Print this page

ضمیر پنهان و آشکار و خو‌دشناسی

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

 

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «ما أضمَرَ أحَدُ شیئاً إلاّ ظَهَرَ فِی فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجهِهِ؛ کسی چیزی را در دل پنهان نمی‌کند مگر اینکه در سخنانی که از دهان او می‌پرد و در چهره و قیافه‌اش آشکار می‌گردد». (1)
روانشناسان معتقدند که بشر دارای دو نیروی مختلف است یکی ضمیر پنهان و دیگری ضمیر آشکار که دستگاه خودآگاه و ناخودآگاه است. دستگاه خودآگاه همان دستگاه عقل است که انسان با تفکّر کاری را انجام می‌دهد که آن ضمیر آشکار است؛ اما دستگاه ناخودآگاه، همان ضمیر باطنی است، در درون انسان یک نوع معرفت وجود دارد که خود انسان به آن توجّه ندارد و بخش مهم دستگاه شعور انسان همین ضمیر پنهان و ناخودآگاه است.
شعور انسان را تشبیه می‌کنند به قطعه یخ شناور در آب که حدود نُه دهم آن زیر آب است و یک دهم آن روی آب، ضمیر آگاه انسان آن خرد و دانش معمول انسان است، مثل آن مقدار یخی که از آب بیرون است و ضمیر پنهان انسان که همان نیّت و باطن انسان است، مثل آن مقدار یخی است که در آب پنهان است و قسمت عمده شخصیت انسان را همان ضمیر پنهان انسان تشکیل می‌دهد.
راه شناخت ضمیر ناآگاه، خطاها و کارهای حساب نشده‌ای است که انجام می‌دهد چون انسان وقتی شعور و آگاهیش کار می‌کند یک سلسله موانع و شرایط و قیود جلوی او را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد که دستگاه ناخودآگاهش را نشان دهد.
در منابع اسلامی به این دستگاه درون اشاره شده که این روایت یک نمونه آن است که امام فرمود: انسان چیزی را در باطنش پنهان نمی‌کند مگر اینکه جمله‌هایی که از زبان او می‌پرد و دگرگونی‌هایی که بی‌اختیار در قیافه‌اش به وجود می‌آید، آشکار می‌شود. این نکته اوّل روانشناسی بود که از این حدیث استفاده می‌شد.
نکته‌ی دوم که از این روایت استفاده می‌شود، خودشناسی است.
یکی از راه‌های اصلاح و تهذیب نفس، خودشناسی است وقتی انسان خود را نشناسد و از کاستی‌ها و عیب‌های خود باخبر نشود، به دنبال اصلاح خود نخواهد رفت.
وقتی انسان خود را شناخت و به کرامت و عظمت خود پی برد، هرگز خود را به بهای ناچیز نمی‌فروشد، وقتی انسان خود را شناخت به استعدادهای گوناگون که خداوند در او نهفته است پی می‌برد و آن را شکوفا می‌کند، و کسی که خود را شناخت هرگز خود را به رذایل اخلاقی آلوده نمی‌کند، چرا که رذایل اخلاقی زندگی انسان را تباه می‌کند و در جامعه زندگی را برای افراد تلخ می‌گرداند.
روایات در باب خودشناسی فراوان است که نمونه‌هایی از آن را ذکر می‌کنیم: حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «نَالَ الفَوزَ الأکبَرَ مَن ظَفِرَ بِمَعرِفَةِ النَّفسِ؛ کسی که خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نایل شده است». (2)
و باز همان حضرت فرموده است: «أکثَرُ النّاس مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أخوَفُهُم لِرَبّهِ؛ کسی که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت». (3)
از همان امام همام روایت شده است که: «مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ هانَت عَلَیهِ شَهَواتُهُ؛ کسی که در سایه‌ی خودشناسی برای خود کرامت و شخصیت قائل است شهواتش در نظر او خوار و بی‌ارزش خواهد بود». (4)
