اصل دعوت و اصل بیعت نمى برد. عجیب این است که در بین راه هر چه قضایاى وحشتناک تر و خبرهاى مأیوس کننده تر از کوفه مى رسید، خطبه اى که حسین مى خواند، از خطبه قبلى داغ تر بود. گویا بعد از رسیدن خبر شهادت مسلم ، این خطبه معروف را خواند: ایها الناس ! ان الدنیا قد ادبرت و اذنت بوداع ، و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت بصلاح اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است . سپس مى فرماید: الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و ان الباطل لا ینتاهى عنه ؟ لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقا ؛ (62) آیا نمى بینید به حق عمل نمى شود؟ آیا نمى بینید قوانین الهى پایمال مى شود؟ آیا نمى بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدى نهى نمیکند واحدى هم باز نمى گردد؟
لیرغب المؤمن فى لقاء الله محقا ؛ در چنین شرایطى یک نفر مؤمن (نفرمود: من که حسین بن على هستم دستور خصوصى دارد؛ من چون امام هستم وظیفه ام این است ) باید از جان بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگیرد. در چنین شرایطى از جان باید گذشت . یعنى امر به معروف و نهى از منکر، این قدر ارزش دارد.

64- مردن سعادت بار 
در یکى از خطبه هاى بین راه ، بعد از این که اوضاع را تشریح مى کند، مى فرماید: انى لا ارى الموت الا سعادة والحیاة مع الظالمین الا برما .(63) ایها الناس ! در چنین شرایطى ، در چنین اوضاعى و احوالى من مردن را جز سعادت نمى بینم . (بعضى نسخه ها شهادت نوشته اند و بعضى سعادت ) من مردن را شهادت در راه حق مى بینم .
یعنى اگر کسى در راه امر به معروف و نهى از منکر کشته شود، شهید شده است .
(معناى من مردن را سعادت مى بینم نیز همین است .) والحیاة مع الظالمین الا برما؛ من زندگى کردن با ستمگران را مایه ملامت مى بینم ؛ روح من روحى نیست که با ستمگر سازش کند.

65- سکوت در مقابل جبار جائر ممنوع !  
(امام حسین علیه السلام ) به مرز عراق وارد شده و با لشکر حر بن یزید ریاحى مواجه گردیده است . هزار نفر مأمورند که او را تحت الحفظ به کوفه ببرند. در این جا حسین بن على علیه السلام خطابه معروفى را که مورخین معتبرى امثال طبرى نقل کرده اند ایراد و در آن سخن پیغمبر تمسک مى کند، به اصل امر به معروف و نهى از منکر تمسک مى کند: ایها الناس ! من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ، ناکثا لعهد الله مستأثرا لفى ء الله ، معتدیا لحدود الله ، فلم یغیر علیه بقول و لا فعل کان حقا على الله ان یدخله مدخله ، الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله ، و استأثروا فى ءالله . (64)یک صغرى و کبرى بسیار کامل مى چیند. طبق قانون معروف ، اول یک کبراى کلى را ذکر مى کند: ایها الناس ! پیغمبر فرمود: هر گاه کسى حکومت ظالم و جائرى را ببیند که قانون خدا را عوض مى کند، حلال را حرام ، حرام را حلال مى کند، بیت المال مسلمین را به میل شخصى مصرف مى کند، حدود الهى را بر هم مى زند، خون مردم مسلمان را محترم نمى شمارد، و در چنین شرایطى ساکت بنشیند، سزاوار است خدا (حقا خدا چنین مى کند، یعنى در علوم الهى ثابت است ) که چنین ساکتى را به جای چنان جابرى ببرد.
بعد صغراى مطلب را ذکر مى کند: ان هؤلاء القوم ... این ها که امروز حکومت مى کنند (آل امیه ) همین طور هستند. آیا نمى بینید حرام ها را حلال کردند و حلال ها را حرام ؟ آیا حدود الهى را به هم نزدند، قانون الهى را عوض‍ نکردند، آیا بیت المال مسلمین را در اختیار شخصى خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصى و براى شخص خودشان مصرف نمى کنند؟ بنابراین هر کس که در این شرایط ساکت بماند، مانند آن هاست ، بعد تطبیق به شخص خود کرد، و انا احق من غیر؛ من از تمام افراد دیگر براى این که این دستور جدم را عملى کنم ، شایسته ترم .

fehrest page