حج و انقلاب؛ شب بیست‌ودوم بهمن در سرزمین وحی

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
حج و انقلاب؛ شب بیست‌ودوم بهمن در سرزمین وحی

نجوای لبیک، در امتداد فریاد آزادی

زائران ایرانی در گوشه‌ و کنار مسجدالحرام، گام‌هایشان را آرام بر زمین می‌گذارند. برخی گرداگرد کعبه طواف می‌کنند، برخی دست‌هایشان را به نشانه دعا بالا برده‌اند، و برخی، درست مقابل قبله‌گاه توحید، با چشمانی خیس، خاطرات سال‌ها پیش را مرور می‌کنند.

این شب، شب خاصی است؛ امشب چهل‌وششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران است. کیلومترها دورتر، در خیابان‌های ایران، مردمی که فرزندان همان انقلابیونی هستند که روزی در این شب فریاد پیروزی سر دادند، حالا پرچم‌های سه‌رنگ ایران را به دست گرفته‌ و در جشن انقلاب شرکت کرده‌اند. اما اینجا، در جوار کعبه، زائران ایرانی این شب را جور دیگری می‌گذرانند.

زیارتی که هدیه‌ای است برای شهدا

پیرمردی که چهره‌اش آفتاب‌خورده‌ی روزگار است، در صحن مسجدالحرام ایستاده. محاسنش سپید شده اما نگاهش پر از نور و امید است. دست‌هایش را به آرامی به پرده کعبه می‌ساید و با صدایی که می‌لرزد، می‌گوید:
"
خدایا! این حج، این زیارت، این لحظه‌ها، همه را به روح شهدای انقلاب هدیه می‌کنم. به آن‌هایی که جانشان را دادند تا اسلام زنده بماند، تا ایران بماند، تا ما بتوانیم آزادانه همین‌جا، در خانه‌ات بایستیم و با تو سخن بگوییم."

اشک در چشمانش حلقه زده. وقتی از او درباره انقلاب می‌پرسم، لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید :آن روزها که مردم برای انقلاب به خیابان‌ها آمده بودند، کسی فکرش را نمی‌کرد که چهل‌وشش سال بعد، در چنین شبی، در خانه خدا، یادشان زنده باشد. اما خدا می‌داند که یادشان در دل ما همیشه زنده است. امشب کنار کعبه، برایشان فاتحه خواندم. کاش می‌دانستند که مردم هنوز مدیونشان هستند."

خاطره‌ای از ۱۷ شهریور؛ روزی که خیابان‌ها خونین شد

در مراسمی که در هتل به مناسبت جشن پیروزی انقلاب گرفته شد، مرد میانسالی نشسته که چهره‌اش حکایت از سال‌های دور دارد. انگار غرق در خاطرات شده است. وقتی از او درباره ۲۲ بهمن می‌پرسم، آهی می‌کشد و آرام زمزمه می‌کند:من آن روزها جوانی ۲۰ ساله بودم... ۱۷ شهریور، میدان ژاله... هنوز هم وقتی چشمانم را می‌بندم، تصویر آن روز جلوی چشمانم زنده می‌شود. مردم بی‌سلاح در خیابان‌ها، جوان‌هایی که پرچم در دست داشتند، و ناگهان صدای رگبار گلوله‌ها..."

چشمانش خیس می‌شود. ادامه می‌دهد:کنارم دو نفر تیر خوردند. یکی‌شان پسری بود که شاید بیشتر از ۱۷ سال نداشت، فقط نگاهش را به آسمان دوخته بود. گاز اشک‌آور همه جا را گرفته بود، نفس‌ها سنگین شده بود، اما بین تمام آن دود و اشک، انگار نور انقلاب را می‌دیدم. حالا که اینجایم، دلم می‌خواهد ثواب این حج را نثار همان‌هایی کنم که برای آزادی جان دادند. آن‌هایی که ما را به اینجا رساندند."

یک شب، یک عهد؛ ادامه راه شهدا

چند زائر ایرانی در گوشه‌ای از نمازخانه هتل حلقه زده‌اند و در حال ذکر گفتن و قرائت قرآن ، یکی از آن‌ها می‌گوید:امشب شب انقلاب است. ما کیلومترها دورتر از وطنیم، اما دلمان در ایران است. بیایید عهد کنیم که راه شهدا را ادامه دهیم. ما اگر امروز اینجا در خانه خدا هستیم، اگر آزادانه می‌توانیم زیارت کنیم، اگر می‌توانیم با آرامش در کشورمان زندگی کنیم، همه را مدیون خون‌هایی هستیم که برای اسلام ریخته شد."

و ناگهان، زمزمه‌های "اللهم عجل لولیک الفرج" را ندا می دهند. گویی صدای ملت ایران است که در این شب بزرگ، از مکه تا تهران را دربرمی‌گیرد.

زیارت با طعم انقلاب

زائران ایرانی، دل در گرو کعبه دارند و یاد وطن. این حج، تنها یک سفر زیارتی نیست، بلکه سفری است در امتداد آرمان‌های انقلاب. بسیاری از آن‌ها امشب با یاد شهدا طواف کردند، دعا کردند، گریستند و عهد بستند که ادامه‌دهنده راهی باشند که در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسید.

امشب، در شب پیروزی، دل‌هایشان در مکه اما نگاهشان به ایران است، به خیابان‌هایی که چهل‌وپنج سال پیش در چنین شبی، غرق در شادی آزادی شد...

 

خوانده شده 249 مرتبه