Print this page

قساوت قلب چه بر سر انسان می آورد؟

امتیاز بدهید
(2 امتیاز)
قساوت قلب چه بر سر انسان می آورد؟

قساوت قلب

 

خداوند در آیه مبارکه ۷۴ سوره بقره می فرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ وَاِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ اِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ»؛ سپس دلهای شما پس از این واقعه، چون سنگ سخت شد و حتّی سخت تر از سنگ؛ چرا که از پاره ای از سنگ ها گاه نهرها جاری می شود و پاره ای از آنها چون شکافته شود، آب از آن بیرون می جهد و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (امّا دلهای شما نه از خوف خدا می تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

 

این آیه شریفه در مورد «بنی اسرائیل» و مثال جالب و زیبایی در مورد سنگدلی آنهاست بنی اسرائیل در طول تاریخ بشریّت کارنامه تاریک و سیاهی داشته اند. تعصّب، لجاجت، بهانه گیری، خودبرتربینی، کینه توزی نسبت به پیامبرشان، نفوذناپذیری در مقابل حق از جمله ویژگیهای این قوم سرکش و ناسپاس است. یهودیان در صدر اسلام هم بر ضدّ مسلمانان کارشکنی های فراوان کردند و نسبت به آنان نفاق می‌ورزیدند. از یک طرف با مسلمانان پیمان می بستند و از طرف دیگر با زیر پا نهادن آن عهد و پیمان از پشت بر پیکر اسلام خنجر می زدند، عداوت و دشمنی این قوم لجوج با مسلمانان هرگز تمام نشد و همچنان ادامه یافت و در عصر و زمان ما به اوج خود رسید و می توان گفت بیشترین ضربه را «بنی اسرائیل» یا بخش خاصّی از آن به نام «صهیونیزم» بر پیکره امّت اسلامی وارد کرده است. اینان در کشورهای اسلامی منشأ فسادها، قتل ها، درگیری ها، اختلافات، فحشا و بی اعتنایی به احکام اسلامی مخصوصاً رباخواری و... بوده و هستند، تا بدان حدّ که اگر مظالم آنان یک جا جمع آوری شود، یک کتاب و شاید چند کتاب قطور نوشته شود، بنی اسرائیل آنقدر بی عاطفه و سنگدل بودند که حتّی به پیامبران خودشان هم رحم نمی کردند. حضرت موسی (علیه السلام) از این قوم لجوج و دل پر خونی داشت. وقتی اینها نسبت به پیامبرشان تا این اندازه بی رحم باشند، روشن است که نسبت به دیگران چگونه خواهند بود.

  

داستان گاو بنی اسرائیل

 

آیه شریفه مورد بحث در پی آیاتی است که داستان «گاو بنی اسرائیل» را بیان می کند. خلاصه داستان ـ که در آیات ۷۳ـ۶۷ سوره بقره آمده است ـ به قرار زیر است:

 

یکی از بنی اسرائیل به شکل مرموزی کشته شد. و این قتل، سبب اختلاف میان آنها گردید. معمولا وقتی که حادثه ای رخ می دهد و عامل آن مشخّص نیست، کسانی که با هم خرده حسابی دارند، گناه را به گردن طرف دیگر می اندازند و آنان را عامل آن حادثه معرّفی می کنند. اصل حادثه این بود که جوانی عموی ثروتمند خود را به قتل رساند. این برادرزاده جوان و تنها وارث که از دیر مردن «عمو» ناراحت بود او را کشت تا صاحب و وارث اموال و ثروت فراوان او گردد. بعضی نیز انگیزه قتل را علاقه شدید آن جوان به دختر عموی خود می دانند؛ زیرا که عمو علی رغم دلبستگی برادرزاده، دخترش را به ازدواج دیگری درآورده بود. وقتی خبر قتل این شخص در بین بنی اسرائیل پخش شد، غوغایی برپا شد و هر کس به دنبال قاتل می گشت از جمله برادرزاده مقتول؛ یعنی قاتل حقیقی مصرّانه خواستار شناسایی قاتل بود. فتنه عظیمی برپا شد، نزدیک بود که قبایل در مقابل همدیگر صف آرایی کنند و این حادثه به یک جنگ کامل تبدیل شود. برای حلّ مشکل به خدمت حضرت موسی (صلی الله علیه وآله) رفتند و از او خواستند که از خدا بخواهد تا قاتل شناخته شود. حضرتش دست به دعا شد و خداوند خواسته اش را اجابت کرد و فرمود: گاوی ذبح کنید و خونش را به بدن مقتول بزنید تا وی زنده شود و خود، قاتل را معرّفی کند؛ بنابراین قرار شد از طریق معجزه این فتنه پایان پذیرد. کلام خداوند در این باره اطلاق دارد و در مقام بیان است و بی قید و شرط؛ امّا این قوم لجوج شروع به بهانه جویی کردند و گفتند: این گاو باید در چه سنّ و سالی باشد؟ حضرت موسی گفت: باید وحی نازل شود. منتظر وحی شد. خداوند فرمود: نه پیر باشد و نه جوان. بنی اسرائیل رفتند و برگشتند و گفتند: این گاو چه رنگی باید داشته باشد؟ حضرت موسی باز در انتظار وحی نشست. وحی آمد که: گاوی باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را مسرور سازد. باز بهانه گرفتند که: چه نوع گاوی باشد؟ باز وحی آمد که: نه گاو شخم زن باشد و نه گاو آب یاری؛ ولی گاوی که از هر عیبی پاک و مبرّا باشد. بالاخره بعد از زحمت های فراوان و خرج زیاد گاو مورد نظر را یافتند و او را ذبح کردند و به اعجاز الهی مقتول زنده شد و قاتل را معرّفی کرد.

