fehrest page 

311- مقایسه وضعیت امام حسن (ع) با امام حسین (ع)  
وقتى که ما وضع امام حسن علیه السلام را با وضع امام حسین علیه السلام مقایسه مى کنیم ، مى بینیم که این ها از هیچ جهت قابل مقایسه نیستند. جهت آخرى که خواستم عرض بکنم این است که امام حسین یک منطق بسیار رسا و یک تیغ برنده داشت . آن چه بود؟ من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ... کان حقا على الله ان یدخله مدخله ...؛ اگر کسى حکومت ستمگرى را ببیند که چنین و چنان کرده است و سکوت بکند، در نزد پروردگار گناهکار است .
اما براى امام حسن این مسئله هنوز مطرح نیست ، براى امام حسن حداکثر این مطرح است که اگر این ها بیایند، بعد از این چنین خواهند کرد. این که اگر بیایند بعد از این چنین مى کنند. غیر از این است که یک کارى کرده اند و ما الان سند و حجتى در مقابل این ها بالفعل داریم .
این است که مى گویند صلح امام حسن زمینه را براى قیام امام حسین فراهم کرد. لازم بود که امام حسن یک مدتى کناره گیرى بکند تا ماهیت اموى ها که بر مردم مخفى و مستور بود آشکار شود تا قیامى که بناست بعد انجام گیرد، از نظر تاریخ قیام موجهى باشد. پس از همین قرار داد صلح که بعد معلوم شد معاویه پایبند این مواد نیست ، عده اى از شیعیان به امام حسن عرض ‍ کردند، دیگر الان این قرار داد صلح کأن لم یکن است . و راست هم مى گفتند؛ زیرا معاویه آن را نقض کرد و بنابر این شما بیایید قیام کنید.
فرمود: نه ، قیام براى بعد از معاویه ، یعنى کمى بیش از این باید به این ها مهلت داد تا وضع خودشان را خوب روشن کنند، آن وقت وقت قیام است. معنى این جمله این است که اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده مى بود و در همان موقعى قرار مى گرفت که امام حسین قرار گرفت، قطعا قیام مى کرد. بنابراین از نظر هر سه عاملى که انگیزه هاى صحیح و مشروع و جدى قیام امام حسین بود، وضع امام حسن با وضع امام حسین کاملا متفاوت و متغایر بود.
از او تقاضاى بیعت مى کردند و از این بیعت نمى خواستند. (خود بیعت کردن یک مسئله اى است .) براى امام حسین از ناحیه مردم کوفه اتمام حجت شده بود و مردم مى گفتند کوفه دیگر بعد از بیست سال بیدار شده است . کوفه بعد از بیست سال معاویه غیر از کوفه قبل از بیست سال است ، این ها دیگر قدرشناس على شده اند، قدر شناس امام حسن شده اند، قدرشناس امام حسین شده اند، نام امام حسین که در میان مردم کوفه برده مى شود اشک مى ریزند، دیگر درختها میوه داده اند و زمین ها سرسبز شده است ، بیا که آمادگى کامل است . این دعوتها براى امام حسین اتمام حجت بود. براى امام حسن بر عکس بود، هر کس وضع کوفه را مشاهده مى کرد و مى دید کوفه هیچ آمادگى ندارد. مسئله سوم مسئله فساد عمل حکومت است (فساد حاکم را عرض نمى کنم ، فساد عمل حکومت مطلب دیگرى است ) . معاویه هنوز در زمان امام حسن دست بکار نشده است تا ماهیتش ‍ آشکار گردد، و تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر زمینه اى براى قیام باشد، یا به اصطلاح تکلیفى بالفعل به وجود آید، ولى در زمان امام حسین صددرصد این چنین بود.(318)

312- صلح موقت امام حسن  
پس از معاویه حکومت متعلق له حسن است و اگر براى او حادثه اى پیش‍ آمد متعلق به حسین . این جمله مفهومش این است که این صلح یک مدت موقتى دارد، نه این که امام حسن گفت دیگر ما گذشتیم و رفتیم ، این تو و این خلافت ، تا هر وقت هر کار مى خواهى بکن ، نه ، تا معاویه هست ، این صلح تا زمان معاویه است ، شامل بعد از زمان معاویه نمى شود، پس معاویه حق ندارد براى بعد از زمان خودش توطئه اى بچیند: و معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.(319)

313- مقایسه ناصحیح شرایط دو امام  
به نظر نمى رسد که در صلح امام حسن ، در آن شرایطى که امام حسن مى زیست ایرادى باشد، و مقایسه کردن میان صلح امام حسن در مسند خلافت با قیام امام حسین به عنوان یک معترض ، با این همه اختلافات دیگرى که عرض کردم مقایسه صحیحى نیست ، یعنى به نظر این جور مى رسد که اگر امام حسن در آن وقت نبود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین امام حسین خلیفه شده بود، قرار داد صلح امضا مى کرد، و اگر امام حسن تا بعد از معاویه زنده بود، مثل امام حسین قیام مى کرد، چون شرایط مختلف بوده است . (320)

فصل یازدهم : مقایسه مقتضیات و شرایط زمان امام حسین (ع) با سایر ائمه 

314- اوج مظلومیت امام حسین  
السلام علیک با ابا الحسن ، السلام علیک یا امیر المومنین تو و اولاد تو چقدر مظلوم بودید. من نمى دانم آقا امیرالمؤمنین علیه السلام مظلوم تر است یا فرزند بزرگوارش ابا عبدالله الحسین ؟ همان طورى که پیکر على از شر دشمن راحتى ندارد، بدن فرزند عزیزش حسین هم از شر دشمن آسایش ندارد، و شاید به همین جهت است که فرمودند:
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله ؛ هیچ روزى مانند روز فرزند من حسین نیست . امام حسین ، بدن على علیه السلام را مخفى کرد. چرا؟ براى این که به بدن على جسارت نشود، اما وضع کربلا طور دیگرى بود. امام زین العابدین علیه السلام قدرت پیدا نکرد که بدن حسین را بعد از شهادت فورا مخفى کند، نتیجه اش همان شد که نمى خواهم نام ببرم . آن شخص گفت :

لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور

تنى نماند که پوشند جامه بر بدنش (321)

315- مقایسه روش امام حسین با سایر ائمه  
این سخن به میان مى آید که سایر ائمه چرا شهید شدند؟ آن ها که تاریخ نشان نمى دهد که در مقابل دستگاه هاى جور زمان خودشان قیام کرده و شمشیر کشیده باشند. آن ها که ظاهرا سیره شان نشان مى دهد که روششان با روش ‍ امام حسین متفاوت بوده است . بسیار خوب امام حسین شهید شد، چرا امام حسن شهید بشود؟ چرا امام سجاد شهید بشود؟ چرا امام باقر و امام صادق و امام کاظم شهید بشوند؟ و همین طور سایر ائمه . جواب این است : اشتباه است اگر ما خیال بکنیم روش سایر ائمه با روش امام حسین در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است . برخى این طور خیال مى کنند، مى گویند: در میان ائمه ، امام حسین بنایش بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود، ولى سایر ائمه این اختلاف را داشتند که مبارزه نمى کردند.(322)

316- دستور الهى  
حدیث صحیحى است در کافى به سند بسیار معتبر از ضریس کنانى ، گوید که : حمرا بن اعین شیبانى به امام باقر عرض کرد: قربانت گردم ! ملاحظه مى فرمایید آن چه را در زندگى امیرالمؤمنین علیه السلام و حسنین علیهما السلام واقع شد از خروج و نهضت و جهاد فى سبیل الله و آن چه بدان گرفتار شدند از کشته شدن به دست جباران و مغلوبیت و آن چه بر سرشان آمد تا بالاخره کشته شدند و مغلوب گشتند؟
حضرت فرمود: آن چه شد البته خداى تعالى براى ایشان مقدر ساخته بود و سپس آن را اجرا کرده و امضاء آن را نموده و حتمى ساخته بود و سپس آن را اجرا کرد، و قیام على و حسن و حسین علیهم السلام
فبتقدم علم ذلک الیهم من رسول الله با سابقه علم و دستورى که از رسول خدا به آن ها رسیده بود، و هر امامى که سکوت کرد از روى علم و دستور بود.

317- مقایسه شرایط زمانى دو امام  
زمان حضرت صادق با زمان امام حسین از زمین تا آسمان تفاوت داشت . زمان امام حسین یک دوره اختناق کامل بود و لهذا از امام حسین ؛ در تمام مدت امامت ایشان ، آن چیزى که به صورت حدیث نقل شده ظاهرا از پنج شش جمله تجاوز نمى کند.
بر عکس ، در زمان امام صادق در اثر همین اختلافات سیاسى و همین نهضتهاى فرهنگى آن چنان زمینه اى فراهم شد که نام چهار هزار شاگرد براى حضرت در کتب ثبت شده . لهذا اگر فرض کنیم ( در صورتى که فرضش ‍ هم غلط است ) که حضرت صادق در زمان خودش از نظر سیاسى در همان شرایطى بود که امام حسین بود در صورتى که این طور هم نیست از یک جهت دیگر یک تفاوت زیاد میان موقعیت حضرت صادق و موقعیت امام حسین بود. امام حسین که البته بر شهادتش آثار زیادى بار است اگر شهید نمى شد چه بود؟
یک وجود معطل در خانه و در به رویش بسته ؛ ولى امام صادق اگر فرض هم کنیم که شهید مى شد و همان نتایج امام حسین بر شهادت او بار بود، ولى در شهید نشدنش یک نهضت علمى و فکرى را در دنیاى اسلام رهبرى کرد که در سرنوشت تمام دنیاى اسلام نه تنها شیعه مؤثر بوده است .(323)

318- علت سکوت و قیام امامان  
در این جا مى خواهیم مقدارى درباره مشخصات و خصوصیات عصر امام صادق و فعالیتهایى که امام از نظر اسلامى در عهد خودشان کردند صحبت کنیم که اگر امام حسین هم در این زمان مى بودند، قطعه به همین شکل عمل مى کردند؛ و این زمان با زمان امام حسین چه تفاوتى داشت البته عرض ‍ کردم صحبت این نیست که زمینه حکومت فراهم بود و امام اقدام نکرد، صحبت این است که چرا امام خودش را به کشتن نداد؟ (324)

319- اوضاع جهان اسلام در زمان دو امام  
شهادت امام حسین در سال 61 هجرى است و وفات امام صادق در سال 148، یعنى وفات هاى این دو امام هشتاد و هفت سال با یکدیگر تفاوت دارد. بنابر این باید گفت : عصرهاى این دو امام در همین حدود هشتاد و هفت سال با همدیگر فرق دارد. در این مدت اوضاع دنیاى اسلامى فوق العاده دگر گون شد. در زمان امام حسین یک مسئله بیشتر براى دنیاى اسلام وجود نداشت که همان مسئله حکومت و خلافت بود، همه عوامل را همان حکومت و دستگاه خلافت تشکیل مى داد، خلافت به معنى همه چیز بود و همه چیز به معنى خلافت ؛ یعنى آن جامعه بسیط اسلامى که به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقى بود، بحث در این بود که آن کسى که زعیم امر است کى باشد؟ و به همین جهت دستگاه خلافت نیز بر جمیع شئون حکومت نفوذ کامل داشت . معاویه یک بساط دیکتاتورى عجیب و فوق نفس کشیدن به کسى نمى داد. اگر مردم مى خواستند چیزى را براى یکدیگر نقل کنند، بر خلاف سیاست حکومت بود، امکان نداشت ، و نوشته اند که اگر کسى مى خواست حدیثى را براى دیگرى نقل کند که آن حدیث در فضیلت على علیه السلام بود، تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمى شد که او موضوع را فاش نمى کند، نمى گفت ، مى رفتند در صندوقخانه ها و آن را بازگو مى کردند وضع عجیبى بود. در همه نماز جمعه ها امیرالمؤمنین را لعن مى کردند، در حضور امام حسن و امام حسین ، امیرالمؤمنین را بالاى منبر در مسجد پیغمبر لعن مى کردند، و لهذا ما مى بینیم که تاریخ از امام حسین ( خبری ) نمى دهد، هیچ کس یک خبرى ، یک حدیثى ، یک جمله اى ، یک مکالمه اى ، یک خطبه اى ، یک خطابه اى ، یک ملاقاتى را نقل نمى کند. این ها را در یک انزواى عجیبى قرار داده بودند که اصلا کسى تماس هم نمى توانست با آن ها بگیرد. امام حسین با آن وضع اگر پنجاه سال دیگر هم عمر مى کرد باز همین طور بود یعنى سه جمله هم از او نقل نمى شد، زمینه هر گونه فعالیت گرفته شده بود. (325)

