هفتم صفر بنابر قول مشهور روز شهادت سبط رسول گرامی اسلام امام حسن مجتبی علیه السلام است، فرصت و توفیقی برای ارادتمندان آن حضرت است که بخشی از ساعت عمر خود را به ((احسن عمل)) اختصاص داده و به مطالعه و تامل پیرامون شخصیت و سلوک رفتاری آن حضرت بپردازند، باتوجه به همین زمینه شایسته درخوانندگان است که با بیان دو نکته به تحلیل همه جانبه شخصیت امام حسن مجتبی علیه السلام می پردازیم؛
********
یکم-((نبوت تجلی توحید امامت تجلی نبوت))
نخستین خصوصیت امام حسن مجتبی علیه السلام آنست آن حضرت به دلیل برخوردار بودن از مقام امامت مظهر و تجلی مقام و منزلت نبوت است، چراکه در نگاه عمیق کلامی ((نبوت)) تجلی و مظهر توحید است به این معنا اگر نبوت درکنار توحید قرارنگیرد خداوند متعال هم ازجهت نظری به درستی شناخته نمی شود و هم از نظر عملی به درستی عبادت و پرستش نمی شود، شاهد بر این مدعا کشور هندوستان امروز است که مردمش باتوجه به پیشر فتهای فوق العاده تکنولوژی گام و یا شرمگاه مرد را مظهر تجلی خدا دانسته و ان را عبادت کرده و توسل پیدامی کنند، مشکل این انحراف تنها در نبود نبوت درکنار توحید است،
و اما اگر نبوت درکنار توحید باشد خدایی را به بشر معرفی می شود که می گوید: ((هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ:حدید آیه 3)) و یا ((هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ:حشر، ایه23)) و (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤:سوره توحید))
امامت نیز تجلی و مظهر نبوت است، به این معنا بودن امامت درکنارنبوت است که اجازه نمی دهد پیامبری که خدا در قرآنش فرموده است: (( سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ:اسراء/1)) و ((ثمَُّ دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ:نجم/آیه 8تا10)) و در توصیف عصمت عملی آن حضرت و اهل بیتش فرمود: ((إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا:احزاب 33))و در توصیف عصمت علمی پیامبرش فرمود: ((وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ( 3) إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ (4) سوره نجم)).با تفسیر و تاویل و اخبار ساختگی از جایگاهش خارج و تنزل پیداکند بلکه امام علی علیه السلام درخطبه 72 نهج البلاغه در ضمن توصیف 24 از پیامبر اعظم می فرماید: ((وَاعِياً لِوَحْيِكَ حَافِظاً لِعَهْدِكَ مَاضِياً عَلَى فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَ خَازِنُ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ: آنچه به او وحى كرده بودى، نيكو بگرفت و عهد و پيمان تو نگه داشت محمد امين درستكار وحى توست، گنجور علم توست و در روز جزا از سوى تو شاهد و گواه است.))
امام حسن علیه السلام در چنین جایگاه رفیع و بلندی ایستاده مظهر و تجلی مقام نبوت و پاسداری آن است، چراکه جایگزینی خلافت به جای امامت است که موجب شده است که با اخبار ساختگی و سخیف مقام قدسی نبوت از جایگاه خودش خارج شود که به هر چیز ی شبیه باشد جز مقام نبوت، ازهمین روست که در صحاح سته با انگیزه قداست بخشی به مقام خلافت گزارشاتی آمده است قلم شرمنده ازنقل آن است:
1-عایشه می گوید: ((پیامبر (ص) در خانه و اتاق خویش نشسته بود که از بیرون صدا و غوغای مردم را شنید. در صدد جست جوی علت صدا بر آمد، مشاهده کرد یک زن حبشی می رقصد، مردم به گرد او جمع شده، و به تماشای او پرداخته اند، و سر و صدا از ایشان است. فرمود: ای عایشه، بیا و نگاه کن. من نزدیک وی رفتم، صورت خویش را بر پشت آن حضرت نهادم، و از فراز شانه اش به صحنه چشم دوختم، مدتی بدین منوال گذشت، پیامبر(ص) سوال کرد: عایشه سیر نشدی؟ من عرضه داشتم: نه! این سخن چندین بار تکرار شد، و من هر بار جواب منفی را تکرار می کردم، با اینکه او خسته شده بود، و پا به پا می کرد! زیرا می خواستم ارزش و منزلت خویش را نزد او بدانم! ناگاه عمر از در مسجد وارد شد، مردم متفرق شدند، و بچه ها هر یک به گوشه ای فرار کردند. پیامبر(ص) فرمود: من دیدم که شیاطین انسانی و جنی از عمر فرار می کنند!