  

شرح و تفسیر آیه شریفه

 

این معجزه، طبیعتاً می بایست ایمانشان را بیشتر و آنان را به خداوند نزدیکتر می کرد؛ امّا بر خلاف این عمل شد. چه این آیه پس از بیان این داستان آمده است: بهانه جویی، اختلاف انگیزی، فتنه گری، تمرّد از فرمان الهی، لجاجت، بی حرمتی به پیامبران و... باعث شد که «قلب های شما مانند سنگ سخت، بلکه سخت تر از سنگ شود. » آیات متعدّدی در قرآن مجید وجود دارد که کلمه «قلب» و مشتقّاتش در آن به کار برده شده است. (۱) آیا منظور از قلب در این آیات همان قلب صنوبری شکل است که در سینه انسانهاست؟ همان عضوی است که کار گردش خون در بدن انسان را به عهده دارد؟ آیا منظور از قلب در قرآن مجید همان عضوی است که از عجایب خلقت است و در هر دقیقه بطور متوسّط ۷۰ مرتبه می زند و در هر دقیقه ۲ بار تمام خون را در تمام بدن انسان به گردش درمی آورد و به جای اوّل باز می گرداند؟ اگر چه این قلب صنوبری شکل از عجایب خلقت خداوند است و وظایف مهمّی هم در بدن انسان به عهده دارد؛ ولی مراد قرآن از قلب، این قلب صنوبری شکل نیست.

  

برای روشن شدن اهمّیّت قلب در بدن، اختصاراً به وظایف آن اشاره می شود که عبارتند از:

 

اوّل ـ تغذیه تمام سلولهای بدن، موادّ غذایی در معده یا شیره معده آمیخته و آماده می شود و در روده ها جذب و سپس وارد گردش خون می شود. خون، موادّ غذایی مورد نیاز بدن را به تمام ذرّات و سلول های بدن می رساند. بدین وسیله، غذای تمام بدن تأمین می شود.

 

دوّم ـ آبیاری بدن، قسمت عمده بدن انسان آب است. اگر بخشی از بدن انسان کم آب شود، پژمرده می شود و می خشکد و کم کم باعث مرگ انسان می شود.

 

سوّم ـ رساندن حرارت یکسان به بدن، بدن انسان گرم است، هیچ گاه فکر کرده اید که بدن انسان این حرارت را از کجا تأمین می کند؟ اکسیژن از هوا وارد دستگاه تنفّسی انسان می شود و از آن جا جذب بدن و گردش خون انسان می شود و با سوخت و سوزی که در سلول های بدن انجام می شود، تبدیل به حرارت

می گردد و این حرارت به وسیله خون و قلب به همه سلول های بدن انسان می رسد.

 

چهارم ـ جمع آوری موادّ زاید و سمّی، موادّ زاید و اکثراً سمّی حاصل از سوخت و سوز بدن به وسیله خون به گردش درمی آید. مقداری از آن به وسیله دستگاه تنفّسی دفع می شود و مقداری نیز به داخل کلیه ها می آید و توسّط ادرار دفع می گردد.

 

انصافاً این قلب با این ظرافت و با این کار زیاد و خستگی ناپذیر، آیتی بزرگ از خداوند است. اگر این قلب از آهن هم باشد در حدود ۷۰ سال عمر انسان ساییده می شود و از بین می رود؛ امّا قدرت بی انتهای خالق، اندامی آفریده که گاهی حتّی بیش از یک صد سال کار می کند و عجیب تر این که قلب از جمله اندام های بدن است که در خواب و بیداری مشغول کار است اگر چه فعالیّتش در خواب کمتر است.

 

این جاست که انسان در مقابل این فرموده خداوند «وَ فِی الاَْرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ وَ فِی اَنْفُسِکُمْ اَفَلاَ تُبْصِرُونَ » و در زمین نشانه هایی (دال بر وجود خدا) برای جویندگان یقین پیداست و در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمی بینید!؟ (۲) با تمام وجود سر تعظیم فرود می آورد.

 

اگر به جز «قلب» دلیل دیگری بر عظمت خداوند وجود نمی داشت توجّه به قلب برای درک قدرت و حکمت لایزالش کافی می بود. برای پی بردن بیشتر به عظمت این خلقت و دانستن ارزش این هدیه خدایی، به مطلب زیر توجّه کنید:

  

قلب مصنوعی آینه ای برای عظمت قلب انسان

 

چندین سال قبل یک قلب مصنوعی به قیمت ۳۰ میلیون دلار ساختند؛ ولی این قلب گران قیمت، ۶ روز بیشتر عمر نکرد و در آن ۶ روز هم استفاده کننده آن قدرت حرکت و راه رفتن نداشت. چگونه می توانیم تنها به خاطر نعمت قلب خود که آن خالق منّان رایگان در اختیار ما نهاده است، شکرگزار باشیم؟ چه زیبا می فرماید: «وَفی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تُبْصِرُون ».