320- اگر امام صادق نبود... 
یعنى چه زمینه هایى براى امام صادق فراهم بود که براى سیدالشهداء فراهم نبود؟ سید الشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند، آب و نانى بخورد و براى خدا عبادت کند و در واقع زندانى باشد، و یا کشته شود، ولى براى امام صادق این جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حداکثر بهره بردارى را بکند ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمى کنیم . اگر امام صادق نبود، امام حسین نبود، همچنان که اگر امام حسین نبود امام صادق نبود؛ یعنى اگر امام صادق نبود، ارزش نهضت امام حسین روشن و ثابت نمى شد در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد، ولى همه مى دانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مى کرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد، لهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد. مى گوید:
هذا الشجى معترض فى الحلق ...، جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من ، نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم تحملش کنم ، چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بى طرفى که او انتخاب کرده علیه ما است ؛ زیرا به دست نمى آورم . آرى این تعبیر از منصور است : استخوان گیر کرده در گلو، نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم فرویش ببرم . (326)

321- شدیدترین نوع امر به معروف  
قرآن مى فرماید: یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه . ایضا مى فرماید:
لیقوم الناس بالقسط ایضا مى فرماید: انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه . ائمه اطهار امر به معروف و نهى از منکر مى کردند شدیدترین آن قیام حسینى بود. ثانیا به نشر علم مى پرداختند. نمونه اش مکتب امام صادق بود. (327)

322- عصر امام حسین (ع)  
کسانى که روح و عقل و فکر مستقیمى داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانى را درک کنند که چگونه مصالح اسلامى اقتضا مى کند که یک وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آن ها شکل قیام بسیف به خود بگیرد و یک زمان مثل زمان امام صادق (ع) شکل تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومى و تقویت مغزها و فکرها پیدا کند و یک وقت شکل دیگر. (328)

323- اهمیت زیارت حضرت سید الشهداء  
مى بینید که از امام سوال مى کنند که : زیارت امام حسین چطور است ؟ مى گوید مستحب است . از یک امام دیگر یا از همان امام در زمان دیگر همین سوال را کرده اند، یا گفته واجب است و یا به عبارتى گفته مفهوم وجوب داشته ، (مثلا گفته است ) حتما باید چنین کنید، مبادا ترک کنید. باز ممکن است یک وقت دیگرى سوال کرده باشد، اساسا بى تفاوت نشان داده باشد (و مثلا فرموده باشد) حالا ضرورتى ندارد مى خواهى برو، مى خواهى نرو.
یک آدم ساده مى گوید: جواب هاى متناقض داده این ! یک جا حتى گفته اند رفتنش شرایط عادى بود ؟ بدیهى است که خود زیارت قبر پیغمبر و امام و حتى همه اولیاء و انبیاء از باب این که خاطره آن ها را تجدید مى کند، یک عامل تربیتى است و فى حد ذاته یک مستحب است ، ولى همین مستحب یک وقت حرام مى شود یک وقت واجب ؛ مثلا در شرایط زمان متوکل قرار مى گیرند که سختگیرى ، بسیار شدیدى است ، توطئه است که رسم زیارت امام حسین باید ور بیفتد، این جا ائمه تشخیص مى دهند که باید با این طرز کار مبارزه کرد، و یک مسئله جدید پیش مى آید: مبارزه با طرح خلیفه وقت . در این جا دستور مى دهند: واجب است ، واقعا هم واجب بوده ...(329)

فصل دوازدهم : مقایسه نهضت امام حسین (ع) با سایر نهضتها و قیامها 

324- تفاوت اصحاب معاویه و ابن زیاد  
(عقد در کتاب ابو الشهداء ص 12 مى گوید:) ان الذین انخذعوا او تخادعوا... و الاجام .
چند نکته در این جا هست (فرق اصحاب معاویه و اصحاب ابن زیاد):

الف : بین اصحاب معاویه در صفین و اصحاب یزید در کربلا فرق بود؛ زیرا معاویه با یک نوع ظاهر سازى آن ها را فریب داده بود و آن ها خیال مى کردند فقط براى انتقام خلیفه مظلوم مى جنگند و هنوز پرده از روى مقاصد معاویه برداشته نشده بود، بر خلاف عصر یزید و دوره یزید. و به همین دلیل در مبارزه على علیه السلام و امام حسن با معاویه نفاق طرف (مقابل) آن قدر آشکار نبود که در مبارزه امام حسین آشکار بود. ولى مردم در طول این بیست سال تا این قدر عقب رفته بودند و به نظر نمى رسد که در دوره معاویه مردم در حادثه اى مثل کربلا از بنى امیه دفاع مى کردند. پس ‍ بنى امیه مردم را به مقدار زیادى در این مدت عقب بردند.

