Print this page

نظرات علمای بزرگ اهل سنت در مورد شیعه

امتیاز بدهید
(5 امتیاز)

نظرات علمای بزرگ اهل سنت در مورد شیعه

 

مقدمه :

برخي چنين وانمود مي كنند كه همه اهل سنت، ديدگاه منفى نسبت به شيعه و انقلاب اسلامى ايران دارند تا بدين سان اراده ملت ايران را در همراهي و ياري جنبشهاي اسلامي غيرشيعي سست كنند.

«شيعه و سنى، غوغاى ساختگى» عنوان كتابي است كه در سال 1983م توسط مجاهد بزرگ فلسطيني شهيد دكتر فتحي شقاقي (بنيانگذار جنبش جهاد اسلامي) به رشته تحرير درآمده و نشان مي دهد كه بسياري از انديشمندان معاصر اهل سنت بويژه سران إخوان المسلمين نگاه مثبتي نسبت به شيعيان و تقريب مذاهب دارند. شقاقي از عموم اهل سنت بويژه تندروها مي خواهد كه از شيوه انديشمندان بزرگ خود مبني بر تقريب پيروي كنند. اين كتاب را جناب آقاي سيدهادي خسروشاهي به فارسي ترجمه و با ساير آثار شهيد شقاقي با عنوان "امام خميني ؛ تنها گزينه" منتشر كرده است. آنچه در پي مي آيد خلاصه ی بخشي از اين كتاب و حاوي نكات خواندني است :

 

متن خلاصه مقاله :

از آغاز قرن نوزدهم، جهان اسلام با غرب معاصر مواجه شد و غرب ، نظام سياسى ما را كه در خلافت تجلى يافته بود سرنگون و سرزمين ما را اشغال كرد و از نظر اخلاقى و فكرى با جايگزينهاى لائيك خود، به جنگ با ما ادامه داد تا اينكه دولت يهودى را در قلب ميهن اسلامى كاشت، و در سوي ديگر دست نشاندگان خود را به قدرت رساند.

نظامهاى حكومتى وابسته به استعمار در جهان اسلام زاييده طبيعى استعمار و روى ديگر سكه اسرائيل هستند. غرب تا مدتها گمان مى كرد كه ضربه نهايي را بر تمدن اسلامى وارد كرده تا اينكه انقلاب اسلامى ايران نخستين پيروزى اسلام را در دوران معاصر تحقق بخشيد. انقلاب اسلامى عامل پي ريزي مفاهيم متعددى است. برخى از اين مفاهيم چنين است:

1. انقلاب اسلامى وحشت از ابرقدرتها را از اذهان مسلمانان و مستضعفان جهان زدود.

2. الگوى غربى را زير سؤال برد و الگوى تمدنىِ جديدى به بشريت عرضه كرد.

3. بر نقش اسلام انقلابى در زندگى ملتهاى منطقه تأكيد كرد.

ولى آيا غرب و دست نشاندگانش، انقلاب را به حال خود رها خواهند كرد؟ آيا در برابر شور و شوقي كه در امت اسلامى بپا شده ساكت مى نشينند؟ آيا اجازه مى دهند اين شور اسلامى به بار بنشيند؟

غرب و دست نشاندگانش به وحشت افتاده بودند بنابراين در چند محور شروع به فعاليت كردند:

1. با سوءاستفاده از مرحله آشفتگيهاي اوايل انقلاب، شروع به تحريك اقليتها كردند.

2. از گروههاى ايرانى مخالف، اعم از گروهكهاى سلطنت طلب و بعضى از تشكيلات مسلح لائيك حمايت كردند.

3. آمريكا و اروپاى غربى محاصره اقتصادى و سياسى عليه انقلاب اسلامي را رهبرى كردند.

4. صدام حسين را براي انجام تجاوز خارجى به كار گرفتند.

5. ميان دو جناح امت اسلامى- سنى و شيعى- فتنه انگيزى كردند تا جلوي نفوذ موج انقلاب اسلامي به كشورهاي سنى نشين گرفته شود.

دشمن در چهار محور نخست شكست خورد ولي در محور پنجم ( فتنه انگيزى ميان شيعه و سنى) تا حدي موفقيت يافت.