 

حال که دریافتیم مراد قرآن از قلب این اندام صنوبری شکل درون سینه نیست؛ گوییم منظور از قلب در قرآن عقل و عاطفه است. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف می فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَ » جهنّمیان قلب هایی دارند که با آن نمی فهمند، منظور از قلب در این آیه و دیگر آیاتی که کلمه قلب در آن به کار رفته است، عاطفه و عقل انسان است؛ چون درک و فهم مربوط به عقل انسان است.

 

همان گونه که محبّت، شعور و دانش مربوط به عاطفه و عقل است؛ به عنوان نمونه، خداوند متعال در آیه ۱۰ سوره بقره می فرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَض » در دلهای آنان (منافقان) نوعی بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده است.

  

آیا قلب صنوبری شکل منافق بر اثر بیماری نفاق از کار می افتد و باز می ایستد؟ و یا بر اثر نفاق و فتنه گری دریچه قلبشان گشاد می شود؟ بدیهی است، منظور از قلب و بیماری آن، اندامی به نام «قلب» و بیماری های شناخته شده عضوی آن نیست، بلکه مراد همان عقل و عاطفه است که در اثر اعمال نفاق آمیز، ضعیف و بیمار می شود تا بدان حد که در حرم امام رضا (علیه السلام) هم آدم کشی می کند و در حقیقت می میرد. در روایتی می خوانیم که: «امر به معروف سه مرحله دارد مرحله اوّل: قلبی، مرحله دوّم: زبانی و گفتاری و مرحله سوّم: عملی و اجرایی» اگر مرحله سوّم امکان نداشت مرحله دوّم و اوّل و اگر مرحله دوّم و سوّم مقدور نبود، مرحله اوّل ضروری می نماید. بدین معنا که شخص باید در دل از ظلم و فساد و ظالمان و مفسدان بیزار و نسبت به مصلحان و مؤمنان قلباً علاقه مند باشد؛ ولی اگر کسی امر به معروف را در هر سه مرحله ترک کند «فَمَنْ لَمْ یَعْرِفُ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِر مُنْکِراً قُلِبَ فَجُعِلَ اَعْلاهُ اَسْفَلُهُ » قلب او وارونه می شود؛ یعنی پایین قلب به طرف بالا و بالای آن به طرف پایین قرار می گیرد. (۳) آیا منظور از این قلب همین صنوبری است؟ این اندام درون قفسه سینه جابه جا نمی شود و واژگون نمی گردد؛ پس منظور از قلب در این روایت نیز عاطفه و ادراک است.

  

از مجموع آنچه گفته شد، نتیجه می گیریم که قلب در استعمالات قرآن و روایات به دو معناست:

 

۱ـ عقل و خرد انسانی. ۲ـ عواطف آدمی؛ یعنی آن دو پدیده روحانی که مرکز ادراک و احساسات است. بنابراین، وقتی گفته می شود «قلب دارند و نمی فهمند» مراد این است که عقل دارند؛ ولی نیروی ادراک و شعورشان از کار افتاده است و زمانی که گفته می شود «قلبشان سخت شد»؛ یعنی عاطفه آنها مرده است.

 

امّا «قلب»، در آیه شریفه ۴۶ سوره حج «فَاِنَّها لا تَعْمَی الاَْبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی شوند، بلکه قلب هایی که در سینه جای دارند کور می شود به قرینه «فی الصدور» به معنای «قلب هایی که در سینه ها جای دارند» آمده است به نظر می رسد که مراد از آن همان قلب صنوبری شکل بدن باشد، آیا به راستی چنین است؟

  

عقل گرچه درون سینه انسان نیست؛ ولی با «مغز» ارتباط دارد. به همین دلیل کسانی که مغز آنها از کار می افتد، ممکن است برای مدّتی قلبشان کار بکند. بنابراین، «صدور» در این آیه شریفه به معنای سینه ها نیست، بلکه در این جا به معنای «جان» است و در نتیجه، قلب به معنای عقل و ادراک است، بنابراین مفهوم آیه شریفه چنین است: «عقلهایی که در جانهاست».

 

احتمال دیگر این که: قلب صنوبری شکل اگر چه مرکز عقل و عواطف نیست؛ ولی بی ارتباط با این دو نیز نیست. چون ارتباطی مستقیم بین قلب و روح یا عقل و عاطفه انسان وجود دارد؛ زیرا هر پدیده ای برای روح انسان حادث می شود، هنگامی که می خواهد به انسان منتقل شود، اوّل بر قلب اثر می کند؛ مثلا اگر شخصی شادی و شعفی آنی و فراوان بیابد، ضربان قلبش تندتر و در حقیقت قلبش روشن تر می شود و بر عکس اگر ناراحتی شدیدی پیدا کند، در قلبش احساس خستگی می کند و یا اگر نسبت به کسی محبّت داشته باشد به هنگام حوادث، سنگینی و دردی در قلبش حس می کند. رابطه مسائل داشته باشد به هنگام حوادث، سنگینی و دردی در قلبش حس می کند. رابطه مسائل روحی و قلب، رابطه آب و چشمه و سطح زمین است؛ همان گونه که آب از لایه های زیر زمین حرکت می کند و در یک نقطه از زمین می جوشد و بیرون می ریزد، پدیده های روحی نیز از قلب بروز می کنند.