ب - در قضیه معاویه و طلب ثار و انتقام که مردم به حرکت آمدند، بى شک روح عصبیت و جاهلیت و میل به خونخواهى و خونخوارى که در طبیعت عرب بود و در جاهلیت به صورت هاى دیگرى تظاهر مى کرد، در این حادثه موجود بود و تظاهرش رنگ اسلامى داشت .

ج - معاویه در زمان خلافت خود کار مهمى کرد که همان چیز موجب زوال حکومت از بنى امیه شد و آن ، موضوع ولى عهد قرار دادن یزید بود که اولا یزید ناصالح ترین افراد بود و ثانیا ولایت عهد درست بازى کردن و دست به دست کردن خلافت به صورت سلطنت بود و مخصوصا معاویه در زندگى خودش براى یزید بیعت گرفت . اساسا معاویه در سایر کارها نیز روش خلافت را تبدیل کرد به روش سلطنت ، هر چند از زمان عثمان ، بنى امیه خلافت را ملک خود مى نامیدند.

د- عمل اعوان بنى امیه در کربلا منتهاى قوس نزول اخلاق در امت اسلامیه بود و از حادثه کربلا انتباه و صعود به آزادى و زیر بار نرفتن شروع شد. قیام مدینه و قیامهاى کوفه و مخصوصا قیام عبدالله بن عنیف آزدى نمونه اى از آغاز تجلیات روحى اسلامى به شمار مى رود. اعوان بنى امیه بعد از کربلا هم خست و دنائت خود را به خرج دادند، ولى شروع بیدارى از حسین بن على علیه السلام شد.(330)

325- قیاس صحنه عاشورا با سایر جنگ ها  
یک وقت قیاس کردم و ظاهرا در حدود بیست و یک نوع پستى و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمى کردم در دنیا چنین جنایتى پیدا بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد، البته در تاریخچه جنگ هاى صلیبى ، جنایتهاى اروپایى ها خیلى عجیب است و این که جرئت نمى کنم که بگویم حادثه کربلا از نظر زیادى جنایت نظیر ندارد، چون توجه من یکى به جنگ هاى صلیبى و جنایتهایی که اروپایى ها در اندلس اسلامى مرتکب شدند که آن هم عجیب است . تاریخ اندلس مرحوم آیتى را که دانشگاه چاپ کرده است بخوانید، کتابى است بسیار تحقیقى و آموزنده .
در این کتاب نوشته است : اروپایى ها به صد هزار زن و مرد و بچه اجازه دادند که هر جا مى خواهند بروند، بعد که این ها راه افتادند، پشیمان شدند و شاید هم از اول حقه زدند که اجازه حرکت دادند، به هر حال تمام این صد هزار نفر را کشتند و سر بریدند شرقى هرگز از نظر جنایت به غربى نمى رسد. شما اگر در تمام تاریخ مشرق زمین بگردید، دو جنایت را حتى در دستگاه اموى پیدا نمى کنید؛ یکی آتش زدن زنده زنده ، و دیگر قتل عام کردن زنان ، ولى در تاریخ مغرب زمین این دو نوع جنایت فراوان دیده مى شود. زن کشتن در تاریخ مغرب زمین یک امر شایعى است . هنوز هم باور نکنید که این ها روح انسانى داشته باشند. آن چه در ویتنام صورت مى گیرد ادامه روحیه جنگ هاى صلیبى و جنگ هاى اندلس آن هاست . این کار که چند صد هزار نفر را زنده زنده در کوره آتش بگذارند، و لو این افراد جانى هم باشند، کار مشرق زمینى نیست و از عهده مشرق زمینى چنین جنایتى بر نمى آید. این کار از عهده مغرب زمینى قرن بیست بر مى آید.
این جنایت که در صحراى سینا ده ها هزار سرباز را آب و نان ندهند تا از گرسنگى بمیرند، براى این که اگر اسیر بگیرند باید به آن ها نان بدهند، فقط مال غربى است . شرقى این جور جنایت نمى کند. یهودى فلسطینى صد درجه شریف تر از یهودى غربى است . اگر مردم فلسطین یهودى هاى ملى اهل همان فلسطین بودند که این جنایت ها واقع نمى شد. این جنایت ها همه مال یهودى غربى است . به هر حال من جرئت نمى کنم بگویم جنایتى مثل جنایت کربلا در دنیا وجود نداشته باشد. ولى مى توانم بگویم در مشرق زمین وجود نداشته است .(331)

326- ارزش یاران حسین (ع)  
طارق بن زیاد، در جنگ اسپانیا وقتى که اسپانیا را فتح کرد و کشتى هاى خود را از آن دماغه عبور داد، همین قدر که عبور داد، دستور داد که آذوقه به اندازه بیست و چهار ساعت نگه دارند و زیادتر از آن را هر چه هست آتش ‍ بزنند و کشتى ها را هم آتش بزنند. بعد سربازان و افسران را جمع کرد، اشاره کرد، به دریاى عظیمى که در آن جا بود، گفت : ایها الناس ! دشمن رو به روى شما و دریا پشت سر شماست .اگر بخواهید فرار کنید جز غرق شدن در دریا راه دیگرى ندارید، کشتى اى دیگر وجود ندارد. غذا هم - اگر بخواهید تنبلى کنید - جز براى بیست و چهار ساعت ندارید، بعد از آن خواهید مرد، بنابراین نجات شما در زدن و از بین بردن دشمن است . غذاى شما در چنگ دشمن است . راهى جز این ندارید. یعنى برایشان اجبار به وجود آورد. این سرباز اگر تا آخرین قطره خونش نجنگد چه بکند؟
اما امام حسین با اصحاب خودش بر ضد طارق بن زیاد عمل کرد. نگفت : دشمن این جاست ، از این طرف بروید شما را از بین مى برد، از آن طرف هم بروید شما را نابود مى کند. بنابر این راهى نیست غیر از این که روغن چراغ ریخته را باید نذر امام زاده کرد! شما که به هر حال کشته مى شوید، حالا که کشته مى شوید، بیایید با من کشته شوید. آن گونه شهادت ارزش نداشت . یک سیاستمدار این جور عمل مى کند. گفت : نه دریا پشت سرت است و نه دشمن رو به رویت . نه دوست تو را اجبار کرده است و نه دشمن . هر کدام را که مى خواهى انتخاب کن ، در نهایت آزادى .(332)