آری، این شیاطین از حضور پیامبر (ص) در مجلس هراسان نمی شوند و فرار نمی کند، و او از رقص و آواز لذت می برد، و بدان گوش می سپارد، و دل می دهد، و تماشا می کند؛ اما عمربن خطاب چنان دارای هیبت و سطوت معنوی است که همه شیاطین از دیدن او می هراسند و فراری می شوند و او اصولاً از رقص و آواز گریزان است!کنز العمال،ج4، ص393))
2- باز هم از عایشه روایت شده که می گوید: ((من و پیامبر در زیر یک روانداز بودیم که ابوبکر پدرم آمد و اجازه ورود خواست. پیامبر بدون اینکه از جای بر خیزد به او اجازه ورود داد. ابوبکر وارد شد و پس از اینکه کارش را انجام داد بیرون رفت. ما هنوز زیر همان لحاف بودیم. پس از او عمر اجازه ورود خواست. پیامبر بدون اینکه وضع خود را تغییر بدهد اجازه ورود داد و همچنان در بستر کار عمر را راه انداخت تا اینکه عمر خارج شد. در این هنگام عثمان آمد و اجازه شرف یابی خواست. پیامبر از جای برخاست و لباس خود را بر بدن آراست و بر جای خود نشست. سپس اجازه ورود داد. عثمان نیز وارد شد، و پس از انجام کارش بیرون رفت.
عایشه می گوید: عرضه داشتم: یا رسول لله (ص)، ابوبکر آمد و اجازه خواست، اجازه اش دادی و در همان بستر و با همان حالت کار او را انجام دادی، و به هیچ وجه وضعت را تغییر ندادی. بعد از او عمر آمد. باز بدون تغییر وضع، همچنان که با من در یک بستر بودی، خواسته اش را بر آوردی، و تا بیرون رفت از جای خود تکان نخوردی. اما آن گاه که عثمان آمد وضع دیگر گونه شد و از جای برخاستی، و لباس را بر تن آراستی، و بر جای خود نشستی؟! پیامبر فرمود: عثمان مردی است بسیار با حیا و شرم. ترسیدم از شدت حیا حاجتش را نگوید، و به مقصد نرسیده از در بیرون برود!صحیح مسلم، ص977))
3-باز در صحیح بخاری و صحیح مسلم روایاتی نقل کرده اند که شخصیت پیامبر اکرم (ص) را هدف حمله قرار داده اند. این روایات را نیز برای این جعل کرده اند که اثبات کنند آن حضرت مردی فراموش کار است و حتی آیات قرآن کریم را که بر خودش نازل شده و خود به مردم آموخته و خود از جانب خداوند مأمور توضیح و تفسیر آن است فراموش می نماید، چنان که گویی اصلاً با آن آشنا نبوده است. کنند: بخاری و مسلم از عایشه نقل کرده اند که گفت: رسول خدا (ص) شنید که شخصی شبانه سوره ای از قرآن را تلاوت می کند، پس گفت: خدایش بیامرزد آیه کذا و کذا از سوره کذا و کذا را که فراموش کرده بودم، به یادم انداخت:
4-((و در حدیث دیگری از عایشه نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) صدای مردی را که در مسجد قرآن می خواند شنید و فرمود: خدا بر وی رحمت کند که فلان و فلان آیه را به یاد من انداخت که از فلان سوره و فلان سوره ساقط کرده بودم.:همان)).