  

از تمامی تفسیرهای یاد شده درباره «قلب» می توان به معنای کلام الهی در «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ » چنین پی برد که روح و عاطفه و عقل و ادراک بنی اسرائیل، همانند سنگ سخت شده است.

  

تعبیر قرآن از دل های بنی اسرائیل: «سخت تر از سنگ»

 

در بخش اوّل آیه ۷۴ سوره بقره در مورد بنی اسرائیل: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَاْلحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَة » در مورد «فَهِیَ کَاْلحِجارَةِ » و «اَوْ اَشَدُّ قَسْوَة »، مفسران آراء مختلفی بیان کرده اند: از آن جا که این آیه همچون دو مثل پیشین درباره منافقان است و نیز همان طور که گفته شده بود نفاق درجات و مراتبی دارد «فَهِیَ کَالْحِجارَة» مربوط است به گروهی از بنی اسرائیل که به تعبیر قرآنی «سنگدل» بودند و «او اَشدُّ قَسوَة» ناظر است به گروهی دیگر از بنی اسرائیل که «سنگدل تر» بودند.

 

این که چگونه دلی می تواند سخت تر از سنگ باشد قرآن مجید در همین آیه توضیح می دهد و در آن سه برکت از برکات سنگ را برمی شمارد:

  

اوّل ـ بعضی از سنگها در دل کوهها شکافته می شوند و چشمه ها از آن می جوشد و نهرهای آب از آنها جاری می شود و از این آبها، کشتزارها و گیاهان و جانوران سیراب می شوند و بدان زنده می شوند و جان می گیرند. آری سنگ برکتی چنین مهم دارد؛ ولی قلب بنی اسرائیل نه منبع جوشان فضیلت است و نه چشمه سار زلال علم و حکمت و نه کانون عاطفه و نه جای مهر و محبّت! براستی که قلب اینان سخت تر از سنگ است!

 

دوّم ـ بعضی از سنگها نیز ترک ها و شکاف های کوچکی پیدا می کنند و همچون حوضچه ای اندک آبی را در خود نگه می دارند، که گر چه با آن نمی توان کشتزارها و درختان و جانوران را سیراب کرد، ولی ممکن است رهگذر تشنه ای را از کام مرگ برهاند؛ امّا قلب بنی اسرائیل سنگدل این مقدار ناچیز هم اثری از مهر و محبّت در خود ندارد.

 

سوّم ـ بعضی از این سنگها از خوف و ترس خداوند از بالای کوه فرو می ریزند و در برابر عظمت آفریدگار یکتا و توانا فروتنی می کنند و خضوع نشان می دهند؛ همان طور که آیه شریفه ۲۱ سوره حشر نیز بر این مطلب دلالت دارد، خداوند در این آیه می فرماید: «لَوْ اَنْزَلْنا هَذَا الْقُرآنَ عَلی جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَ تِلْکَ الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون » اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم می دیدی که در برابر عظمت خدا خاشع می شد و از خوف خدا می شکافت، این مثالهایی است که برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشند!

  

تسبیح تمام موجودات جهان

 

خضوع و خشوع سنگها و کوهها در برابر قدرت و شکوه خداوند، بطور کلّی تسبیح تمامی موجودات جهان را از آیات متعدّد قرآن می توان دریافت. به عنوان نمونه خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره اسراء می فرماید: «... وَ اِنْ مِنْ شَیء اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ... » تمام موجودات عالم او را به پاکی می ستایند؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. (۴) و حتی برخی از مفسّران برای همه آفریده های خداوند، نوعی زندگی و ادراک قائلند و عقیده دارند که همه موجودات دارای نوعی شعور ذاتی هستند؛ ولی نه همانند ادراک و شعور انسانی. همچون تسبیحی که به فرموده خداوند باری تعالی «لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ » تسبیح آنها را نمی فهمید. در برابر حمد تمامی آفریدگان و ذکر تسبیح همه موجودات و به ویژه خضوع و خشوع سنگ ها در برابر عظمت و جلال آفریدگارشان، قلب های بنی اسرائیلیان به واسطه قساوتشان سخت تر از سنگ شده است؛ زیرا که قلبهایشان ذکر تسبیح نمی گوید و خودشان در برابر آفریدگارشان سر تسلیم فرود نمی آورند.

  

قساوت

 

در هر انسانی دو نیرو وجود دارد: نیروی عقل و خرد و نیروی عواطف انسانی. دستگاهی که انسان به وسیله آن حقایق را می فهمد عقل نامیده می شود. بنابراین، فهم و شعور و ادراک به یاری عقل انسان ممکن می گردد؛ ولی عاطفه نیرویی است که انسان به وسیله آن مسائل اخلاقی را همچون حبّ و بغض درک می کند؛ مثلا ما در این جا از کشتار بی رحمانه و گسترده مردم الجزایر به وسیله جنایتکاران بی عاطفه، متأثر و ناراحت هستیم و یا از اوضاع نابسامان کشور اسلامی افغانستان که گرفتار حبّ و بغض بعضی از سران خودخواهشان است، رنج می بریم. این ناراحتی ها و رنج ها مربوط به نیروی عاطفه است؛ مادام که عواطف انسانی زنده باشد، جوامع بشری زنده هست و در حقیقت مرگ عاطفه ها، مرگ جوامع بشری است. وای بر انسان آن روز که عواطفش بر اثر دنیاپرستی بمیرد که در این صورت، انسان خطرناک تر از هر حیوان درنده وحشی می شود! این بمب های شیمیایی را چه کسانی ساختند؟ دانشمندان دنیاپرست بی عاطفه! کسانی که عواطف انسانی را به دلارها فروختند و کشته شدن هزاران انسان را در حلبچه ندیدند! چه کسانی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن و یک صد هزار سکنه آنها را با بمب های اتمی و در مدّت چند لحظه نابود کردند؟ (۵)