استعمار ، شاهزادگان نفتى و ديكتاتورها مى دانند كه تفرقه افكني به سلاح و قشون نياز ندارد، بلكه به كسى كه فتوا بدهد احتياج دارد، بنابراين نقش موردنظر بايد به وسيله عمامه به سرها و ريشوها اجرا شود، خواه در دستگاههاى رسمى رژيمها باشند يا در خارج آن. بعضى از آنها، تبليغات شبهه ناك و غافلگيركننده اى را عليه انقلاب اسلامى شروع كردند. گويى به تازگي كشف كرده اند! كه اين انقلاب شيعى است و شيعه يك فرقه كافر است و آية الله خمينى هم كه با نشستن روى سجاده اش تاج و تخت ها را به لرزه درآورده، گمراه (!) شده است!!

صحنه آن جوان مسلمان در پيش چشمان ما مجسم مى شود كه يك كتاب سعودى پر از مغالطه و افترا را در دست داشت و آنرا در مسجد براى مردم توضيح مى داد و به گمراهيهاي شيعيان! اشاره مى كرد. اما براستي او چه وقت درمى يابد كه يك طرح استعمارى را اجرا مى كند؟

حقيقت اينست كه مواضع خصمانه برخى اسلامگرايان عليه انقلاب اسلامي، جنبش اسلامى را با بن بست مواجه مي كند، زيرا آنان در برابر حركت پيشروي تاريخ مى ايستند و با انقلابى مقابله مى كنند كه به گفته يكى از بيانيه هاى جنبش إخوان المسلمين ، رهبر آن امامى است كه «مايه افتخار اسلام و مسلمانان» است.

در اينجا سعى مى كنم مواضع و نظرات انديشمندان شناخته شده مسلمان را درباره برادري شيعه و سني بيان كنم.

حقيقت اينست كه موضع ضدانقلابى و جنجال برانگيز برخى توده هاى جنبش اسلامى پيرامون سنى و شيعى موضعى ريشه دار نيست، بلكه پديده اي ناگهانى و موقتي است كه از سوى ديگران بر اين جوانان پاك تحميل شده است. آنها پس از اينكه مدتها در گردونه شك و نوميدى بودند، سرانجام كشف! مى كنند كه انقلابى كه اميدهايشان را زنده كرده ، يك انقلاب اسلامى نيست، بلكه انقلابى شيعى است و شيعيان كافرند!!

مثلاً محب الدين الخطيب نويسنده آن كتاب بدنام سعودى دلايل متعدد بر كفر شيعه آورده و اينكه آنها قرآنى غير از قرآن اهل سنت دارند!! و .... . در حاليكه او همان كسى است كه با دولت خلافت اسلامى جنگيد و به يك حركت قومگرا- طلايه داران جوانان عرب- پيوست و وقتى كه رازش برملا شد، در سال 1905 م به يمن فرار كرد.

اكنون بازگرديم به بررسى مواضع و ديدگاه هاي حركتهاى اسلامى و انديشمندان مسلمان نسبت به غوغاي ساختگى شيعه و سني.

شهيد حسن البنا (بنيانگذار جنبش جهاني إخوان المسلمين) يكى از پيشگامان انديشه وحدت ميان شيعه و سنى و از شركت كنندگان در فعاليتهاى «جماعت تقريب بين مذاهب اسلامى» بود. وي و گروهى از مشايخ بزرگ اسلام توافق كردند كه همه مسلمانان(سنى و شيعه) بر پايه اصول مشترك گرد هم آيند و در امور جزئي كه از اصول دين نيست و انكار آنها به معناي انكار دين نيست، يكديگر را معذور بدارند.

عبدالكريم شيرازى در كتاب وحدت اسلامى درباره جماعت تقريب مى گويد:

«آنها توافق كردند كه مسلمان كسى است كه به «اللَّه» پروردگار جهان، و به محمد پيامبر كه پس از او پيامبرى نخواهد آمد، و به قرآن كريم آسمانى، و به كعبه قبله و خانه خدا، و به اركان پنجگانه شناخته شده، و به روز رستاخيز و انجام آنچه در دين ضرورى است ايمان و اعتقاد دارد. اين اركان- كه به عنوان نمونه ذكر شد- مورد توافق شركت كنندگان در جلسه، نمايندگان مذاهب چهارگانه شناخته شده اهل سنت و نمايندگان تشيع از دو مذهب اماميه و زيديه است».