5-((در صحیح بخاری امده است: ((عن ابن سیرین، عن ابی هریره قال: صلی بنا رسول الله (ص) احدی صلاتی العشی…فصلی بنا رکعتین ثم سلم، فقام الی خشبه معروضه فی المسجد فاتکا علیها کانه غضبان ووضع یده الیمنی عی الیسری و شبک بین اصابعه و وضع خده الایمن علی ظهر کفه الیسری، و خرجت السرعان من ابواب المسجد، فقالوا قصرت الصلاه و فی القوم ابوبکر و عمر، فهابا ان یکلماه و فی القوم رجل فی یدیه طول یقال له ذوالیدین، قال: یا رسوال الله! انسیت ام قصرت الصلاه؟ قال: لم انس و لم تقصر. فقال: اکما یقول ذوالیدین؟ فقالوا: نعم. فتقدم فصلی ما ترک ثم سلم ثم کبرو سجدوه او اطول…:؛(( صحیح البخاری، ج۱، ص۱۲۳.۳۷.،. صحیح مسلم، ج۲، ص۸۶.۴۱)):ابن سیرین از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا یکی از دو نماز ظهر یا عصر را با ما خواند و در رکعت دوم، نماز را سلام داد و از جای خود بلند شد و مانند آدم خشمناک، به چوبی که در وسط مسجد انداخته شده بود، تکیه داد و دست راست خود را روی دست چپ گذاشت و انگشتانش را مشبک نمود و گونه راستش را به پشت دست چپش نهاد و نمازگزاران با عجله از در مسجد بیرون می رفتند و می گفتند آیا نماز کوتاه شده است؟ ابوبکر و عمر هم در میان مردم بودند، ولی ترس مانع گردید که آنان با پیامبر در این موضوع گفت و گو نمایند. از میان مردم مردی به نام ذوالیدین – که دست هایش قدری بلندتر بود – عرضه داشت: یا رسول الله، آیا نماز را فراموش کردی یا کوتاه شده است؟ رسول خدا فرمود: نه کوتاه شده و نه فراموش کرده ام. آن گاه رسول خدا سوال کرد :آیا جریان چنان است که ذوالیدین می گوید؟گفتند: بلی. آنگاه پیامبر در صف جلو ایستاد و رکعاتی را که نخوانده بود، به جای آورد و سلام داد و سجده ای مانند سجده نماز یا قدری طولانی تر ادا کرد.))
همه این گزارشات و اخبار جعلی حکایت گر این معنا است که اگر امامت کنار نبوت نباشد و اگر امام که استمرار دهنده راه امامت نباشد پیامبر درجای اصلی خودش باقی نخواهد ماند ازهمین رو مهمترین خصیصه ائمه اطهار ازجمله امام حسن مجتبی علیه السلام آنست که مظهر تجلی نبوت وپاسداران مقام رفیع رسول اعظم اند.