327- دو برگ سیاه و سفید در حادثه کربلا  
واذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ، قال انى اعلم ما لا تعلمون .
زندگى بشر مجموعه اى از تاریکى و روشنایى ، زشتى و زیبایى ، شر و خیر است . آن چه فرشتگان دیدند. جنبه تاریک فرزند آدم و آن چه خداوند اشاره کرد قسمتهاى روشن آن بود که بر قسمت تاریکى بسى ترجیح دارد.
حادثه کربلا داراى دو ورق است : ورق سفید و ورق سیاه. از لحاظ ورق سیاه یک داستان جنایى است ، داستانى خیلى تاریک و وحشتناک ، و ما بعدا در حدود بیست مظهر از بیرحمى و قساوت و دنائت و نامردمى (را که در این حادثه انجام شده ) نشان خواهیم داد. از این جنبه در این داستان حداکثر بی رحمى و قساوت و سبعیت دیده مى شود.
از لحاظ ورق سفید، یک داستان ملکوتى است ، یک حماسه انسانى است ، مظهر آدمیت و عظمت و صفا و بزرگى و فداکارى است .
از لحاظ اول نام این قضیه فاجعه است و از لحاظ دوم قیاس مقدس . از لحاظ اول قهرمان داستان شمر است و این زیاد و حرمله و عمر سعد و... و از لحاظ دوم قهرمان داستان امام حسین است و ابى الفضل و على الاکبر و امثال حبیب ابن مظهر، و زینب و ام کلثوم و ام وهب و امثال این ها.
از لحاظ اول این داستان ارزش آن را ندارد که بعد از هزار و سیصد و بیست و اند سال ، با این عظمت ، خاطره و ذکرهایش تجدید بشود، وقت ها و پولها و اشکها و تأثرها و احساسات صرف آن بشود، نه از آن جهت که از داستان جنایى نمى توان استفاده کرد (زیرا جنبه هاى منفى زندگى بشر نیز ممکن است آموزنده باشد. از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختى ؟ گفت : از بى ادبان ) و نه از آن جنبه که این داستان از جنبه جنایى چندان مهم نیست یا چندان آموزنده نیست .
ما قبلا ثابت کردیم که ( این داستان ) از این نظر مهم است و گفتیم که کشته شدن امام حسین بعد از پنجاه سال از وفات پیغمبر به دست مردمى مسلمان بلکه شیعه ، معماى بسیار قابل توجهى است . بلکه از آن نظر جنبه جنایى قضیه ارزش این همه بزرگداشت ندارد که داستان جنایى در هر شکل و قیافه زیاد است ، در قرون قدیم ، قرون وسطى ، قرون جدید، قرون معاصر زیاد بوده و هست . در حدود بیست سال پیش ؛ یعنى در حدود سال هاى 1940 میلادى بود که بمبى بر شهرى فرود آمد و شصت هزار نفر صغیر و کبیر و بى گناه تلف شد در شرق و غرب عالم داستان جنایى زیاد واقع شده و مى شود، و (مثلا) نادر یک قهرمان جنایى است . همچنین ابو مسلم ، بابک خرم دین ، جنگ هاى صلیبى ، جنگ هاى اندلس مظهرهاى بزرگى از جنایت بشرند.
این داستان از نظر دوم یعنى از لحاظ ورق سفیدى که دارد این همه ارزش را پیدا کرده است . از این جهت است که کم نظیر بلکه بى نظیر است ؛ زیرا در دنیا افضل از امام حسین بوده است ، اما صحنه اى مثل صحنه امام حسین براى آن ها پیش نیامد. امام حسین رسما اصحاب و اهل بیت خود را بهترین اصحاب و بهترین اهل بیت مى شمارد.
لهذا باید جنبه روشن و نورانى این داستان از آن جنبه که این داستان مصداق
انى اعلم ما لا تعلمون است نه از آن جنبه که مصداق من یفسد فیها و یسفک الدماء است ؛ از آن جنبه که حسین و زینب قهرمان داستانند نه از آن جنبه که عمر سعد و شمر قهرمان داستانند. (بررسى شود) (333)

328- تقدس قیام امام حسین نسبت به سایر قیامها  
چه چیزى سبب مى شود که قیامى مقدس و پاک و عظیم و مورد احترام مى شود تا آن جا که ملاک و معیار حرکت هاى دیگر و سکوت و سکونها مى شود. مقدس مى شود یعنى مردم به چشمى به آن نگاه مى کنند که به امور مافوق مادى و مافوق طبیعى نگاه مى کنند، عظیم و محترم مى شود، در حدى که هیچ نهضتى با او قابل قیاس نیست ، حداکثر تشبیه و پیروى است .
این قداست و اهمیت خارق العاده بعد از حدود چهارده قرن معلول سه جهت است :