 

انسانهای دانشمندی که عواطفشان مرده و از انسانیّت بویی نبرده بودند و چون درندگان لذّتشان نابودی دیگران بود! چه کسانی نزدیک به بیست میلیون مین ضدّ نفر در سراسر کره زمین کاشته اند؟ حیوان صفتانی که تنها نام انسان بر خو نهاده اند و از عواطف انسانی بی بهره اند! به واسطه غیر اخلاقی و انسانی بودن این نوع از مین ها جهانیان تصمیم گرفتند، ساخت و استفاده آنها را ممنوع کنند؛ ولی کشور پر عواطف و طرفدار جدّی حقوق بشر! یعنی آمریکا با این تصمیم جهانی مخالفت ورزید! دیگر بار که خواستند سلاح های کشتار جمعی را نابود و تولید آن را ممنوع نمایند باز این انسان های به ظاهر مهربان و نوع دوستان دلسوز بودند که مخالفت کردند! زیرا که رهبران آمریکا تحت فشار اسرائیلیان منافق اگر چه تشکیلاتی به نام حقوق بشر را سازماندهی کردند، امّا از آن تنها به عنوان سلاحی برای سرکوبی مخالفان خود بهره برداری می کنند. گویی رعایت حقوق بشر درباره همدستان و دوستان خود معنایی ندارد!

  

علم و عاطفه وجه تمایز انسان از حیوان

 

تفاوت انسان و حیوان در این است که آدمی دارای عقل و عاطفه و به تعبیر دیگر دارای درک و احساسات است؛ ولی حیوان فاقد این دو امتیاز است. گرچه بعضی از حیوانات دارای هوش و شعور بسیار ضعیفی هستند و شاید در بعضی از حیوانات گونه ای عاطفه خام وجود داشته باشد؛ مثلا یک مرغ به هنگام خطر از جوجه های خود دفاع می کند؛ ولی این شعور و عاطفه حیوان در مقام مقایسه با انسان ناچیز و هیچ محسوب می شود، حتّی بسیاری از حیوانات بچّه های خود را می خورند و بعضی دیگر، وقتی بچّه هایشان بزرگ می شوند آنها را از خود می رانند. حال اگر عقل انسان از کار افتاد، وی آدمی احمق خوانده می شود و دیگر سزاوار نام انسان نیست؛ ولی اگر عواطفش از بین برود دیگر نه ترحّم و مرّوتی در او می توان یافت و نه عشق و ارادتی و در این حال چه بسا او را درّنده خوتر از حیوان هم بتوان نامید.

  

دنیای بی عاطفه ها

 

متأسّفانه جهان امروز، جهان بی عاطفه هاست. اگرچه بشر امروزی در علم و دانش و دستاوردهای علمی به پیشرفت های بی اندازه فراوانی دست یافت؛ لکن به همین میزان از عواطف و احساسات تهی و خالی شده است. در کشورهای صنعتی معیار و ارزش مادّه و پول است و کالای محبّت و عاطفه هم کمیات است و هم بی خریدار! حتّی عواطف خانوادگی در میان اعضای یک خانواده به شدّت کم و ضعیف شده است. فرزندان وقتی تا حدّی بزرگ شوند پدر و مادر دیگر مسئولیّتی در برابر آنان نمی پذیرند و پدر و مادر هم که پیر می شوند، فرزندانشان آنان را به خانه های سالمندان می سپارند و دیگر حتّی به سراغشان هم نمی روند. میزان طلاق در این کشورها بسیار زیاد است تا حدّی که در بعضی از کشورها نیمی از ازدواج ها و گاه بیش از آن به طلاق منجر می شود! ولی در کشور ما یک بیستم از ازدواج ها به طلاق ختم می شود؛ اگرچه ما همین میزان اندک را هم زیاد می دانیم. در محیط بی عاطفه ها کمک کردن به هم نوعان محتاج و فقیر معنایی ندارد. از «جشن عاطفه ها» و «بیایید شادیهایمان را تقسیم کنیم. » خبری نیست و حتّی اگر شخص از تشنگی و گرسنگی بمیرد، کسی به یاریش نمی شتابد.

  

در خبرها آمده بود که: در یکی از کشورهای غرب در جادّه ای پر رفت و آمد بنزین اتومبیلی تمام شد. راننده به قصد یاری از اتومبیل های دیگر ظرف به دست، کنار جادّه و در زیر بارش برف می ایستد؛ ولی راننده هیچ اتومبیلی به او کمک نمی کند و به درخواست یاریش توجّه نمی کند و او یازده ساعت تمام در آن سرمای سخت ایستاد تا جان به جان آفرین تسلیم کرد! در حقیقت نابودی عواطف انسانی در چنان جوامعی به مرگ و نیستی چنین انسان هایی می انجامد. بدین شواهد است که اعتقاد داریم که غربیها توان فهم و ادراک مفاهیم بلند اسلامی همچون شهادت، جهاد، ایثار، نوع دوستی، کمک به دیگران و... را ندارند. حتّی حقوق بشرشان نیز نشانگر عاطفه آنان نمی باشد، بلکه ابزاری برای سرکوب دشمنانشان است؛ مثلا اگر یک اسرائیلی به دست یک فلسطینی شهادت طلب کشته شود فریاد دفاع از «حقوق بشر» این موجودات بی عاطفه، گوش جهانیان را کر می کند؛ امّا اگر در الجزایر هر روز زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان به بدترین وضع کشته شوند و بدنشان قطعه قطعه گردد، منادیان منافق و ریاکار «حقوق بشر» دم فرو می بندند. گویی هیچ واقعه ای در جهان رخ نداده است!

