fehrest page 

386- یا انسان دوست یا انسانیت دوست  
یا باید انسان دوست بود و یا انسانیت دوست . لومومبا و چومبه هر دو انسانند، یزید و امام حسین هر دو انسانند، ولى دو قطب مخالف قرار گرفته اند. اگر این دو قطب را دوست داشته باشیم معنى اش این است : ما نسبت به انسانیت و ضد انسانیت بى تفاوتیم ، پس انسانیت دوست نیستیم .

فصل هفدهم : فلسفه گریستن بر مصائب حسین (ع) 

387- بررسى گریه و خنده  
یکى از مسائل مربوط به سیدالشهداء مسئله گریه است . باید مسئله گریه و خنده یکى از نظر این که از مختصات و اعراض خاصه انسان به شمار رفته اند.
دیگر از نظر علل و مبادى جسمى و روحى .
سوم از نظر آثار و عوارض .
چهارم از نظر اخلاقى و عقیده علماء اخلاق و آداب ،
پنجم از نظر آثار
ششم انواع خنده ها و گریه ها و آیا همه خنده ها خوب است و همه گریه ها و باید مقایسه اى شود بین مکتب امام حسین و مکتبهاى خنده و کمدى ، و اشاره اى شود به فیلم هاى کمدى و فیلمهاى تراژدى و اشعارى که شعراى ما در باب گریه و مدح آن گفته اند مثل این که :

گریه بر هر درد بى درمان دواست

چشم گریان ، چشمه فیض خداست

در همه این ها بحث شود.
خنده و گریه مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است . آن وقتى که کسى بتواند مالک خنده و گریه مردمى بشود، به حقیقت مالک قلب آن ها شده و با عواطف آن ها بازى مى کند. کارهاى قلبى غیر از کارهاى عقلى است . تاکنون با قلبهاى مردم از راه گریه بر سید الشهداء بازى شده ، بدون این که تحت کنترل عقل بیاید و هدف داشته باشد، تنها هدف داشتن کافى نیست ، نظم و سازمان هم لازم است .(393)

388- حسین ، مالک قلوب مؤمنین  
امام حسین علیه السلام به واسطه شخصیت عالیقدرش ، به واسطه شهادت قهرمانانه اش مالک قلب ها و احساسات صدها میلیون انسان است . اگر کسانى که بر این مخزن عظیم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند، یعنى رهبران مذهبى بتوانند از این مخزن عظیم در جهت هم شکل کردن و هم رنگ کردن و هم احساس کردن روح ها با روح عظیم حسینى بهره بردارى صحیح کنند، جهان اصلاح خود خواهد شد.
راز بقاء امام حسین علیه السلام این است که نهضتش از طرفى منطقى است ، بُعد عقلى دارد و از ناحیه منطق حمایت مى شود. و از طرفى دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که به گریه بر امام حسین سخت توصیه کرده اند، حکیمانه ترین دستورها را داده اند، این گریه ها است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم فرو مى کند. تکرار مى کنم به شرط آن که گروهى که بر این مخزن عظیم گمارده شده اند، بدانند چگونه بهره بردارى کنند.(394)

389- این است درد انسانیت !  
بوعلى در اشارات درباره این مسئله که گاهى یک چیز درد هست ، ولى در عین این که درد است لذیذ است ، مثال مى آورد.(395) مى گوید این نوع درد نظیر خارش بدن است که بدن خارش مى کند و سوزش دارد و انسان وقتى خارش مى دهد، محل خارش درد می کند و در عین این که درد مى کند، خوشش مى آید، این درد، درد تلخى نیست .
این درد، دردى است که جان را مى سوزاند، اشک را جارى مى کند، اما غم محبوب است ، غم مطلوب است . انسان از یک سلسله غمها همیشه فرار مى کند، ولى چطور مى شود که اگر به ما بگویند: مجلس ‍ ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام برقرار است و مجلس خیلى با حالى است مى خواهیم به آن جا برویم ؟ انسان تا دلش مى خواهد به این مجلس با حال برد، این درد را احساس کند و این اشک را بریزد، وقتى این قطرات اشک مى ریزد، انسان صفایى را احساس میکند که آن درد، دیگر در مقابل این چیزى نیست ، این است درد انسانیت ! (396)