********
دوم-((امام حسن تجلی صفات جدش رسول الله صلی الله علیه وآله))
خصوصیت دوم امام حسن علیه السلام آنست که آن حضرت تجلی صفات وخصیصه جدش رسول الله صلی الله علیه وآله است، چراکه رسول الله صلی الله علیه وآله دارای سه خصوصیت برجسته دارد و امام حسن علیه السلام شبیه جدش در این سه خصوصیت است:
اول-مقام جمع الجمع: به این معنا برخی از انبیاء و اولیاء الهی فانی در صفات جلال الهی که حکایت کننده هیبت، عظمت حضرت حق است چون متکبر بودن، قهاریت، و منتقم بودن می باشند و پیوسته خائف اند چون شعیب پیغمبر که از رسول خدا(ص) نقل شده فرمود: ((حضرت شعیب(ع) به عشق خدا آن قدر گریه کرد تا نابینا شد، خداوند او را بینا کرد، باز آن قدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند او را بینا کرد، برای بار سوم نیز آن قدر به عشق الهی گریست که نابینا شد، خداوند باز او را بینا کرد، در مرتبه چهارم خداوند به او چنین وحی کرد: «ای شعیب! تا کی به این حالت ادامه میدهی؟ اگر گریه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام کردم، و اگر از شوق بهشت است، آن را برای تو مباح نمودم.» شعیب(ع)عرض کرد:«اِلهِی وَ سَیدِی اَنْتَ تَعْلَمُ اَنِّی ما بَکیتُ خَوْفاً مِنْ نارِک وَ لا شَوْقاً اِلی جَنَّتِک، وَ لکنْ عُقِدَ حُبُّک عَلی قَلْبِی فَلَسْتُ اَصْبِرُ اَوْ اَراک؛ ای خدای من و ای آقای من! تو میدانی که من نه از خوف آتش دوزخ تو گریه میکنم، و نه به خاطر اشتیاق بهشت تو، بلکه حبّ و عشق تو در قلبم گره خورده که قرار و صبر ندارم تا تو را (با چشم دل) بنگرم و به درجه نهایی عرفان و یقین برسم، و مرا به عنوان حبیب درگاهت بپذیری.»
خداوند به شعیب فرمود: «اکنون که دارای چنین حالتی هستی به زودی کلیم و هم سخن خودم موسی(ع) را خدمتگزار تو میکنم.» [۱۵] چنان که در شرح زندگی حضرت موسی(ع)ذکرشده است، حضرت موسی(ع)بیش از ده سال چوپان حضرت شعیب (ع)گردید: بحار، ج ۱۲، ص ۳۸۱ ))
و برخی دیگر چون مسیح بن مریم غرق در صفات جمال یعنی صفاتی که نشانگر رحمت واسعه الهی است همچون ستار، غفار، تواب بودن حق تعالی می باشند ولی رسول اعظم ((ذوالعینین)) و دارای((مقام جمع الجمع)) می باشند به این معنا در همان حال که نگاه به جمال دارند به جلال دارند و در همان حال که نگاه جلال دارند به صفات جمال دارند از همین رو رسولالله صلی الله علیه وآله فرمودند: ((کانَ اخی مُوسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاء و اخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاء وَ انَا ذُو العَینَینِ: صحیفه امام؛ ج 3، ص 226- 227))
آنچه امام حسن علیه السلام را امام حسن کرده است همین شباهت وی باجدش رسول الله صلی الله علیه وآله در داشتن مقام ((جمع الجمع)) است ومی توان این خصوصیت را ازمناجات آن حضرت به دست آورد چراکه ازیک طرف محو درصفحات جمال ورحمت واسعه الهی بوده است:((وقتى به در مسجد مىرسید سر مبارکشان را به سوى آسمان بلند مى کرد و به حال زار با خداى خود به گفتگو وقتى به در مسجد مىرسید سر مبارکشان را به سوى آسمان نموده و راز و نیاز پرداخته و مى گفت: «اى خداى من! مهمان تو به درگاهت آمده و در مقابل تو ایستاده است. اى خداوند نیکوکار! بنده رو سیاه و گنهکار به در خانه و نزد تو آمده است. پس در گذر از کارهاى زشت و ناپسندش به نیکى هاى خودت اى کریم! اى کریمى که کرمت شامل حال گنهکاران مى شود.»
و در همان حال که محو در صفات جمال بوده از درون صفات جمال نگاه به صفات جلال می داشت چراکه در گزارش آمده است: ((بعد از فارغ شدن از وضو این حالت، شدت پیدا مى کرد. هر چه به نماز نزدیک تر مى شد منتقلب تر مى شد. با همین حال به مسجد، تشریف مى بردوقتی که داخل مسجد مى شد و به نماز مى ایستاد، بندهاى بدنش به طورى مى لرزید که مى خواست از هم جدا شود، به جهت آن که خود را در مقابل پروردگار خویش مى دید، و.هنگامى که بهشت و جهنم را یاد مى کردمانند کسى که مار و عقرب او را گزیده باشد مضطرب و بى طاقت مى شد و بعد از فارق شدن نماز، از خداوند متعال بهشت را درخواست مى کرد و از آتش جهنم به او پناه می برد :بحارالانوار، ج84، ص258.))