  

دین و مذهب، تقویت کننده عواطف

 

مهم ترین عواملی که عاطفه انسانی را تقویت می کند، دین و مذهب است؛ زیرا که دین در روایات به «محبّت و کینه» تفسیر شده است: محبّت نسبت به مسلمانان و کینه نسبت به کفّار؛ مثلا در روایتی «فضیل بن یسار» می گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم: آیا حبّ و بغض هم جزء ایمان است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: مگر ایمان به غیر از حبّ و بغض چیز دیگری است؟ »(۶) و در روایت دیگری آمده است: روزی حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) حسن و حسین (علیهم السلام) را بوسید، مردی به نام اقرع که این کار را سبک می شمرد به پیامبر (صلی الله علیه وآله) عرض کرد، یا رسول اللّه! خداوند به من ده فرزند داده است؛ امّا هرگز هیچ یک از آنان را نبوسیده ام. پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مَا عَلَیَّ اَنْ نَزَعَ اللّهُ الرَّحْمَةَ مِنْک» من چه کنم که خداوند ریشه رحمت و شفقت را در قلب تو کنده است. (۷)

 

دلی که محبّت در آن نیست، دیگر نه دل، که پاره سنگ است و نه شایسته نعمات بهشتی که سزاوار عقوبت جهنّم است. از برکت دین اسلام و وجود عواطف انسانی مردم مسلمان و متدیّن کشور ماست که علی رغم وجود مشکلات اقتصادی در هنگام بروز حوادث و مشکلات به یاری برادران و خواهران خود می شتابند و در سراسر کشور جنب و جوش پدید می آید در هر کوی و برزن چادری برپا می شود و هر کس به اندازه توان خود کمکهای نقدی و جنسی تقدیم می کند. چه زیباست این جلوه های عواطف انسانی!

  

عوامل قساوت در قرآن

 

خداوند متعال در قرآن در آیات زیر به عوامل قساوت و سنگدلی اشاره کرده است:

 

اوّل ـ در آیه ۱۳ سوره مائده می فرماید: «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُم لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُم قاسِیَة» به علّت پیمان شکنی، آنان [یهود بنی اسرائیل] را از خود دور کردیم و دل های آنان را سخت و سنگین نمودیم.

 

دوّم ـ خداوند باری تعالی در آیه ۱۶ سوره حدید می فرماید:

 

«اَلَمْ یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لاَ یَکُونُوا کَالَّذِینَ اُوتُو الْکِتابَ مِن قَبلُ فَطَالَ عَلَیهِمْ الاَْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فاسِقُونَ» آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر یاد خدا و آن سخن حق که نازل شده است خاشع گردد و مانند کسانی نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانی داده شد؛ سپس زمانی طولانی بر آنان گذشت و قلب هایشان قساوت پیدا کرد؛ بسیاری از آنها گناهکارند!

 

این آیه شریفه ابتدا با نهیب سخن حق، انسان غافل را از خواب غفلت بیدار می کند.

 

ای انسان، تا کی از دست رفتن عزیزانت را می بینی و مرگ را باور نمی کنی؟

 

تا کی شاهد ناپایداری مادّیّات و بی وفایی دنیا هستی و هم چنان بدان دل می بندی؟

 

سپس مؤمنان را بر حذر می دارد از این که مثل بنی اسرائیل شوند؛ زیرا که آنان بر اثر عمر طولانی خود و تصوّر بی مرگی و نیز تأخیر بعثت پیامبر بعدی بتدریج تعالیم پیامبرشان را از یاد بردند و به خاطر نبود عذاب الهی، از خدا نیز غافل شدند و قساوت قلب پیدا کردند و گنهکار شدند!

 

از این آیه شریفه دوّمین عامل قساوت قلب شناخته می شود «دور ماندن از تعالیم انبیا و اولیا و ادیان الهی». از این عوامل و بیان قرآن می توان نتیجه گرفت که: برخی عذاب های الهی در زندگی دنیایی خود، نوعی الطاف خداوند است؛ زیرا که ممکن است سبب ساز توبه و دوری از گناه و بازگشت به سوی خداوند و در حقیقت بازدارنده از ابتلا به قساوت قلبی شود. (۸)

 

خواهران و برادران گرامی! جوانان و نوجوانان را با جلسات دینی آشنا کنید و آنان را به مجالس مذهبی ببرید تا مبادا بر اثر دوری و جدایی از تعالیم دینی و فرهنگ و معارف اسلامی، قساوت قلب پیدا کنند و عواطف انسانی در آنان از بین برود.