390- هدف از گریه  
چرا ائمه اطهار (حتى از پیغمبر اکرم روایت است ) گفتند که : این نهضت باید زنده بماند، فراموش نشود، مردم براى امام حسین بگریند؟ هدف آن ها از این دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعى را مسخ کردیم . گفتیم : فقط به خاطر این است که تسلى خاطرى براى حضرت زهرا سلام الله علیها باشد! با این که ایشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند. دائما بى تابى مى کنند تا ما مردم بى سر و پا یک مقدار گریه کنیم تا تسلى خاطر پیدا کنند! آیا توهینى بالاتر از این ، براى حضرت زهرا پیدا مى کنید؟ عده اى دیگر گفتند: امام حسین در کربلا به دست یک عده مردم تجاوزکار، بى تقصیر کشته شد، پس این تأثر آور است ! من هم قبول دارم امام حسین بى تقصیر کشته شد. امام حسین بى تقصیر کشته شد؟! روزى هزار نفر آدم بى تقصیر به دست آدمهاى با تقصیر کشته مى شوند، روزى هزار نفر آدم در دنیا مى شوند و تأثر آور است ، اما آیا این نفله شدن ها ارزش دارد که سالهاى زیاد، قرنهاى زیاد، ده قرن ، بیست قرن ، سى قرن مطرح باشد؟! (397)

391- ارزش قطره قطره خون حسین (ع)  
ما بنشینیم و اظهار تأثر کنیم که حیف ، حسین بن على نفله شد، خونش هدر رفت ! حسین بن على بى تقصیر کشته شد، به دست افرادى متجاوز کشته شد! اما چه کسى گفته حسین بن على نفله شده است ؟ و خون حسین بن على هدر رفت ! اگر در دنیا کسى را پیدا کنید که نگذاشت یک ذره از شخصیتش هدر برود، حسین بن على است . او براى قطره قطره خونش ‍ آن چنان ارزش قائل شد که نمى توان آن را توصیف کرد. اگر ثروت هاى دنیا را که براى او صرف مى شود تا دامنه قیامت حساب کنیم ، براى هر قطره خونش میلیاردها تومان بشر پول خرج کرده است . آدمى که کشته شدنش سبب شد که نام او پایه کاخ ستمکاران را براى همیشه بلرزاند، نفله شد؟! خونش هدر رفت ؟! ما غصه بخوریم براى این که حسین بن على نفله شد؟ تو نفله شدى بیچاره نادان ! من و تو نفله هستیم ، من و تو عمرمان هدر رفت ، غصه براى خودت بخور! تو به حسین توهین مى کنى که مى گویى نفله شد! حسین بن على کسى است که : ان لک درجة عند الله ، لن تنالها الا بالشهادة آیا حسین بن على علیه السلام که آرزوى شهادت مى کرد، آرزوى نفله شدن را مى کرد؟

392- اشک با ارزش  
اگر اشکى که ما براى او مى ریزیم ، در مسیر هماهنگى روح ما باشد، پرواز کوچکى است که روح ما با روح حسینى مى کند. اگر ذره اى از همت او، ذره اى از غیرت او، ذره اى از حریت او، ذره اى از ایمان او، ذره اى از تقواى او، ذره اى توحید او در ما بیابد و چنین اشکى از چشم ما جارى شود، آن اشک بى نهایت قیمت دارد. اگر گفتند: به اندازه بال مگس هم باشد یک دنیا ارزش دارد، باور کنید!! اما نه اشکى که براى نفله شدن حسین باشد، بلکه اشکى که براى عظمت حسین باشد، براى شخصیت حسین باشد. اشکى که نشانه اى از هماهنگى با حسین بن على و پیروى کردن از او باشد، بله ، یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد.(398)