دوم-((جامع وجه اللهی تا وجه الخلقی)): از خصوصیت دیگر رسول اعظم است به این معنا پیامبر گرامی در مقام عرفان و عبودیت سرآمد همه عارفان و عاشقان بودند از همین رو در روایت آمده است: ((سیره عبادی رسول الله (ص) در این بود که به همان نسبت ومرتبه به عبادت عاشقانه وخالصانه اهمیت می داد به همان نسبت به کثرت عبادت نیز اهمیت می داد و بخش و سحر خیزی ومناجات در دل شب اختصاص می داد از همین رو فیض کاشانی در ذیل ایات (۱-۲) سوره (طه) آمده است :(طه ما انزلنا علیک القران لتشقی :طه!ما قران رابرتو نازل نکردیم که این قدر به زحمت ومشقت بیا فتی)) می نویسد:(پیامبراکرم انچنان در عبادت الهی ح حریص بود که از کثرت عبادت پاهای مبارکش متورم شده بود، تا این که خداوند متعال این ایه را فرستاد. تفسیر صافی ،ج2,ص۲۹۹ ).
همچنین امام زینالعابدین نیز درباره کثرت عبادت رسول خدا(ص) فرموده اند: (جدّ من رسولخدا(ص) با آنکه خداوند گذشته و آینده او را بخشوده و آمرزیده بود کوشش و بندگی برای خدا را رها نمیکرد تا آنجا که ساق و قدمش (از کثرت عبادت) ورم کرد؛ پدر و مادرم فدای او؛ برخی به او گفتند آیا اینطور عمل میکنی در حالی که خدا گناه گذشته و آیندهات را آمرزیده است؟!فرمود: آیا بنده شاکر و سپاسگزار نباشم المناقب،ج۲ص۲۸۷)) ولی این جنبه ((وجه اللهی)) موجب نمی شدتاجنبه وجه الخلقی ودستگیری از فقراء ونیاز مندان تحت الشعاع قرار بگیرند بلکه همان عارف شب زنده دار بخشی ازوقت خودش را اختصاص به دستگیری ازنیازمندان قرار می داد از همین درگزارش آمده است:
1-((مردى نزد او آمد و چیزى خواست ، فرمود: ((اکنون چیزى موجود نیست هر چه خواهى برعهده من خـریـدارى کـن وقـتـى مـالى رسـیـد ادا مـى کـنـم .)) عـمـر گـفـت : یـا رسـول الله خـداونـد تـو را بـه آنـچه توانایى ندارى مکلف نساخته است ! پیامبر گفتار عـمـر را مـکـروه دانـسـت . سـپـس یـکـى از انـصـار گـفـت : یـا رسـول الله هـر چـه خـواهـى ببخش که از جانب صاحب عرش کمبودى نخواهى داشت ! پیامبر تـبسم نمود و فرمود: به چنین رفتارى فرمان داده شده ام.
2-(.. ابوطلحه باغى داشت که گاهى پیامبر بـراى تـفـرج بـه آنـجـا مـى رفـت و از آب چـاه آن مـى نـوشـیـد. گـفـت : یـا رسـول الله (ص) آن را در هر راهى مى دانى انفاق کن . فرمود: این مالى سودآور است . از تو قبول کردم و به خودت بازگردانیدم که به نزدیکان خود تصدّق کنى )).
3-((.مردى از یهودیان به نام مخیریق که در جنگ احد مسلمان شده بود، هـمـراه سـپـاه اسـلام در جنگ با مشرکان شرکت داشت . وى در جمع مردم وصیت کرد: ((اگر من کـشـتـه شـوم ، هـفـت قـطـعـه از باغهاى من از آن رسول خدا(ص ) باشد.)) بعد از شهادت او بـاغـهـا در سـال سـوم هـجـرى بـه مـلک پـیـامـبـر(ص ) درآمـد. تـا سـال هـفـتـم هجرى کارگران رسول خدا(ص ) آن باغها را اداره مى کردند تا اینکه در همان سـال بـاغـهـا را بـنـى هـاشـم و اولاد او وقـف نمودند.)