در اين جمعيت، شيخ الازهر، مرجع و مفتي اعظم وقت ، شيخ عبدالمجيد سليم و شيخ مصطفى عبدالرازق و شيخ شلتوت نيز شركت داشتند. استاد سالم بهنساوى ( از انديشمندان اخوان المسلمين) مى گويد:

«از زمانى كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامى تأسيس شد و امام البناء و آيةالله قمى در تأسيس آن سهيم بودند همكارى ميان إخوان المسلمين و شيعيان برقرار است، اين امر به ديدار شهيد نواب صفوى از قاهره در سال 1954 انجاميد.»

همچنين امام حسن البناء در سال 1948در حج با آيةالله كاشانى مرجع شيعيان ديدار كرد و ميان آن دو تفاهم برقرار شد. عبدالمتعال جبرى (از شاگردان حسن البنا) به نقل از روبر جاكسون مى گويد: «اگر زندگي حسن البنا طولانى مى شد ممكن بود رويدادهاي مهمي براى اين دو كشور تحقق يابد، به ويژه كه حسن البناء و كاشانى در سال 1948م در حجاز ديدار كردند و ظاهراً با تفاهم به نقطه اصلى رسيدند، ولى حسن البناء نابهنگام ترور شد.»

دكتر اسحاق موسى حسينى در كتاب "الاخوان المسلمون .. كبرى الحركات الاسلاميه الحديثة" مى گويد كه برخى دانشجويان (شيعى) كه در مصر تحصيل مى كردند به اخوان پيوستند. همچنين معروف است كه برخي از شيعيان در عراق نيز چنين كردند. وقتى نواب صفوى از سوريه ديدن كرد و با مصطفى سباعى دبيركل إخوان در آنجا ديدار كرد، سباعى گله كرد كه بعضى از جوانان شيعه به حركتهاى لائيك و قومگرا مى پيوندند. نواب بر منبر و در برابر شيعيان و سنيان گفت: «هر كس مى خواهد شيعه جعفرى واقعى باشد به صفوف إخوان ملحق شود».

نواب صفوى رهبر سازمان «فدائيان اسلام» شيعى بود. استاد محمدعلى ضناوى از برنارد لويس نقل مى كند كه فداييان اسلام با اينكه پيرو مذهب تشيع اند، ولى انديشه اى كه درباره وحدت اسلامى دارند تا حدود زيادى با انديشه اخوان مصر همانندى دارد و ميان آنها تماسهايى برقرار بوده است.

استاد ضناوى مي گويد از جمله اصول فدائيان اسلام اينست كه اسلام يك نظام فراگير براى زندگى است و فرقه گرايى ميان مسلمانان مردود است. سپس از نواب نقل قول مى كند:

«بياييد با اتحاد براى اسلام تلاش كنيم و هر چيزي جز جهاد در راه عزت اسلام را به فراموشى بسپاريم. آيا زمان آن نرسيده كه مسلمانان حقايق را درك كنند و اختلاف ميان شيعه و سنى را رها كنند؟!»

استاد فتحى يكن (انديشمند سني لبناني) ماجراى ديدار نواب صفوى از قاهره و شور و شوق إخوان المسلمين هنگام استقبال از وى را بيان مى كند. سپس راجع به صدور حكم اعدام وى از سوى شاه، مى گويد:

«اين حكم ظالمانه بازتاب شديدى در كشورهاى اسلامى داشت و توده هاى مسلمان كه به دلاوريها و مجاهدتهاى نواب صفوى ارج مى گذارند از اين حكم تكان خوردند و بر آن شوريدند و با مخابره هزاران تلگرام از سراسر جهان اسلام، حكم بر ضد آن مجاهد مؤمن و قهرمان را محكوم كردند. اعدام وى در دوران معاصر خسارت بزرگى به شمار مى آيد.»

استاد فتحى يكن معتقد است نواب از بزرگترين شهداى إخوان به حساب مى آيد و او يارانش «به كاروان شهيدان پيوستند، شهيداني جاويدان كه خون پاكشان چراغى خواهد بود كه راه آزادى و فداكارى را براى نسلهاى آينده روشن مى كند.»

استاد فتحى يكن پس از به رسميت شناخته شدن اسرائيل توسط شاه ايران مى گويد:

«عربها بايد در ايران در جستجوى نواب و برادران نواب باشند ... ولى كشورهاى عربى تاكنون اين را درك نكرده اند».

استاد عبدالمجيد الزندانى، دبيركل سابق إخوان المسلمين در يمن شمالى و شمار فراوانى از اخوان يمن شيعه بودند.