393- حب راستین به امام حسین (ع)  
ما خیال مى کنیم یک گریه دروغین بر امام حسین کافى است ، ولى امیرالمؤمنین فرمود: این ها دروغ است ! اگر حب على بن ابى طالب تو را به عمل کشاند، بدان حب تو صادق و راستین است ، اگر گریه بر حسین بن على تو را به سوى عمل کشاند، بدان که تو بر حسین بن على گریه کرده اى ، و گریه تو راستین است ، اگر نه فریب شیطان است .(399)

394- در رثاى قهرمان بگریید!  
این رثاء و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکر ، این یاد آورى نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثاى یک قهرمان . پس اول باید قهرمان بودنش براى شما مشخص بشود و بعد در رثاى قهرمان بگریید، و گرنه رثاى یک آدم نفله شده بیچاره بى دست و پاى مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتى براى او معنى ندارد. در رثاى قهرمان بگریید براى این که احساسات قهرمانى پیدا بکنید.(400)

395- اشک مقدس  
یکى از اصول معتقدات مسیحیت مسئله به صلیب کشیدن ، مسیح است ، براى این که فادى باشد. الفادى لقب مسیح است . از نظر مسیحیت این جزو متن مسیحیت است که عیسى به دار رفت تا کفاره گناهان امت باشد! یعنى گناهان خودشان را به حساب عیسى مى گذارند! فکر نکردیم که این ، حرف دنیاى مسیحیت است ، با روح اسلام سازگار نیست ، با سخن حسین علیه السلام سازگار نیست . به خدا قسم ، تهمت به ابا عبدالله است . والله ، اگر کسى در ماه رمضان روزه داشته باشد و این حرف را به حسین بن على نسبت بدهد و بگوید: حسین براى چنین کارى بود و این سخن را از او نقل بکند روزه اش باطل است ، دروغ بر حسین است . ابا عبدالله که براى مبارزه باگناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگرى براى گنهکاران باشد! گفتیم حسین یک بیمه درست کرد، یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمه چه ! بیمه گناه ! گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم ، در عوض چه بگیرم ؟ اشک . شما براى من اشک بریزید، من در عوض ، گناهان شما را جبران مى کنم . شما هر چه مى خواهید باشید، ابن زیاد باشید، عمر سعد باشید، یک ابن زیاد در دنیا کم بود! یک عمر سعد در دنیا کم بود! یک سنان بن انس در دنیا کم بود! یک خولى در دنیا کم بود؟ امام حسین خواست خولى در دنیا زیاد شود، عمر سعد در دنیا زیاد شود، گفت : ایها الناس ! هر چه مى توانید بد باشید که من بیمه شما هستم !!! (401)

396- اشک با ارزش  
مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فکرشان بالا بیاید و بدانند که اگر روحشان در یک کلمه اهتزاز پیدا کرد، یعنى با روح حسین بن على هماهنگ شد و در نتیجه اشکى و لو ذره اى ، از چشمشان بیرون آمد، واقعا مقام بزرگى است اما اشکى که از راه قصابى کردن از چشم بیرون بیاید، اگر یک دریا هم باشد ارزش ندارد.(402)

397- اشک هدف دار امام سجاد (ع)  
بعضى خیال کرده اند امام زین العابدین چون در مدتى که حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حیات داشتند قیام به سیف نکردند، پس گذاشتند قضایا خاموش شود. ابدا چنین نیست ، از هر بهانه اى استفاده مى کرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریه ها که مى کرد و یاد آورى مى نمود براى چه بود؟ آیا تنها یک حالتى بود مثل حالت آدمى که فقط دلش مى سوزد و بى هدف گریه مى کند؟! یا مى خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین قیام کرد و چه کسانى او را کشتند؟
این بود که گاهى امام گریه مى کرد، گریه هاى زیادى . روزى یکى از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ (فهمید که امام براى عزیزانش مى گرید) .
فرمود: چه مى گویى ؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت . قرآن عواطف او را آن طور تشریح مى کند:
و ابیضت عیناه من الحزن (403) من در جلوى چشم خودم هجده یوسف را دیدم که یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند! (404)