4-(( در مدارک و مصادر تاریخى ، از زمینهاى به نـام صدقات رسول خدا(ص ) نام برده شده است . از جمله زمینى که حضرت براى صدقه بـه ابـن السـبـیـل قرار داد. در قبا، نخلستانى بوده بـه نـام ((بـویـره )) که از صدقات رسول خدا(ص ) بوده و وقف بر فقیران و بینوایان بـوده اسـت .))
5-بـخـارى صـاحـب یـکى از صحاح سته گوید: ((نوشته یا نوشته هایى در دست على (ع ) بوده که وقف هاى پیامبر(ص ) در آن نوشته شده بود.))
6- ((مهلت به بدهکار و بخشش بدهى او حـضـرت در مـورد بـدهـکـارى نـیـز حـسـاسـیـّت عـجـیـبـى داشـتـنـد و بـه شـکـل هاى مختلف مردم را به اداى قرض و بدهکارى خویش فرامى خواندند. از طرفى به مؤ منان سفارش مى کردند که به مدیون و بدهکار فرصت کافى دهند. روزى به منبر رفت و بـعـد از حـمد و ثناى الهى فرمود: حاضرین به غائبین برسانند، هر کس مدیون بیچاره خـود را مـهـلت دهـد خـدا ثـواب صـدقـه را بـه انـدازه روزهـایـى کـه مـال خـود را وصول ننموده است به او خواهد داد.))
7- ((فـردى بـه نـام کـعـب مـى گـویـد: کـسـى بـه مـن مـدیون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـیـامـبـر(ص ) آمد و به منزل خود رفت در حالى که هر دو نشسته بـودیـم . پـس پـیـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـرده مـنـزل را بـالا زد و فـرمـود: اى کـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ایـد؟ گـفـتـم : بـله یـا رسول الله (ص ) پدر و مادرم به فدایت باد. فرمود: ((نصفِ طلب خود را از او بگیر.)) من هم نصف گرفتم و نصف دیگر را رها کردم )).
امام حسن علیه السلام در مقام ((وجه اللهی و نیز وجه الخلقی)) شبیه جدش رسول الله صلی الله علیه وآله بوده است، چراکه در بعد ((وجه اللهی)) وعرفان معنوی سرآمد همه عارفان بوده است ازهمین رو درروایت آمده است :((آن حضرت هر وقت مى خواست مشغول نماز و مقدمات آن شود، رنگ مبارکشان متغیّر و زردمی شد سبب این حالت را از آن حضرت پرسیدند.، فرمود: سزاوار است کسى که مى خواهد نزد «ربُّ العرش» و در برابر خداى خود به نماز و بندگى بایستد، رنگ زرد گردد ورعشه در مفاصل و بندهاى بدنش افتد.:(( امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «ان الحسن بن علی (علیه السلام) کان اذا اقام فی صلاته ترتعد فرائضه بین یدی ربه عزّ و جلّ...؛ حسن بن علی (علیه السلام) هنگامی که به نماز می ایستاد، در مقابل پروردگارش- عزّ وَ جلّ - مفاصلش می لرزید ((بحارالانوار، ج80، ص346 و ج70، ص400؛ بحارالانوار، ج81، ص3))
و در ((وجه الخلقی)) آنچنان سخاوتنمدانه از فقراء و نیازمندان دستگیری می نمود که به کریم اهل بیت ملقب شد از همین رو در گزارش آمده است:
1-((روزی شخصی خواست تا حاجتش را به امام حسن(ع) بیان کند، امام فرمودند: خواسته ات را بنویس و بیاور. وقتی او نامه اش را نوشت و تحویل داد، حضرت دو برابر آنچه را نوشته بود، به او عطا کرد. حاضران عرض کردند: چه نامۀ پر برکتی بود، حضرت فرمودند: ((بِرکتُها عَلَینا اعْظَمُ حینَ جَعَلَنا لِلْمَعْروفِ اهلًا اما عَلِمْتَ انَّ الْمَعْروفَ ما کانَ ابْتِداءً مِنْ غَیرِ مَسْأَلَةٍ؛)) برکت آن برای ما بیش تر است؛ چراکه ما را جایگاه و صاحب نیکی دانسته و به امید بخشش به سوی ما آمده است. آیا نمی دانی نیکی آن است که پیشاپیش، بدون درخواست انجام شود؟.: احقاق الحق، ج 11، ص 147))
2-((روزی امام حسن(ع) از کنار باغ های مدینه می گذشت، دید غلام سیاهی قرص نانی را برای نهار خود آورده؛ ولی یک لقمه خود خورد و لقمه ای به سگی که کنارش بود، داد. امام از او پرسید: چرا نصف طعام را به سگ دادی؟ عرض کرد: خجالت کشیدم که او به من نگاه کند و من تنها غذا بخورم.