1- قداست و تعالى و عظمت هدف که آن چه هدفى است حقیقت است نه منفعت خود، و لهذا مستلزم فداکاری و قربان کردن منفعت است براى حقیقت ، براى خدا، بدیهى است اگر کسى قیام کند براى این که به آب و نانى برسد، جاه و مقامى کسب کند، پول و ثروت و قدرتى تحصیل کند و به قول حنظله بادغیسى براى کسب مهترى و یا به قول ناسیونالیست ها براى تعصبات ملى و وطنى قیام کند، چنین قیامى مقدس نیست ، بلکه از آن نظر که مستلزم وسیله قرار دادن دیگران است محکوم است ، خواه موفق شود و خواه شکست بخورد. چنین قیامى معامله و تجارت است که گاهى قیام ها مبارزه شخصى با شخص است به خاطر منافع ، و به همین دلیل بى ارزش ‍ است . این که امام به تبعیت از پدر بزرگوارش مى فرمود: اللهم ان کانه لم یکن ما کان منا منافسف فى سلطان ... ناظر به این است که درد ما و آرزوى ما چه بوده است .
ولى اگر قیام و مبارزه ، مبارزه شخصى با شخص نبود، مبارزه به خاطر منافع نبود، بلکه مبارزه با نوعى عقیده و نوعى رژیم مبتنى بر ظلم و فساد و شرکت و بت پرستى و براى رهایى بشریت از بردگى هاى اجتماعى و خطرناک تر اعتقادى ، و بالاخره براى نجات بشریت از چنگال عفریت جهل و ضلالت و هیولاى ظلم و استبداد و استثمار بود و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة و به انگیزه امر خدا و تحصیل رضاى حق بوده که ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین بر اساس از خود گذشتى و فداکارى بود، و خلاصه اگر خالصا لوجه الله بود و هیچ منفعتى نداشت ، بلکه منافع را به خاطر حقیقت به خطر انداخت ؛ چنین مبارزه اى چون جلوه اى از روح حقیقت پرستى بشر است و بر ضد خود پرستى بشر است و چون مصداق
انى اعلم ما لاتعلمون است ، طبعا تقدس و تعالى و عظمت پیدا مى کند، چنین مبارزه اى مصداق هجرت الى الله و الى الرسول است که در حدیث آمده است . به عبارت دیگر یک بُعد قداست مربوط است به این که درد صاحب نهضت چه نوع دردى است و آرزویش چه نوع آرزویى است .
قیام امام حسین این عنصر را در حد اعلى واجد بود. منافعش کاملا تأمین مى شد، ولى او حاضر شد براى نجات جهان اسلام و براى نجات مسلمین از چنگال ظلم ، جان و مال و تمام هستى خود را به خطر بیندازد. از این جهت آن حضرت صد در صد یک شهید و یک پاکباخته است ، بلکه سیدالشهداء و سالار پاکباختگان است .

2- عامل دومى که به یک نهضت قداست و تعالى و جنبه جاودانى مى دهد، شرایط خاص محیط است . چراغ در روز روشن هیچ ارزشى ندارد و در شب مهتاب و هواى صاف و آسمان پر ستاره ارزش کمى دارد، ولى در تاریکى مطلق که چشم ، چشم را نمى بیند، ارزش زیادى دارد، مانند آبى است که در بیابان بر تشنه اى ببارد، یا بارانى است که در شدت بى آبى و خشکى و عطش محصول از ابر فرو ریزد. و به عبارت دیگر عامل دوم نوع قدرتى است که با آن درگیر شده اند، در مقابل فرعونها، نمرودها، انا ربکم الاعلى ها، مغرورها، مستبدها، خونخوارها که از شمشیر شان خون مى چکد.
پیغمبر اکرم فرمود: افضل الاعمال یا: افضل الجهاد کلمة عدل عند امام جابر در شرایطى که آزادى وجود دارد، دم از آزادى زدن هنر نیست ولى در شرایطى که استبداد و جور در نهایت قدرت ، حکومت مى کند، نفس ها در سینه ها حبس شده است ، زبان را از پشت گردن بیرون مى آورند، دستها و پاها بریده مى شود، سرها بر نیزه ها بلند مى شود، یأس مطلق حکم فرما است و به تعبیر امیرالمؤمنین :
یظن الظان الدنیا معقوله على بنى امیه (آرى ، در چنین شرایطى دم از آزادى زدن هنر است ) .
مى فرماید: (خطبه 91): الا و ان اخوف الفتن عندى علیکم فتنة بنى امیه ، فانها بتنه عمیاء مظلمه : عمت خطتها، و خصت بلیتها، اصاب البلاء من ابصر فیها، و اخطا البلاء من عمى عنها. وایم الله لتجدن بنى امیه لکم ارباب سوء بعدى کالناب الضروس : تعزم بفیها، و تخبط بیدها، وتزین برجلها، و تمنع درها، لا یزالون بکم حتى لا بترکوا منکم الا تافعا لهم او غیر ضائر بهم ، و لا یزال بلاهم عنکم حتى لا یکون انتصار احدکم منهم الا مانتصار العبد من ربه .
از این نظر ارزش قیام از جنبه شهامت و حقیر شمردن دژخیمان و ستمگران و فرعونها و نمرودها است . چنان که مى دانیم قیام ابراهیم وموسى و عیسى و رسول اکرم در برابر این قدرتهاى حاکم اهرمنى بود، و همین که شرایط نامساوى بود و یک تنه قیام مى کردند و مصداق
کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله بود، ارزش مى دهد به این قیام ها.
عجیب است که برخى مثل نویسنده شهید جاوید براى این که قیام امام حسین را موجه جلوه دهند سعى مى کنند به نحوى ثابت کنند که مردم کوفه واقعا قدرتى بودند و قابل اعتماد بودند، در صورتى که عظمت قیام حسینى در این است که امام یک تنه قیام کرد، ولى اثر روحى و روانى اش در حدى بود که جهان آن روز را تکان داد و اثرش هنوز باقى است .