398- اشک با معرفت  
از چیزهایى که ارزش عمل را از نظر کیفیت بالا مى برد معرفت است .
چرا در باب زیارات این قدر آمده است که مثلا من زار الحسین علیه السلام عارفا بحقه ... هر کسى که امام را زیارت کند به شرط این که او را بشناسد چنین و چنان است ؟ زیرا اساس شناخت است . این که بعضى از اشخاص ‍ شبهه مى کند که یک قطره اشک براى امام حسین مگر مى تواند آن قدر ارزش داشته باشد، پاسخ این است که گاهى ممکن است انسان (بسیار گریه کند) و هیچ ارزشى هم نداشته باشد. ولى یک انسان ممکن است به اندازه یک بال مگس براى امام حسین اشک بریزد که ارزشش از آن استخر اشک دیگرى خیلى بیشتر باشد.(405)

399- حک شدن پیام حسین 
بسیارى از سلاطین مایل بودند که نامشان و سخنشان و پیامشان (هر چند پیامى براى انسانها نداشته اند، اظهار خود خواهى بوده است و بس ) باقى بماند، لذا آن را بر لوحه هاى سنگى یا فلزى حک مى کرده اند، مثلا منم شاه شاهان ، به ، ایزد نژاد، از نژاد خدایان !!! ولى هرگز این نوشته ها در دلها و سینه هاى مردم ثبت نشده و در آن جا نقش نگرفته است . اما پیامهایى مانند پیام امام حسین بدون آن که در صفحه سنگى یا لوحه فلزى حک شود، چون با خون خودشان و با این که صرفا روى صفحه لرزان هوا ثبت شد، در دلها و سینه ها حک شد و مانند خطوط نورانى وحى در دل انبیاء، براى همیشه باقى ماند ان للحسین محبة مکنونة فى قلوب المؤمنین (406) در عالى ترین مقامات و مراکز روح ها ثبت شده تا آن جا که دل هاى کانونى شد از احساسات او، و بردن نامش اشکها را جارى مى سازد، و خدا مى داند که در طول هزار و سیصد سال چند هزار تن اشک مانند گلاب از گل گرفته است . چرا؟ چون ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا (407) چون پیام رسان حقیقت بودند، چون پیام آن ها دل آشنا و فطرت آشنا بود، چون سخن من و ما نبود، سخن خدا و مردم در کار بود.(408)

فصل هجدهم : تأثیر در اشاعه نهضت حسین (ع) 

400- اعتراض خونین  
چرا امام به مردم بصره نامه نوشت و آن ها را دعوت کرد؟ آیا این خود نوعى نقشه خونریزى و انقلاب نبود؛ بالاتر این که چرا در شب عاشورا حبیب بن مظهر را به میان بنى اسد فرستاد؟ چرا یاران و کسان خود را الزام نکرد که خود را به کشتن ندهند؟
امام مخصوصا مى خواست اعتراض و انتقاد و اعلام جرم و فریاد عدالتخواهى خود را با خون خود بنویسد که هرگز پاک نشود.(409)

401- رنگ آمیزى صحنه عاشورا  
در شب عاشورا، حر مى آید توبه مى کند بعد مى آید خدمت ابا عبدالله ، حضرت مى فرماید: از اسب بیا پایین !
مى گوید: نه آقا اجازه بدهید من خونم را در راه شما بریزم . خونت را در راه ما بریز یعنى چه ؟ آیا یعنى اگر تو کشته شوى ، من نجات پیدا مى کنم ؟ من که نجات پیدا نمى کنم . و حضرت به هیچ کس چنین چیزى نگفت . این ها نشان مى دهد که ابا عبدالله علیه السلام ، خونین شدن این صحنه را مى خواست و بلکه خودش آن را رنگ آمیزى مى کرد. این جاست که مى بینیم قبل از عاشورا، صحنه هاى عجیبى به وجود مى آید که گویى آن ها را عمدا به وجود آورده اند تا مطلب بیشتر نمایانده شود، بیشتر نمایش داده بشود. این جاست که جنبه شبیه پذیرى قضیه ، خیلى زیاد مى شود.(410)