  

قساوت در روایات اسلامی

 

در روایات معصومان (علیهم السلام) نیز عوامل متعدّدی در بیان علل مرگ عواطف و قساوت قلبی انسانها ذکر شده است که به چند عامل اشاره می شود:

 

اوّل ـ حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ اِلاّ لِقَسْوَةِ الُقلُوبِ و مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ اِلاّ بِکَثْرَةِ الذُّنُوبْ» چشمها خشک نمی شود و] اشک آن قطع نمی گردد [مگر به واسطه قساوت قلب، و قساوت قلب حاصل نمی شود مگر به واسطه زیادی گناه. (۹)

 

اگر انسانی از مصائب زندگی متأثّر نمی شود و گریه و زاری نمی کند یا شوق عبادت و مناجات ندارد و یا عواطف و ترحّم و نوع دوستی در او پیدا نمی شود و تنها به خود می اندیشد و در پی تأمین خود است و نگران زیان و آسیب دیگران نیست، همه و همه در اثر فراوانی گناهان اوست.

 

در یکی از تشرفّها به خانه خدا زمانی در مسجد الحرام نشسته بودم، جوانی نزد من آمد و گفت: «اوّلین بار است که به سفر حج آمده ام و به این مکان مقدّس مشرّف شده ام؛ ولی هیچ احساس معنویّت در من زنده نشد، شوق راز و نیاز با خدا و گریه و زاری به درگاه او را ندارم» علّت را از من طلبید. در پاسخ گفتم: جوان! حتماً گناهان زیادی مرتکب شده ای! اوّل به درگاه خداوند از گناهانت توبه کن؛ سپس به زیارت و عبادت و مناجات بپرداز.

 

دوّم ـ یکی دیگر از عوامل قساوت قلب، آرزوهای طولانی است

 

در روایتی آمده است: «خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: «لا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیا اَمَلُکْ فَیَقْسُوا قَلْبُکْ وَ القاسُ الْقَلْبِ مِنّی بَعیدٌ» ای موسی! در دنیا آرزوهای طولانی نداشته باشد که باعث سنگدلی می شود و انسان سنگدل از من دور است. (۱۰)

 

سوّم ـ دنیاپرستی و غرق شدن در خواسته های مادّی، در انسان مجالی برای رشد و بروز عواطف انسانی و نزدیکی به خدا نمی گذارد؛ زیرا که اصلی ترین هدف انسان پرعاطفه، وصال حق است. بنابراین، سوّمین عامل قساوت قلب را دنیاپرستی و دور شدن از خدا می شناسد.

 

حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می فرماید: «لا تَکْثِرُو الکلامَ بِغَیْرِ ذِکرِ اللّهِ فِاِنَّ کَثرَة الکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ تَقْسُو الْقَلْبَ» زیاد حرف زدن در صورتی که غیر از ذکر و یاد خدا باشد، قساوت قلب می آورد. (۱۱)

 

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به روشنی، زیاده گویی را از عوامل قساوت قلب دانسته است. شایعه پراکنی، دروغ گویی، اتّهام ناروا، شوخی بیش از اندازه و دخالت در اموری که مربوط به شخص نیست، از مظاهر پر گویی و نشانه قساوت قلب انسان پر سخن است.

 

چهارم ـ در روایت دیگری از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل شده است: «ثَلاثٌ یُقِسْنَ الْقَلْبَ، اِسْتِماعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصّیدِ وَ اِتْیانُ بابِ السُّلطانِ» (۱۲) سه چیز باعث قساوت قلب می شود: شنیدن موسیقی، شکارهای تفریحی و رفتن به خانه فرمانروای ستمگر.

 

گوش دادن به موسیقی حرام است و باعث سنگدلی می شود و در این مورد باید هوشیار بود و با استدلال هایی چون: موسیقی از بین برنده کسالت و خستگی روحی است، یا موسیقی تنها به منظور هوسرانی نیست، یا موسیقی سنّتی و محلّی رواست، نباید به دام شیطان گرفتار شد. شکار اگر به قصد فراهم کردن معیشت و تهیّه روزی باشد اشکالی ندارد، ولی شکاری که به قصد تفریح و سرگرمی باشد، در دین اسلام حرام است و حتّی نماز کامل و روزه بر شکارچی در چنین سفرهایی واجب است. بیشتر پادشاهان و فرمانروایان شکارگاه های اختصاصی داشتند و در آن به قصد سرگرمی و تفریح شکار می کردند.

 

چگونه می تواند گرفتن جان یک مخلوق جاندار، سبب تفریح گردد؟ فرمانروایان آدمهای قسی القلب و ظالمی بودند و برای حفظ قدرت و موقعیّت خود بدترین جنایتها را مرتکب می شدند و گاه نزدیکان، پدر و برادر خود را برای حفظ مقام خود می کشتند؛ مثلا «مأمون» برادرش «امین» را فدای تخت و سلطنت کرد و یا در این اواخر یکی از سران کنونی یک کشور عربی پدرش را کشت تا موقعیّت حکومتی اش مستحکم شود. اشخاصی که با این گونه آدمها ارتباط نزدیک و مداوم پیدا می کنند، قلبشان سخت می شود و چون زرق و برق زندگی آنان را می بینند از خدا دور می شوند. از خدا می خواهیم که قلبی پر عاطفه به ما عنایت کند. قلبی که چشمه جوشان عشق «او» باشد و با ذکر نامش، حلقه های اشک در چشمانمان ظاهر شود.

