fehrest page



«فلعمرى ما الامام الّا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه على ذات الله؛[22]
به جان خودم سوگند، امام و پيشوا تنهاكسى است كه برابر كتاب خدا داورى كند. دادگر و متدين به دين حقّ باشد. وجود خويش را وقف و فداى فرمان خدا كند.» امام‏حسين(ع) در همين نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «ليس لنا امام؛ ما امام نداريم، تأييد كرده است، چرا كه آن بزرگوار يزيد را داراى شرايط امامت و حكومت نمى‏داند. زيرا كه اجراى حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرايط امام و حاكم است و يزيد هيچ يك از اين شرايط را ندارد.

2. يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى، درس عزّت است.

امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با يكديگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور بايد از موضع عزّت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خوارى بدهد. ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نيست. بنابراين، مسلمانى كه ذلّت را پذيرفته مسلمانى‏اش كامل نيست. بر اين اساس دو نوع زندگى خواهيم داشت: زندگى ذليلانه و زندگى عزتمندانه. زندگى عزتمندانه در پرتو پذيرش ولايت خدا و اولياء خدا، و زندگى ذليلانه در پرتو پذيرش ولايت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهى و دوستى با دشمنان خدا نيز ذلت و خوارى است. بر همين اساس قرآن كريم مى‏فرمايد:
«يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء؛[23]


اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولايت بر نگيريد.» عزّت در سخن و عمل همه عاشورائيان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امام‏حسين(ع) از همه بيش‏تر. همه اين بزرگواران مرگ با عزّت را زندگى و زندگى با ذلّت را عين مرگ مى‏دانستند. يكى از شعارهاى امام‏حسين(ع) در روز عاشورا اين بود: الموت خيرٌ من ركوب العار و العار خير من دخول النّار.[24]
مرگ از پذيرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نيز آن بزرگوار در روز عاشورا مى‏فرمود:
«اين ناكس پسر ناكس مرا به پذيرش يكى از دوكار ناچار كرده است.
يا شمشير كشيدن و كشته شدن و يا پذيرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هيهات كه ذلت و زبونى را اختيار كنم. نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن‏هاى پاكى كه مرا تربيت كرده‏اند. همچنين مردان غيرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پيروى از انسان‏هاى پست ترجيح مى‏دهند.»[25] آرى، امام‏حسين(ع) در دامن پدر و مادرى تربيت شده است كه مرگ با عزّت را زندگى، و زندگى با ذلّت را عين مرگ مى‏دانست:
«فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياة فى موتكم قاهرين.»[26] آن بزرگوار در جاى ديگرى مى‏فرمايد:
«و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افرّ فرار العبيد؛[27]
به خدا سوگند همانند افراد فرومايه تسليم شما نمى‏شوم و مانند بردگان نيز فرار نمى‏كنم.» عزّت حسينى به او اجازه نمى‏دهد كه براى اين‏كه چند روز بيش‏تر زنده بماند با فردى همانند يزيد بيعت كند. چرا كه بيعت با يزيد به معناى تأييد حكومت و كارهاى ناپسند او است. چنين كارى نه تنها شايسته آن امام همام كه حتى ياران او نيز نيست. در سخنان ياد شده، امام(ع) به ما مى‏آموزد كه در برابر غير خدا عزيز و سربلند باشيد و تنها در پيشگاه خدا متواضع باشيد. آن بزرگوار در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«فانى لا ارى الموت الّا سعادة و الحياة مع الظالمين الّا برما؛[28]
من در چنين محيط ذلت‏بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با اين ستمگران را جز رنج و نكبت‏نمى‏دانم.» سخنان و رفتار امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان درس است به همه شيعيان به ويژه كارگزاران نظام اسلامى و هشدارى است به كسانى كه خود را شيعه مى‏دانند ولى در اين حال خود را در اختيار غير خدا قرار داده و مرعوب و تسليم قدرت‏هاى بزرگ شده‏اند و ديگران را نيز به اين ذلّت فرا مى‏خوانند.

3. پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى

پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى است. پيش از يادآورى اين درس از سوى امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان يادآورى اين نكته مفيد مى‏نمايد كه: در فلسفه سياسى، امروزه در باره نقش حكومت در تأمين سعادت، اخلاق و معنويت گفت و گو بسيار است. برخى (حكومت‏هاى ليبرال) بر اين باورند كه اين‏گونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد. از اين روى، حكومت در اين باره هيچ مسؤوليتى ندارد. امّا در انديشه سياسى اسلام، با دليل‏هاى بسيار اين‏گونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتى بايد به اسلام و ارزش‏هاى اسلامى باور داشته باشند كه همگان موظف به تبليغ و پاسدارى از آن مى‏باشند. بر همين اساس هنگامى كه اسلام و ارزش‏هاى آن از سوى امويان مورد تهاجم قرار گرفته بود و يزيد و كارگزارانش به روشنى بر خلاف احكام اسلام و دستورهاى آن عمل مى‏كردند ولى در عين حال رفتار خودرا در برابر اسلام مى‏نماياندند، امام‏حسين(ع) براى پاسدارى از اسلام قيام كرد چرا كه اگر امام‏حسين(ع) قيام نمى‏كرد ديرى نمى‏پاييد كه از اسلام جز نامى باقى نمى‏ماند. حكومت يزيد درصدد نابودى اصل اسلام بود. از اين روى وقتى كه امام‏حسين(ع) دعوت به سازش و بيعت با يزيد شد فرمود:
«انّا لله و انّا اليه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد؛[29]
در اين صورت بايد از اسلام براى هميشه چشم پوشيد، هنگامى كه امت به زمامدارى فردى چون يزيد گرفتار آيد.» امام(ع) در بسيارى از موارد از جمله در نامه‏اى كه از مكّه به مردم بصره مى‏نويسد همچنين به هنگام رويارويى سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نيز پاسدارى از اسلام را وظيفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مى‏خواهد كه او را در اين راه يارى دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنين آمده است:
«شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) فرا مى‏خوانم. زيرا در شرايط و وضعيتى قرار گرفته‏ايم كه سنّت پيامبر(ص) از ميان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذيريد شما را به راه سعادت راهنمايى مى‏كنم.»[30] آن بزرگوار در جاى ديگر مى‏فرمايد:
«لو لم يستقم دين جدّى الّا بقتلى فيا سيوف خذينى،[31]
اگر دين جدّم جز به كشته شدن من استوار نمى‏ماند پس اى شمشيرها مرا فرا گيريد.» با سخنان ياد شده امام(ع) به ما مى‏آموزد كه اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداكارى و ايثار و كشته شدن نباشد بايد جان خود را فداى اسلام كرد. نه تنها امام‏حسين(ع) كه همه ياران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بنى‏هاشم قطع مى‏شود مى‏فرمايد:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كرديد ولى من تا زنده هستم از دين خودم حمايت خواهم كرد.»