402- پیام خونین  
در کتاب بررسى تاریخ عاشورا بر نکته اى خیلى تکیه کرده است ؛ تعبیر ایشان این است ؛ مى گوید: رنگ خون از نظر تاریخى ثابت ترین رنگهاست ، در تاریخ و در مسائل تاریخى آن رنگى که محو نمى شود رنگ قرمز است ، رنگ خون است و حسین بن على علیه السلام تعمدى داشت که تاریخ خودش را با این رنگ ثابت و زایل نشدنى بنویسد، پیام خود را با خون خویش ‍ نوشت .(411)

403- ریسمان خونین 
شنیده شده که افرادى در حال از بین رفتن با خون خودشان مطلبى نوشته اند و پیام داده اند. معلوم است که این خودش اثر دیگرى دارد که کسى با خون خود پیام حرف خویش را بنویسد. در عرب جاهلیت رسم بود و گاهى اتفاق مى افتاد که قبایلى که مى خواستند با یکدیگر پیمان ناگسستنى ببندند، یک ظرف خون مى آوردند (البته نه خون خودشان ) و دستشان را در آن مى کردند، مى گفتند: این پیمان دیگر هرگز شکستنى نیست ، پیمان خون است و پیمان خون شکستنی نیست .(412)

404- تاریخ خونبار  
حسین بن على علیه السلام در روز عاشورا گویى رنگ آمیزى مى کند، اما رنگ آمیزى با خون . براى این که رنگى که از هر رنگى دیگر ثابت تر است در تاریخ ، همین رنگ است . تاریخ خودش را با خون مى نویسد.(413)

405- اى آسمان ببین و شاهد باش !  
(امام حسین) برگشتند به خیام حرم ، این جاست که طفل شیر خوارشان را به دست ایشان مى دهند. این طفل در بغل عمه اش زینب خواهر مقدس ابا عبدالله است .
حضرت این طفل را در بغل مى گیرد. ابا عبدالله نفرمود: خواهر جان ! چرا در میان این بلوا، در فضایى که هیچ امنیتى ندارد و از آن طرف تیر پرتاب مى شود و دشمن کمین کرده این طفل را آوردى ، بلکه او را در بغل گرفت و در همین حال تیرى از سوى دشمن مى آید و به گلوى مقدس طفل اصابت مى کند. ابا عبدالله چه مى کند؟ ببینید رنگ آمیزى چگونه است ؟ تا این طفل این چنین شهید مى شود، دست مى برد و یک مشت خون پر مى کند و به طرف آسمان مى باشد که : اى آسمان ببین و شاهد باش ! (414)

406- پاشیدن خون به آسمان  
(امام حسین علیه السلام) طفلى از خود را از دست خواهرش زینب گرفت : پس حرمله یا عقبه تیرى به سوى وى افکند که در گلوى طفل جاى گرفت . حضرت خون ها را با کف دست خویش گرفت و به طرف آسمان پاشید و فرمود: آن چه بر سر من مى آید چون در معرض دید خداوند است بر من آسان است .(415)

407- رمز جاودانگى  
در آن لحظات آخر که ضربات زیادى بر بدن مقدس ابا عبدالله وارد شده بود که دیگر روى زمین افتاده بود و بر روى زانوهایش حرکت مى کرد و بعد از مقدارى حرکت مى افتاد و دوباره بر مى خاست ، ضربتى به گلوى ایشان اصابت مى کند. نوشته اند: باز دست مبارکش را پر از خون کرد و به سر و صورتش مالید و مى گفت : من مى خواهم به ملاقات پروردگار خود بروم . این ها صحنه هاى تکان دهنده صحراى کربلاست ، قضایایى است که پیام امام حسین را براى همیشه در دنیا جاوید و ثابت و باقى مانده مى کند.(416)