به موضوع "مجمع تقريب" و سخن عضو برجسته آن، شيخ محمود شلتوت شيخ الأزهر بر مي گرديم كه مى گويد: «من به فكر تقريب به عنوان يك خط مشى صحيح ايمان آوردم و از روز اول در جماعت آن سهيم شدم.»

سپس مى گويد:

«الازهر شريف اكنون به حكم اصل (اصل تقريب ميان پيروان مذاهب) گردن مى نهد و مقرر مى دارد كه فقه مذاهب اسلامى از سنى گرفته تا شيعه را بررسى كند؛ بگونه اي كه بر دليل و برهان استوار و از تعصب به اين و آن خالى باشد».

وى سپس ادامه مى دهد:

«كاش مى توانستم درباره جلسات دارالتقريب سخن بگويم. آنگاه كه مصرى در كنار ايرانى يا لبنانى يا عراقى يا پاكستانى يا ديگران از ساير ملل اسلامى مى نشينند، حنفى و مالكى و شافعى و حنبلى در كنار امامى و زيدى گرد يك ميز مى نشينند و صداهايى به گوش مى رسد كه در آن علم، تصوف و فقه است و افزون بر اين در آن روحيه اخوت، طعم مودت، محبت و همكارى در عرصه علم و عرفان است»

شيخ شلتوت اشاره مى كند كه برخي به گمان اينكه هدف از تقريب، لغو مذاهب يا ادغام آنها در يكديگر است، با اين فكر به ستيز برخاستند:

«افراد تنگ نظر با اين انديشه ستيز كردند، همچنان كه گروه ديگرى از غرض ورزان بدخواه با آن جنگيدند. هيچ امتى از اين گونه افراد خالى نيست. آنان كه تضمين بقا و معيشت خود را در تفرقه مى يابند با آن جنگيدند، و افراد بددل و اهل هوا و هوس و گرايشهاى خاص با آن مبارزه كردند؛ اينها و آنها كسانى هستند كه قلم خود را به سياستهاى تفرقه افكن مى فروشند! سياستهايى كه با شيوه هاى مستقيم و غيرمستقيم با هر حركت اصلاحى مبارزه مى كنند و در مقابل هر كارى كه باعث اتحاد مسلمانان است مى ايستند».

شيخ شلتوت در فتواي خود درباره مذهب تشيع مي گويد:

«مذهب جعفرى مشهور به مذهب شيعه اثنا عشرى، مذهبى است كه همچون ساير مذاهب اهل سنت، عمل به آن شرعاً جايز است و مسلمانان بايد اين را بدانند و از تعصب ناحق نسبت به مذاهب خاص رهايى يابند».

علاوه بر جمعيت تقريب، شمار بسياري از انديشمندان مسلمان از تقريب حمايت مي كنند. شيخ محمد غزالى(انديشمند معاصر اهل سنت و از رهبران إخوان المسلمين) مى گويد:

«اعتقادات نيز به آشفتگى سياست و حكومت دچار شد، زيرا شهوت برترى جويى و انحصارطلبى به زور چيزيهايى وارد آن كرد كه از آن نيست و از آن پس مسلمانان به دو بخش بزرگ شيعه و سنى تقسيم شدند، با اينكه هر دو گروه به خداى يكتا و به رسالت محمد (ص) ايمان دارند».

وى مى افزايد:

«با اينكه من در بسيارى از احكام ، نظرى برخلاف شيعه دارم، ولى معتقد نيستم كه هر كس با نظرم مخالفت كند گناهكار است، موضع من در قبال برخي از آراى فقهى رايج در ميان اهل سنت نيز همين است.»

وى در جاى ديگر از كتاب خود مى گويد:

«سرانجام شكاف ميان شيعه و سنى را به اصول عقيده ربط دادند! تا دين يكپارچه، دو پاره شود و امت واحد به دو شعبه منشعب شود و هر يك در كمين ديگرى، بلكه در انتظار مرگ او بنشيند! هر كس حتى اگر با يك كلمه به اين دودستگى كمك كند، آيه زير شامل حال او مى شود:" كساني كه دين خود را فرقه فرقه كردند و دسته دسته شدند، تو را با آنها كارى نيست. كار(مجازات) آنها با خداست. و خدا آنان را به كارهايى كه مى كردند خواهد كرد"[سوره انعام / 159] »

شيخ غزالى مى افزايد:

«در عرصه فقه تطبيقى (مقايسه اى) وقتي إشكال و اختلاف فقهى را كه بين اين يا آن نظر و بين صحيح يا ضعيف شمردن يك حديث پيش مى آيد، بررسى مى كنيم، مى بينيم كه فاصله ميان شيعه و سنى به همان مقدار است كه بين مذهب فقهى ابوحنيفه با مذهب فقهى مالكى يا شافعى وجود دارد ... ما همه را در جستجوى حقيقت يكسان مى بينيم، هر چند شيوه ها متفاوت است».