4. شهادت در راه خدا

سياست‏مداران حرفه‏اى در مبارزه دو گروه با يكديگر بر توازن قوا تأكيد مى‏كنند و از درگيرى مبارزان با دشمنى كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر مى‏دارند و آنان را به سكوت و گوشه‏گيرى فرا مى‏خوانند. روشن‏فكران آن زمان نيز امام‏حسين(ع) را از درگيرى با يزيد كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر مى‏داشتند، امّا منطق آن بزرگوار چيز ديگرى بود. او و ديگر عاشورائيان از ايستادگى در برابر يزيد و حكومت اموى هرگز ترديدى به خود راه ندادند و با ايثار جان خود درخت اسلام را آبيارى كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسان‏هاى ظاهر بين جدا شدن از دنيا و لذايذ آن است، ولى از نگاه انسان‏هاى وارسته، شهادت پايان رنج‏ها و سختى‏ها و رسيدن به لقاء الله است. آخرين آرزوى اين‏گونه انسان‏ها شهادت است. اسلام با تحول در بينش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هايى را تربيت كرد كه براى دفاع از مكتب، از جان و مال خويش مى‏گذشتند و در ميدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر يكديگر پيشى مى‏گرفتند.[32] و گاه براى حضور يكى از آن‏ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن يكى از آن‏ها در خانه، كار به قرعه مى‏كشيد.[33] وقتى كه امام‏حسين(ع) مى‏خواست از مكّه حركت كند در خطبه‏اى، از زيبايى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر كس آمادگى كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بيايد:
«من كان باذلاً فينا مهجته موطّنا على لقاء الله نَفْسَهُ فليرحل معنا،[34]
هر يك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خويش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.» در جاى ديگر آن بزرگوار مى‏فرمايد:
«اگر اين بدن‏ها براى مرگ آفريده شده‏اند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.»[35] استقبال از مرگ در راه عقيده و آرمان نزد ملت‏هاى ديگر هم ارزشمند است. مردم آزاده ديگر نيز چنين مرگى را تقديس و ستايش مى‏كنند و آن را برتر از زندگى ذلت‏بار و زير ستم و همراه با ننگ و پستى مى‏دانند. بنابراين، چه قدر سست و بى‏پايه است سخنان كسانى كه امروزه، شهادت‏طلبى را «خشونت» خوانده و آن را محكوم مى‏كنند. سخنان اينان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اين‏كه تلاش و فداكاى و ايثار جان و مال در راه عقيده و هدف‏هاى الهى تا كشته شدن و شهادت در راه خدا يكى از درس‏هاى رويداد عاشورا در عرصه رفتار سياسى است، يعنى انسان در عرصه سياسى گاه به جايى مى‏رسد كه بايد در راه هدف و آرمان‏هاى الهى فداكارى كند و از جان و مال خود بگذرد. اين يكى از درس‏هاى امام‏حسين(ع) و ديگر عاشورائيان در قضيّه‏كربلاست.

5. جمع بين سياست و معنويت

جمع بين حضور در عرصه‏هاى سياسى و توجّه به معنويات يكى ديگر از درس‏هاى عاشورا است. غفلت از نيازهاى روحى و معنوى به ويژه براى كسانى كه درگير كارهاى مهم و سنگين‏اند و مسؤوليت‏هاى بالايى دارند خطرساز و خطرآفرين است كه بايد در برابر آن هشيار بود. امام‏حسين(ع) در آن هنگام كه روياروى دشمن ايستاده و حتّى در آن هنگامى كه در محاصره دشمنان است، هرگز از اين مسأله غفلت ندارد. از اين روى، در تاريخ آمده است كه در شب عاشورا در ميان خيمه امام‏حسين(ع) جنب و جوش عجيب و نشاط فوق‏العاده‏اى به چشم مى‏خورد؛ يكى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن ديگرى مشغول تلاوت‏قرآن:
«لهم دوِىٌّ كدوىّ النحل بين قائم و راكع و ساجد.»[36]
و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام‏حسين(ع) به قمر بنى‏هاشم مى‏فرمايد:
«به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلت بگير، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازيم. خدا مى‏داند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شديد دارم.»[37] از اين درخواست در آن موقعيت به خوبى مى‏توان به اهميت معنويت و خودسازى پى برد. اين كار امام(ع) بيانگر آن است كه هرگز نبايد به دليل كار و گرفتارى زياد از خودسازى و توجّه به معنويات غفلت كرد. چرا كه موفقيت‏هاى انسان در همه عرصه‏ها در گرو همين توفيق است. ممكن است گفته شود كسى كه به خاطر خدا كار و يا مسؤوليتى را پذيرفته است و با منطق انجام وظيفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركت‏هاى او عبادت است، ولى بايد توجه داشت كه براى عباداتى كه بين انسان و خداست اثر و نقشى است كه هيچ چيز ديگر نمى‏تواند جايگزين آن شود.