امام پرسیدند: غلام که هستی؟ گفت: ابان بن عثمان. حضرت پرسید: باغ مال کیست؟ گفت: از همان شخص. حضرت فرمود: تو را سوگند می دهم که همین جا بمانی تا من برگردم. حضرت رفت و غلام و باغ را از صاحبش خرید قادری:
و برگشت و به غلام فرمود: من تو را خریدم. غلام گفت: در خدمت تان هستم. حضرت فرمود: «وَ قَدْ اشْتَرَیتُ الْحائِطَ و انْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ و الْحائطُ هبَةٌ مِنّی الَیک؛ باغ را خریدم و تو در راه خدا آزاد هستی و باغ هم هدیه ای است از من به تو. همان))
3-(( روزی امام حسن (ع) هنگام غذا خوردن، لقمه ای می خورد و لقمه ای پیش سگی که نزد ایشان بود، می انداخت. مردی گفت: ای پسر رسول خدا! آیا اجازه می دهید این سگ را از اینجا دور کنم؟ حضرت فرمود: «>دَعْهُ انِّی لَأَسْتَحْی مِنَ اللّهِ تعالی انْ یکونَ ذو روحٍ ینْظُرُ وَجْهی و انَا آکلٌ ثُمَّ لا اطْعِمُهُ؛ رهایش کن! من از خدای بزرگ شرم می کنم که جانداری به صورتم نگاه کند و من در حال خوردن باشم و به او غذا ندهم.:ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، ج 1، ص 116.))
4-((کسی از امام حسن(ع) کمک خواست، امام پنجاه هزار درهم به او عطا کرد. آن شخص کارگری آورد که آن پول ها را ببرد. امام کرایۀ آن کارگرنیز پرداخت کرد و فرمود: «تَمامُ الْمُرُءَةِ اعْطاءُ الْمأجِرَةِ لِحَمْلِ الصَّدقَةِ)) تمام و کمال مردانگی پرداخت کرایۀ حمل صدقه است.:ارشاد القلوب، ج 1، ص 270.))
سوم-((جامع بین عرفان و سیاست)): خصوصیت سوم رسول اعظم است به این معنا هرچند پیامبر گرامی درعرفان وعشق به عبادت سرآمد همه عارفان است بگونه ای که پیش ازبعثت بخشی از ساعت ازعمرش به اعتکاف وخلوت باخدا در غار حراء اختصاص می داده است وبعد از بعثت نیز درده آخر ماه رمضان رانیز ازهمه منقطع می شد ودر گوشه ای ازمسجد به اعتکاف می نشست ولی این حالت عارفانه موجب نشد که ازوی شخصیت راهب وصوفی بسازد که درگوشه کلیسا، یا خانقاه بنشیند ونسبت به سرنوشت خلق خدا بی تفاوت بماند بلکه بیست وسه سال ازعمر شریف خود رابا75 غزوه وسریه درمبارزه باجهل ونا انی ومستکبرین پشت سر گذارند وسر انجام نظام حکومتی ولایی را درقلب جزیره العرب تاسیس کرد وبرای همیشه تاریخ نشان داد مکتب توحیدی مکتب ومرامی است که ((دین عین سیاست)) و((سیاست عین دیانت)) است.