3- عامل سوم مربوط است به درجه روشن بینى ، به درجه آگاهى اجتماعى و به درجه جهت شناسى و به درجه خبرویت مانند یک پزشک آگاه که هم بیمارى را مى شناسد و هم راه علاج را، هم به نوع خواب ملت آگاه است و هم به کیفیت بیدار کردن . این است که این نهضت توأم است با یک بینش و درک قوى و یک بصیرت خارق العاده و نافذ و یک دور بینى زیاد که طبق مثل معروف : در خشت مى بیند آن چیزى را که دیگران در آئینه نمى بینند. به اصطلاح قیام پیش رس (نه زودرس )، اعلام خطرى است قبل از آن که دیگران خطر را احساس کنند.
عمده مطلب این بود که یک جریان پشت پرده اى آن روز امویان داشتند که امام حسن آن را رو کرد و به روى پرده آورد. حتى شرابخوارى یزید هم از نظر وسائل آن روز یک جریان پشت پرده بود که بعدها به روى پرده آمد. ابو سفیان طرح یک سیاستى را در خانه عثمان ( ریخت ) که فوق العاده خطرناک بود. گفت : یا بنى امیه ! تلفقوها تلفقت الکره و لتصیرن الى اولادکم وراثه (ظاهرا نظرش این بود که با پشتوانه دینى و جعل احادیث این امر را موروثى کنند) اما والذى یحلف به ابو سفیان ... جمله امام حسین : و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید شاید ناظر است به عملى شدن فکر ابوسفیان .
این که امام حسین به اثر کارش ایمان داشت و مکرر مى گفت : بعد از من این ها سرنگون خواهند شد، دلیل دیگرى بر درک قوى آن حضرت . (334)

329- قیام مقدس حسینى  
چرا امام حسین قیام کرد، درست مثل این است که بگوییم چرا پیغمبر اکرم در مکه قیام کرد و با قریش سازش نکرد؟ و یا چرا على مرتضى این قدر رنج حمایت پیغمبر را در بدر و حنین و احد و احزاب و لیلة المبیت متحمل شد؟ و یا چرا ابراهیم یک تنه در مقابل قدرت عظیم نمرود قیام کرد؟ چرا موسى در حالى که جز برادرش هارون کسى نداشت به دربار فرعون رفت ؟
معناى این چرا این است که امام حسین وقتى قیامش موجه بود که جندى و سپاهى برابر با یزید داشته باشد و حال آن که اگر امام حسین سپاهى برابر با یزید مى داشت و در اجتماعى قیام مى کرد که مردم دو دسته بودند و دو صف عظیم را تشکیل مى دادند و امام حسین در جلو یک صف بود، قیام حسینى یک قیام مقدس و جاویدان نبود. این چراها در همه قیام هاى مقدس و تاریخى هست . قیام هاى مقدس بشرى دراى دو تشخص است :
یکى از نظر هدف قیام ، یعنى این قیام ها براى مقامات عالى انسانیت است ، براى توحید است ، براى عدل است ، براى آزادى است ، براى رفع ظلم و استبداد است ، نه به خاطر کسب جاه و مقام با تحصیل ثروت و به قول حنظله باد غیسى کسب مهترى و یا حتى براى تعصب وطنى ، قبیله اى ، نژادى ، دیگر این که این قیام ها برقى است که در ظلمت هاى سخت پدید مى آید، شعله اى است که در میان ظلم ها و استبدادها و استیثارها و زورگویى ها مى درخشد، ستاره اى است که در تاریکى شب در آسمان سعادت بشر طلوع مى کند، نهضتى است که مورد تصویب عقلاى قوم ! قرار نمى گیرد.(335)

330- مقایسه قیام  
قبلا لقب سید الشهداء از آن حمزه ، عموى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بود و بعد به ابا عبدلله اختصاص داده شد. شهادت ابا عبدلله فراموشاند آن ها را. وضع اصحاب ابا عبدالله هم طورى بود که بر همه شهداء پیشین سبقت گرفت و خود ابا عبدالله فرمود: انى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خیرا من اصحابى و لا اهل بیت اوصل و لا افضل من اهل بیتى اصحاب ابا عبدالله ، هم از طرف دوست آزاد بودند هم از طرف دشمن . خود ابا عبدالله فرمود: آن ها به غیر من کارى ندارند و خودش هم شخصا اجازه رفتن به آن ها داد و فرمود: از تاریکى شب استفاده کنید. سر را هم پایین انداخت که تلاقى نگاهها موجب حیاء آن ها نشود. بنابر این آن ها نه در تنگناى دشمن واقع شده بودند مثل اصحاب طارق بن زیاد که طارق کشتى ها و خواراکى ها را (مگر به مقدار یک روز) سوزانید، و نه درست از آن ها خواهش‍ و التماس کرده بود و آن ها را در رو در بایستى گذاشته بود. حتى از این که نگاهش در آن ها تأثیر کند اجتناب کرد.(336)

فصل سیزدهم : تحلیل ماهیت نهضت و حادثه عاشورا 

331- چهار مرحله قیام  
پس از تأمل کامل در مدارک تاریخى چنین معلوم مى شود که قیام امام با تهاجم دستگاه حکومت شروع شده و در چهار مرحله مختلف انجام یافته است :
1- از وقتى که آن حضرت از مدینه به مکه هجرت فرمود تا وقتى که به تصمیم ماندن در مکه باقى بود.
2- از وقتى که تصمیم گرفت به کوفه برود تا وقتى که با حر بن یزید ریاحى برخورد کرد.
3- از برخورد با حر بن یزید ریاحى تا شروع جنگ
4- مرحله جنگ .(337)