این نکته را باید توجّه داشته باشیم که خودشناسی مقدّمه‌ی خداشناسی است چرا که خداوند می‌فرماید: «(سَنُرِیهِم ءَ ایَاتِنَا فِی الأفَاقِ وَ فی أنفُسِهِم حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ)؛ بزودی نشانه‌های خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان می‌دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است». (5)
حدیث معروف: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت». (6) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و علی (علیه السلام) و گاه به عنوان کلام معصوم (علیه السلام) آمده است که برای این حدیث تفسیرهای گوناگون ارائه شده:
1. این حدیث اشاره به برهان نظم دارد که هر کس اسرار و نظام ساختمان روح و جسم خود را بداند، راهی به سوی خدا پیدا می‌کند، چرا که این نظم عجیب حتماً از یک مبدأ عالِم و قادر سرچشمه گرفته است.
2. اشاره به برهان وجوب و امکان است چرا که انسان وقتی در خود دقت کند می‌بیند که وجودی است وابسته و غیر مستقل و نیازمند که بدون تکیه به یک وجود مستقل و بی‌نیاز، امکان بقا برای او نیست.
3. اشاره به برهان علّت و معلول است چون وقتی انسان به خود می‌نگرد می‌بیند که روح و جسم او معلول علّت دیگری است و آن علّت هم که پدر و مادر او باشند باز معلول علّت دیگری هستند و این سلسله علّت و معلول نمی‌تواند تا بی‌نهایت پیش برود چون تسلسل لازم می‌آید و تسلسل باطل است، در نتیجه این علل و معلولات باید به علّت نخستین که همان علّة‌العلل و واجب الوجود است که هستی‌اش از درون ذاتش می‌جوشد و محتاج دیگری نیست، ختم شود.
مانع بزرگی که بر سر راه خودشناسی وجود دارد، حبّ ذات و خودخواهی و خودبینی است که باعث می‌شود انسان صفات رذیله و عیب‌های اخلاقی و نقاط ضعف خویش را نشناسد.
علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «جَهلُ المَرءِ بِعیب‌هاهِ مِن اَکبَرِ ذُنُوبِهِ؛ نا آگاهی انسان نسبت به عیب‌هایش از بزرگ‌ترین گناهان اوست». (7)
مرحوم فیض کاشانی برای پی بردن به عیب‌های خویش چهار راه را نشان می‌دهد: (8)
1. به سراغ استادی برود که آگاه از عیب‌های نفس است و از ارشادات او بهره گیرد.
2. دوست راستگو و باایمان و آگاهی را پیدا کند و او را مراقب خویش قرار دهد که هرگاه اخلاق و عیب‌های پنهان و آشکار او را ببیند به او اطّلاع دهد؛ چرا که امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «اَحَبُّ اِخوانی اِلَیَّ مَن اَهدی اِلَیَّ عیوبی؛ محبوب‌ترین برادران دینی نزد من کسی است که عیب‌های مرا به من هدیه کند». (9) البتّه این گونه افراد بسیار اندکند.
3. انسان عیب‌هایش را از دشمنانش بشنود.
4. با مردم معاشرت کند و آنچه از صفات خوب در آنها می‌بیند، ببیند که آیا در او هم هست یا نه؟ چون مؤمن آیینه‌ی مؤمن است و می‌تواند عیب‌های خویش را با دیدن عیب‌های دیگران ببیند. به حضرت عیسی (علیه السلام) گفتند: چه کسی تو را ادب آموخت؟ گفت: کسی مرا ادب نیاموخت ولی من جهل جاهل را دیدم و در نظرم ناپسند آمد و از آن دوری نمودم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. نهج‌البلاغه، حکمت 26.
    2. غررالحکم، ح 9965.
    3. غررالحکم، ح 9034.
    4. نهج‌البلاغه، حکمت 449.
    5. سوره‌ی فصّلت، آیه‌ی 53.
    6. این حدیث در بحارالانوار، ج92، ص 456؛ ج59، ص 99؛ ج66، ص 292و ج2، ص 32 آمده است.
    7. بحار الانوار، ج74، ص 419.
    8. محجة‌البیضاء، ج5، ص 112 تا 114.
    9. تحف العقول، حکمت 89.
خوانده شده 2821 مرتبه