وي در كتاب "نظرات فى القرآن" نيز سخنان يكى از علماى شيعه را مى آورد و در حاشيه درباره اش مى گويد:

«او از فقها و ادباى بزرگ شيعه است. تمام سخنان وى را مي آوريم زيرا برخي ناپختگان گمان مى كنند كه شيعيان از اسلام بيگانه اند».

نيز در جاي ديگر همان كتاب هنگام معرفى يك عالم ديگر شيعه (هبةالدين حسينى) مى گويد:

«او از علماى گرانقدر شيعه است و ما عمداً خلاصه سخنش را مى آوريم تا براى خواننده مسلمان بلنداى درك اين عالم نسبت به ماهيت اعجاز قرآن و ميزان احترام و تقديس شيعيان نسبت به كتاب خدا روشن شود».

دكتر صبحى الصالح مى گويد:

«در احاديث امامان شيعه جز آنچه موافق سنت پيامبر است، روايت نشده است.»

سپس مى افزايد:

«سنت پيامبر پس از كتاب خدا جايگاه بزرگى نزد آنان دارد».

استاد سعيد حوى نيز در ضمن بحث درباره تقسيمات ادارى دارالاسلام مى گويد:

«اسلام از مذاهب فقهى و اعتقادى تشكيل شده ، و هر مذهب بر منطقه اى چيره است. چه مانع شرعى وجود دارد كه اين امر در تقسيم بنديهاى ادارى مورد توجه قرار گيرد؟! يعني منطقه اى كه زبان واحدى دارد بايد يك ايالت داشته باشد. منطقه شيعى نشين بايد يك ايالت باشد و هر منطقه كه داراى مذهب فقهى واحد است بايد يك ايالت باشد و هر ايالت حكمران خود را انتخاب كند و در عين حال زيرنظر حكومت مركزى قرار گيرد».

دكتر مصطفى شكعه نيز مى گويد:

«شيعيان دوازده امامي همين اكثريت شيعيان هستند كه در بين ما زندگى مى كنند و ما اهل سنت با آنان روابط محبت آميز داريم».

شيخ محمد ابوزهره نيز در كتاب تاريخ المذاهب الاسلاميه مى گويد:

«بى شك شيعه يك فرقه اسلامى است. البته فرقه هايى چون سبائيه كه قائل به الوهيت على(ع) هستند و ... را بايد از شيعه جدا بدانيم (معلوم است كه سبئيه در نظر شيعه كافرند) و شكى نيست كه تمام اعتقادات شيعه براساس نص قرآن يا احاديث منسوب به پيامبر است».

وى همچنين مى گويد:

«آنها به همسايگان سنى خود مهر مى ورزند».

دكتر عبدالكريم زيدان (از إخوان المسلمين عراق) مى نويسد:

« اختلاف ميان فقه شيعه جعفرى و مذاهب ديگر، در حد اختلافات جزئي و طبيعي بين هر مذهب با مذهب ديگر است»

استاد سالم بهنساوى كه يكى از انديشمندان اخوان است در كتاب "السنة المفترى عليها"، در پاسخ به كسانى كه ادعا مى كنند شيعيان قرآنى غير از قرآن اهل سنت دارند، مى گويد:

«قرآن موجود در بين اهل سنت همان است كه در مساجد و خانه هاى شيعيان موجود است.»

و نيز مى گويد:

«شيعيان جعفرى (اثنا عشرى) اعتقاد دارند هر كس قرآن را كه امت از صدر اسلام بر سر آن اتفاق نظر دارند تحريف كند، كافر است».

سوى ادعاهاي محب الدين خطيب و احسان ظهير درباره عقيده شيعه به تحريف قرآن را با استناد به نظرات علماي شيعه رد مي كند. از جمله از آيةالله خوئى نقل مي كند:

«آنچه ميان مسلمانان شناخته شده است اين است كه تحريفى در قرآن واقع نشده است و آنچه در دست داريم تمامى قرآن است كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است».