امام حسن علیه السلام نسخه دوم وجودی جدش رسولالله صلی الله علیه وآله است در خصیصه ((جمع بین عرفان وسیاست)) است، چراکه هرچند دربعد عرفانی وخلوت باخدا امام سرآمد همه عارفان است که نمونه هایی ازاین حالت عارفانه حضرت درخصیصه های قبلی آورده شده است، ولی این حالت عارفانه وی را از ورود به حوزه سیاست دور نکرده است ازهمین درگزارش آمده است درهمان روز بیست یکم ماه رمضان سال چهلم بعد ازشهادت امام علی علیه السلام وبعد از بیعت مردم که رسما رهبری را بعهده می گیرند طی نامه ای کاملا سیاسی از معاویه که طاغوت زمان بود می خواهد رهبری وی را پذیرفته وتمرد نکند از همین رو به وی می نویسد:
((وقتی او (پیامبر) وفات یافت، عرب بر سر جانشینی او به نزاع پرداختند. قریش گفتند: ما عشیره و خویشان اوییم و روا نیست که شما بر سر حکومت او با ما نزاع کنید. عرب این حجت را از قریش پذیرفت... آنگاه ما به قریش همان را گفتیم که قریش به عرب گفته بود، ولى آنها بر خلاف عرب، با ما به انصاف رفتار نکردند... ولى امروز جا دارد که همه، از دستاندازى تو (معاویه) به این منصب در شگفت فرو روند چراکه تو شایسته آن نیستى.. تو فرزند حزبی از احزاب [دشمن اسلام] و فرزند دشمنترین فرد قریش با رسول خدا هستی.. وقتى على(ع) وفات یافت.. مسلمانان خلافت را به من سپردند... پس، از پافشاری در باطل دست بردار و در بیعت من وارد شو و تو میدانی که من نزد خدا برای این امر سزاوارترم.:ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، دار المعرفه، ص۶۴.))
وقتی پاسخ نامه ازطرف معاویه به امام علیه السلام می رسد که معاویه می نویسد:
((اگر میدانستم که تو در مردمداری، هواداری از امت، سیاست، توانایی در فراهم آوردن مال و برخورد با دشمن از من قویتر هستی، با تو بیعت میکردم اما من حکومتی طولانی داشتهام، تجربه بیشتری دارم، از تو سیاستمدارترم و از نظر سنی نیز از تو بزرگترم. پس سزاوار است که تو حاکمیت مرا بپذیری،:مقاتل الطالبیین، دار المعرفه، ص۶۷.))
امام بی درنگ به مسجد کوفه آمده ومردم رادعوت به جهاد مقابل مستکبر زمان معاویه می نماید وخطاب به مردم با تلاوت آیه: ((وَ اصْبِرُوا نَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ:46/انفال)) چنین فرمود: «ای مردم! شما جز با صبر بر آنچه از آن کراهت دارید به آنچه دوست دارید نخواهید رسید. به من خبر رسیده که معاویه به سوی ما در حرکت است. همگی به سوی نخیله حرکت کنید:مقاتل الطالبین ص69)) و پس از بسیج عمومی و چینش درست فرماندهان آماده جهاد برای مقابله بامعاویه شد، هرچند درادامه به دلیل خیانت بعضی از فرماندهان وسستی مردم کوفه، ونیز نشر شایعه ونیرنگ های معاویه جنگ به صلح انجامید ولی نکته اصلی دراین است که سیره ومنش امام حسن علیه السلام درجمع کردن((بین عرفان وسیاست)) است هرچند به قیمت جان امام تمام شود.