332- ماهیت نظام حسینى  
یکى از مسائل در مورد نهضت امام حسین علیه السلام این است که ماهیت این نهضت چه بوده است ؟ چون نهضت ها هم مانند پدیده هاى طبیعى ، ماهیت هاى مختلف دارند. اشیاء و پدیده هاى طبیعى ، از معدنى ها گرفته تا گیاهان و انواع حیوانات ، هر کدام ماهیتى طبیعى و وضع بالخصوصى دارند. نهضت ها و قیام هاى اجتماعى هم این چنینند.
یک شى ء را اگر بخواهیم بشناسیم ؛ یا به علل فاعلى آن مى شناسیم ، یا به علل غایى آن (که امروز شناخت به علل غایى را چندان قبول ندارند)، یا به علل مادى آن یعنى اجزاء و عناصر تشکیل دهنده آن ، و یا به علت صورى آن ، یعنى به وضع و شکل و خصوصیتى که در مجموع پیدا کرده است . اگر یک نهضت را هم بخواهیم بشناسیم ، ماهیتش را بخواهیم به دست آوریم ، ابتدا باید علل و موجباتى را که به این نهضت منتهى شده است بشناسیم . تا آن ها را نشناسیم ماهیت این نهضت را نمى شناسیم (شناخت علل فاعلى ). بعد باید علل غایى آن را بشناسیم . یعنى این نهضت چه هدفى دارد؟ اولا هدف دارد یا هدف ندارد و اگر هدف دارد چه هدفهایى دارد؟ سوم باید عناصر و محتواى این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهایى ، چه عملیاتى صورت گرفته است ؟ و چهارم باید ببینیم این عملیاتى که صورت گرفته است ، مجموعا چه شکلى پیدا کرده است ؟ (338)

333- ماهیت هاى گوناگون قیام حسین (ع)  
در انقلاب امام حسین ، در درجه اول باید بدانیم که انقلاب آگاهانه است ، هم از ناحیه خودش و هم از ناحیه اهل بیت و یارانش . انفجار نیست .
انقلاب آگاهانه مى تواند ماهیت هاى مختلف داشته باشد. اتفاقا در قضایاى امام حسین عوامل زیادى مؤثر بودند که این عوامل سبب شده است که نهضت امام حسین یک نهضت چند ماهیتى باشد نه تک ماهیتى . یکى از تفاوتهایى که میان پدیده هاى اجتماعى و پدیده هاى طبیعى هست این است که پدیده طبیعى باید تک ماهیتى باشد، نمى تواند چند ماهیتى باشد، یک فلز در آن واحد نمى تواند که هم ماهیت طلا داشته باشد و هم ماهیت مس را. ولى پدیده هاى اجتماعى ، مى توانند در آن واحد چند ماهیتى باشند. (339)

334- ماهیت هاى گوناگون قیام  حسینى  
پدیده اجتماعى مى تواند چند ماهیتى باشد اتفاقا قیام امام حسین از آن پدیده هاى چند ماهیتى است ، چون عوامل مختلف در آن اثر داشته است ، مثلا یک نهضت مى تواند ماهیت عکس العملى داشته باشد، یعنى صرفا عکس العمل باشد؛ مى تواند ماهیت آغازگرى داشته باشد. اگر یک نهضت ماهیت عکس العملى داشته باشد، میتواند یک عکس العمل منفى باشد در مقابل یک جریان ، و مى تواند یک عکس العمل مثبت باشد در مقابل جریان دیگر. همه این ها در نهضت امام حسین وجود دارد. این است که این نهضت ، یک نهضت چند ماهیتى شده است . (340)

335- نهضت انفجارى یا آگاهانه ؟  
یکى از مسائلى که در مورد نهضت امام حسین علیه السلام مطرح است این است که آیا این قیام و نهضت از نوع یک انفجار بود؟ از نوع یک عمل ناآگاهانه و حساب نشده بود؟ نظیر این که به دیگى حرارت بدهند، آبى که در آن هست تبدیل به بخار بشود، منافذ هم بسته باشد، بالاخره منفجر خواهد شد. و نظیر انفجارهایى که براى افراد انسان پیدا مى شود که انسان در شرایطى قرار مى گیرد (حالا یا به علتى که همان جا پیدا مى شود یا به علل گذشته ، یک درون پر از عقده و ناراحتى دارد) که در حالى که هرگز نمى خواهد فلان حرف را بزند، ولى یک مرتبه مى بینید ناراحت و عصبانى مى شود و از دهانش هر چه که حتى دلش هم نمى خواهد بیرون بیاید، بیرون مى آید. این را مى گویند انفجار. بسیارى از قیامها انفجار است .
یکى از جاهایى که در آن ، راه مکتب اسلام با راه مکاتب مادى امروز فرق می کند، این است که مکاتب مادى امروز روى اصول خاص دیالکتیکى مى گویند تضادها را تشدید بکنید، ناراحتى ها را زیاد بکنید، شکافها را هر چه مى توانید عمیق تر بکنید، حتى با اصلاحات واقعى مخالفت کنید براى این که جامعه را به انقلاب به معنى انفجار (نه انقلاب آگاهانه ) بکشانید. اسلام به انقلاب انفجارى یک ذره معتقد نیست . اسلام ، انقلابش هم انقلاب صد در صد آگاهانه و از روى تصمیم و کمال آگاهى و انتخاب است . (341)

336- انقلاب اسلامى نه انفجارى  
آیا جریان امام حسین علیه السلام یک انقلاب انفجارى و یک انفجار بود؟ یک کار ناآگاهانه بود؟ آیا به این صوبت بود؟ در اثر فشارهاى خیلى زیادى که از زمان معاویه و بلکه از قبل از آن بر مردم و خاندان امام آورده بودند، دوره یزید که رسید، دیگر اصلا حوصله امام حسین سر آمد و گفت : هر چه بادا باد، هر چه مى خواهد بشود؟! العیاذ بالله گفته هاى خود امام حسین که نه تنها از آغاز این نهضت ، بلکه از بعد از مرگ معاویه شروع مى شود نامه هایى که میان او و معاویه مبادله شده است ، سخنرانى هایى که در مواقع مختلف ایراد کرده است ، از جمله آن سخنرانى معروفى که در منى صحابه پیغمبر را جمع کرد، و حدیثش در تحف العقول هست و خیلى مفصل است و خطابه بسیار غرایى است نشان مى دهد که این نهضت در کمال آگاهى بوده ، انقلاب بوده ، انقلاب است اما نه انفجار، انقلاب هست ولى انقلاب اسلامى نه انفجار.(342)

fehrest page