6. امر به معروف و نهى از منكر

از درس‏هاى مهمى كه در عرصه رفتار سياسى مى‏توان از رويداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منكر است. همان گونه كه رفتار امت اسلامى با يكديگر بر اساس امر به معروف و نهى از منكر است با حاكمان نيز بر همين مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد بايد بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منكر با او برخورد كرد. امام‏حسين(ع) در وصيت‏نامه سياسى الهى خود يكى از انگيزه‏هاى قيام خود را امر به معروف و نهى از منكر مى‏داند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خيره‏سرى و يا به منظور ايجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاسته‏ام، بلكه قيام من براى اصلاح امور مسلمانان و... اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منكر در ميان امت اسلامى است.»[38] از اين وصيت‏نامه استفاده مى‏شود كه حركت‏هاى سياسى انواع گوناگون دارد: حركت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد كه درست نيست و تنها حركتى كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منكر باشد درست است و بايد آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درس‏هاى اين رويداد در عرصه رفتار سياسى بيش از آن است كه در اين مقال بگنجد از اين روى، به همين اندازه بسنده مى‏كنيم.

عبرت‏هاى عاشورا

در تفاوت درس‏ها و عبرت‏ها اشاره كرديم كه در عبرت‏ها تنها به الگوهاى شايسته و خوبيها نگاه نمى‏كنيم، بلكه بديها و زشتيها و رذالت‏ها را نيز مى‏بينيم. در اين بحث از عوامل زمينه‏ساز اين رويداد، علت سكوت و بى‏تفاوتى مردم در برابر قيام امام‏حسين(ع) و يا بالاتر، ضدّيت با آن، و چگونگى بهره‏گيرى از اين حادثه بحث مى‏شود. عبرت‏گيرى از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبرى چنين ترسيم مى‏كند:
«اوّلين عبرتى كه در قضيّه عاشورا ما را متوجه خود مى‏كند اين است كه ببينيم چه شده كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيامبر(ص) جامعه اسلامى به آن حدّ رسيد كه كسى مثل امام‏حسين(ع) ناچار شد براى نجات جامعه اين چنين فداكارى بكند....مگر چه وضعى بود كه حسين بن على(ع) احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده مى‏ماند و الّا از دست مى‏رود؟ عبرت اين‏جاست، ما بايد نگاه كنيم و ببينيم كه چه شد كه فردى مثل يزيد بر جامعه اسلامى حاكم شد؟...چرا بايد وضعى پيش بيايد كه كسى مثل حسين بن على(ع) ببيند چاره‏اى ندارد جز اين فداكارى عظيم، كه در تاريخ بى‏نظير است. چه شد كه آنها به اين‏جا رسيدند؟ اين همان عبرت است.... چه شد كه بيست سال بعد از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در همان شهرى كه ايشان حكومت مى‏كرد سرهاى پسران اميرالمؤمنين را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند...و دخترها و حرم اميرالمؤمنين را در بازار كوفه گرداندند...»[39] پاسخ به پرسش‏هاى ياد شده و بررسى و تحليل عوامل و زمينه‏هاى اين حادثه مى‏تواند مايه عبرتى براى جامعه اسلامى و نظام و حكومت دينى ما باشد، چرا كه وقتى انقلاب پيامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعه‏اى بزرگ چون شهادت حسين بن على(ع) و يارانش و اسارت اهل بيت آن بزرگوار كشانيد، بى‏ترديد اگر به جان انقلاب و نظام ما بيفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد كه بر انقلاب بزرگ پيامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اين جاست. اگر عوامل زمينه‏ساز اين حادثه را به درستى شناختيم و از آن عبرت گرفتيم، يعنى تلاش كرديم كه انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورايى ديگر نخواهيم بود و اگر خداى نخواسته عبرت نگرفته و به وظيفه خود عمل نكرديم همان سرنوشت نيز در انتظار ما خواهد بود.

عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا

در باره عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا نظريه‏هاى گوناگونى اظهار شده است؛ در مرحله نخست مى‏توان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سياسى و اجتماعى، اخلاقى و ارزش و... اشاره كرد. هر يك از اين عوامل مورد توجه و تأكيد برخى از نويسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. شمارى يك و يا دو عامل و شمارى بيش از آن را زمينه‏ساز حادثه عاشورا شمرده‏اند. شمارى از نويسندگان دشمنى بنى‏اميه با بنى‏هاشم، برخى ديگر تغيير ارزش‏ها و برخى از متعصبان اهل سنّت نيز عملكرد خود امام‏حسين(ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‏اند. گروهى ديگر از بى‏توجهى به معنويت و دنياگرايى و كوتاهى خواصّ از انجام رسالت خود[40] و...به عنوان عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا سخن گفته‏اند. از باب نمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آيه شريفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلى اين گمراهى و انحراف است:
«يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوة و نماز است. يعنى فراموش كردن خدا و معنويت و جدا كردن حساب معنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق از خداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زندگى. و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است يعنى دنبال شهوترانى‏ها و هوس‏ها و در يك جمله «دنياطلبى» رفتن و به فكر جمع‏آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستن اين‏هاوفراموش كردن آرمان‏ها. اين درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درد دچار بشويم.»[41] استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز در موارد بسيار به اين موضوع اشاره كرده‏اند از جمله:
«بايد گفت: امام‏حسين(ع) را طمع مُلك رى و طمع پول: «خولى مى‏گفت: جئتك بغنا الدّهر» ورشوه رؤسا (و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبيت عامّه و ميل به جبران محبّت يزيد كه ابن زياد مى‏خواست كدورت يزيد را از پدرش كه در ولايت عهدى يزيد تعلل كرد جبران كند. و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص يزيد و از همه بالاتر فراموش كارى مردم كه مسلمان بودند و سيرى به تاريخ شصت ساله خود نمى‏كردند و سابقه‏ها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را مى‏خوردند و...(شهيد كردند).»[42] از دو نمونه ياد شده كه با توجّه به واقعيات گفته و نوشته شده‏اند مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه مجموعه‏اى از عوامل زمين‏ساز حادثه عاشورا شده‏اند، بنابراين، نظريه‏هاى تك‏عاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آن‏ها،[43] نمى‏توانند رويداد عاشورا را تحليل و تفسير كنند. در تفسير اين حادثه بايد به عوامل گوناگون توجه داشته باشيم هر چند از ميان اين عوامل نيز، مى‏توان به دنبال يك و يا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عوامل اصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مى‏طلبد. از اين روى، در اين‏جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهيم پرداخت:

الف. دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها،

ب. كوتاهى خواص از انجام رسالت خود.

الف. دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها

پيش از آن‏كه به اصل بحث بپردازيم اشاره‏اى به مفهوم ارزش‏ها و همچنين ارزش‏هاى حاكم بر جامعه نبوى مفيد و مناسب مى‏نمايد:

مفهوم ارزش‏ها

جامعه شناسان، ارزش‏ها را اين‏گونه تعريف كرده‏اند:
«ارزش‏ها عقايد عميقاً ريشه‏دارى هستند كه گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبى‏ها، برترى‏ها و كمال مطلوب به آن رجوع مى‏كند.»[44] با توجه به تعريف ياد شده ارزش‏ها هدايت كننده رفتار انسان در جامعه‏اند. هرگونه تغيير و دگرگونى در آن‏ها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت. از اين روى، شناخت ارزش‏ها و پاسدارى از آن، از وظايف اصلى هر جامعه است.[45]

ارزش‏هاى حاكم بر جامعه نبوى

پيش از اسلام اعراب از نظر عقيدتى بت‏پرست بودند. شناختى نسبت به معارف الهى چون خدا و پيامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حيرت و ضلالت و گمراهى زندگى مى‏كردند. نژادپرستى و تكاثرطلبى از ارزش‏هاى آنان بود. عرب‏ها در جاهليت غيرت و شجاعت را بسيار مى‏ستودند اما حقيقت اين است كه غيرت و شجاعت مورد ستايش آنان همان درنده‏خويى و بى‏باكى در جهت تأمين منافع مادّى و حمايت از هم‏قبيلگى خود به حقّ و يا ناحقّ بود. عواطف انسانى در ميان آنان بسيار كمرنگ بود. دختركشى اعراب نمونه‏اى از آن است.

fehrest page