 

پنجم ـ حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «کَثْرَةُ الْمالِ مُفْسِدَةِ لِلدّینِ وَ مَقاساةٌ لِلْقَلْبِ» ثروت و مال زیاد هم دین انسان را فاسد می کند و هم موجب قساوت و سنگدلی می شود. (۱۳)

 

شکّی نیست که مال و ثروت ابزار خوبی برای دستیابی به نیکیها و خوبی هاست و شاید به همین دلیل در قرآن مجید در آیه ۱۸۰ سوره بقره آمده است: «... اِنْ تَرَکَ خَیْراً الوَصیَّةُ» مفسّرین «خیر» را در این آیه به مال و ثروت تفسیر کرده اند؛ ولی کسانی که از اموال زیادشان استفاده خوبی و خیر بکنند کم هستند و نادر. (۱۴)

 

بیشتر مال داران و ثروتمندان مال و ثروتشان را در راه خیر مصرف نمی کنند و در نتیجه این فراوانی اموال سبب دوری آنها از خداوند و باعث قساوت قلب آنها می شود.

 

ششم ـ امام صادق (علیه السلام) در روایتی می فرمایند: «اَنْهاکُمْ اَنْ تُطْرِحُوا التّرابَ عَلی ذَوِی الاَرْحامِ فَاِنَّ ذلکَ یُورِثُ القِسْوَة وَ مَنْ قَسی قَلْبُهُ بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ» شما را نهی می کنم از این که خاک بر روی مرده های نزدیک خود بریزید؛ چون این کار باعث سنگدلی می شود و کسی که سنگدل شود از خدا دور می گردد. (۱۵)

 

اسلام برای تمامی امور مربوط به انسان برنامه تعیین کرده است حتّی در مسائل ظاهراً کم اهمّیّت؛ مثلا در مورد استقبال و بدرقه میهمان می گوید: هنگام استقبال به میهمان کمک کن تا اسباب و اثاثیه اش را به خانه بیاورد؛ ولی هنگام بدرقه در حمل لوازمش او را کمک نکن؛ چون معنای این کار این است که صاحب خانه علاقه مند به رفتن میهمان است و این باعث قساوت قلب می شود.

  

در این حدیث نیز یکی دیگر از این قوانین ظریف و دقیق اسلامی بیان شده است. از آن جایی که اقوام و بستگان عواطفشان به یکدیگر زیادتر است به همین جهت دستور داده شده است که به هنگام دفن میّت مسلمان، نزدیکان و اقوامش بر روی او خاک نریزند؛ چون این کار به همان اندازه از عواطف آنان می کاهد و باعث قساوت قلب می شود و انسان سنگدل از خداوند دور است.

 

هفتم ـ حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «النَّظَرُ اِلی الْبَخیلِ یُقسِی الْقَلْب» نگاه کردن به چهره انسان بخیل باعث قساوت قلب و سنگدلی می شود. (۱۶)

 

انسان وقتی شخص بخیل را می بیند به یاد بخل او می افتد و بخل یادآور قساوت است و یادآوری قساوت کم کم در انسان اثر می کند.

---------------------

پی نوشت ها:

۱- بیش از ۱۳۰ بار از قلب و مشتقّاتش در قرآن استفاده شده است.

۲- سوره ذاریات، آیات ۲۰ و ۲۱.

۳- بحار الانوار، جلد ۹۷، صفحه ۸۹ (چاپ بیروت).

۴- آیات دیگری نیز بر این موضوع دلالت دارد از جمله آیه ۴۱ سوره نور، آیه ۲۴ سوره حشر، آیه ۱ سوره جمعه، تغاین، حدید، حشر و صف.

۵- خلبانی که این شهرها را بمباران کرده بود، می گوید: «دیدم در عرض یک ساعت تمام شهر مانند خیمه ای آتش گرفت و شعله های آتش تا ارتفاع یک صد متری زبانه می کشید! »

۶- میزان الحکمة، باب ۶۵۸، حدیث ۳۰۹۶، در این باب سه روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.

۷- مکارم الاخلاق (چاپ مؤسسه اعلای کربلا»، صفحه ۲۵۲، به نقل از اخلاق انبیا، صفحه ۴۱۶.

۸- صراحت کلام خداوند در آیات ۴۲ و ۴۳ سوره مبارکه انعام مؤیّد این نتیجه گیری است: «ما بر امّتهایی که پیش از تو بودند پیامبرانی فرستادیم] و چون با آنان به مخالفت و ستیز برخاستند [آنان را به سختی ها و آفتها دچار کردیم تا شاید] به درگاه خداوند [گریه و زاری کنند] و لایق عفو و رحمت شوند [پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنان رسید زاری نکردند؟ زیرا که دلهایشان را قساوت فرا گرفته بود و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان آراسته بود».

۹- علل الشّرایع، صفحه ۸۱ و میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۶۹۹.

۱۰- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۰۰.

۱۱- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۰۲.

۱۲- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۰۳.

۱۳- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۰۷.

۱۴- همانند حضرت خدیجه (علیه السلام) که همه ثروت خود را برای تبلیغ اسلام در اختیار پیامبر (صلی الله علیه وآله) قرار داد.

۱۵- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۱۰.

۱۶- میزان الحکمة، باب ۳۴۰۲، حدیث ۱۶۷۰۹.

خوانده شده 1015 مرتبه