و از شيخ محمدرضا مظفر نقل مى كند:

«آنچه اكنون در دست داريم و تلاوت مى كنيم همان قرآنى است كه بر پيامبر نازل شده و هر كس جز اين ادعا كند دروغگو، مغلطه گو يا مشكوك است».

سپس از امام كاشف الغطاء نقل مى كند كه علماي شيعه اتفاق نظر دارند كه تحريفي در قرآن رخ نداده است.

استاد انور جندى در كتاب الاسلام و حركة التاريخ مى گويد:

«تاريخ اسلام سرشار از اختلافات و مناقشات فكرى و كشمكش سياسى ميان اهل سنت و شيعه است. تجاوزگران بيگانه از جنگهاى صليبى تا به امروز كوشيدند تا به اختلاف دامن بزنند و تأثيرات آن را عمق ببخشند تا وحدت جهان اسلام تحقق نيابد. از اين رو جريان غربگرا در پى تفرقه ميان اهل سنت و شيعه و برانگيختن دشمنى ميان آنها بود».

وي مى گويد:

«اختلاف ميان سنى و شيعى در حقيقت بيش از اختلاف ميان مذاهب چهارگانه اهل سنت نيست».

استاد سميع عاطف الزين در مقدمه كتاب "المسلمون ... من هم؟" مى گويد:

«آنچه موجب تأليف اين كتاب شد، دو دستگى كوركورانه ايست كه امروزه در جامعه ما پديد آمده است؛ به ويژه دودستگى ميان مسلمان شيعى و مسلمان سنى كه مى بايست با محو جهل، محو مى شد، ولى متأسفانه همچنان در دلهاى بيمار ريشه دارد زيرا منشأ آن همان طبقه ايست كه با ايجاد نفاق بر جهان اسلام حكومت كرده و دشمن دين است».

وي معتقد است اختلاف تسنن و تشيع هرگز بر سر اصل قرآن و سنت نبوده، بلكه اختلاف تنها بر سر فهم از قرآن و سنت بوده است. وي در پايان مى گويد:

«بايد روحيه منفور فرقه گرايى را محو كنيم و راه را بر كسانى كه كينه ديني را ترويج مى كنند ببنديم تا مسلمانان همانند گذشته به يك گروه واحد، همكار و دوستدار يكديگر بدل شوند»

ابوالحسن ندوى نيز آرزو مى كرد كه ميان شيعه و سنى نزديكى ايجاد كند. وى مى گويد:

«اگر نزديكى و تقريب بين شيعه و سني انجام شود، انقلابى بى نظير در تاريخ تجديد انديشه اسلامى ايجاد خواهد شد».

استاد صابر طعيمه مى گويد:

«ميان شيعه و سنى در اصول كلى اختلافى نيست ... اختلاف تنها بر سر فروع است كه شبيه به اختلاف ميان خود مذاهب اهل تسنن (شافعى، حنبلى و ...) مي باشد. ... حق اينست كه تسنن و تشيع دو مذهب از مذاهب اسلام هستند كه هر دو از كتاب خدا و سنت پيامبر الهام مى گيرند».

"استاد عبدالوهاب خلاف" در بحث خود درباره اصل إجماع مى گويد:

«إجماع چهار ركن دارد ... دومين ركن اينست كه همه مجتهدان در خصوص واقعه و در زمان وقوع آن، صرف نظر از كشور، نژاد يا فرقه شان، بر سر حكم شرعى اتفاق كنند. پس اگر در مورد موضوعي تنها مجتهدان حرمين يا تنها مجتهدان عراق ... يا مجتهدان اهل سنت، بدون مجتهدان شيعه، توافق كنند، شرعاً إجماع منعقد نمى شود».

استاد احمد ابراهيم بيك، در كتاب "علم اصول الفقه" مى گويد:

«شيعه اماميه مسلمانند و به خدا و پيامبر و قرآن و به تمام آنچه محمد (ص) آورده ايمان دارند. مذهب آنها بر سرزمين ايران حكمفرماست».

نيز مى گويد:

«از ميان شيعيان در دورانهاى قديم و معاصر، فقهاى بسيار بزرگ و دانشمنداني در علوم و فنون مختلف برخاسته اند. آنان ژرف انديش و داراى اطلاعات وسيعى هستند و تأليفاتشان سر به صدها هزار مى زند».

 

نويسنده : شهيد دكتر فتحي شقاقي

ترجمه : سيدهادي خسروشاهي

خوانده شده 10008 مرتبه