408- این گونه خدا را دیدار مى نمایم !  
(امام در آخر لحظات حیات ) به زحمت بر مى خاست و دوباره به صورت به زمین مى خورد، سنان نیزه اى به گرده حضرت زد، و سپس نیزه را بیرون کشید و در استخوان هاى سینه حضرت فرو برد. و همین سنان تیرى پرتاب کرد که در گلوى حضرت نشست . حضرت بر زمین نشست و تیر را بیرون کشید، سپس دو دست مبارک به زیر خون گرفت تا از خونش پر شد، و با دو دست خون آلود خود سر و صورت خویش را رنگین ساخت و در همین حال مى گفت : این گونه خدا را دیدار مى کنم که به خونم آغشته باشم و حقم به تاراج رفته است .(417)

409- تعمدى در خونین سازى صحنه 
گویى سید الشهداء در خونین ساختن و رنگ قرمز دادن به نهضت تعمد خاصى داشته است - و به قول مرحوم آیتى - چون رنگ قرمز ثابت ترین و لا اقل نمایان ترین رنگ ها است . خلاصه در عاشورا نوعى رنگ آمیزى دیده مى شود.(418)

410- شکوه خونین امام  
مردى از بنى دارم تیرى به سویش پرتاب کرد که در زیر گلوى شریف حضرت جاى گرفت . حضرت تیر را بیرون آورد و دو دست خویش را زیر گلو گرفت و چون از خون پر شدند به سوى آسمان پاشید و عرض کرد: پروردگارا! من به تو شکوه مى کنم از این که با پسر دختر پیامبرت این گونه رفتار مى شود.(419)

411- صحنه ابلاغ  
تاکتیک دیگر، ایجاد صحنه هایى براى رساندن بهتر پیام خود و رنگ آمیزى ها از قبیل پاشیدن خون شیر خوار به آسمان که
عند الله احتسبه (420) سر و روى خود را با خون خود مخضب کرد که این چنین مى خواهم خدا را ملاقات کنم . در مورد صحنه های قصه دست به گردن کردن با قاسم ، حبیب بن مظاهر، عجبا چقدر صحنه هاى طبیعى شکل مصنوعى دارد! از این جهت نظیر استعداد آهنگ پذیرى آیات قرآن است .(421)

412- انقلاب خونین عاشورا 
امام حسین علیه السلام کسى است که تاریخ زندگانى خود را به خون مقدس‍ خود مزین کرد... به همه جهانیان فهماند که رنگ قرمز (در صحنه اجتماع ) ثابت ترین رنگها است ، برنامه خون ، مقدس ترین برنامه ها است ، انقلاب خونین مؤثرترین انقلاب ها است .(422)

413- وقایع نگارى خونین  
حوادث و وقایع عاشورا همه وقایعى است که با خون نوشته شد، مثل کسانى که گاهى نقل مى شود در حین مردن در اثر فاجعه اى ، چون قلم و کاغذ پیدا نمى شود، با انگشت خود و با خون خود وصیت خود را مى نویسند، و یا افرادى به علامت انقلاب جمله اى را با خون خود روى یک صفحه مى نویسند.
در بعضى از پیمانهاى قدیم عربى و جاهلى ، هم پیمانان دست خود را در یک ظرفى از خون فرو مى بردند به علامت از خود گذشتگى در راه این پیمان .
جریان شهادت عبدالله رضیع و پاشیدن خون گلوى طفل شیر خوار خود، یک صحنه اى است که با خون نوشته شد.
نوشته اند: ظاهرا که خود ابا عبدالله پس از یک جریان (ظاهرا سنگ که به پیشانى آن حضرت اصابت کرد) (دست پر خون خویش را) به صورتش مالید و فرمود: هکذا حتى الفى جدى . (423)(424)

414- الهام بخش نسل هاى دیگر  
آن چه امروز به ما الهام مى بخشد، قلم هاى کسانى که اسلام را روى کاغذها توصیف کرده اند نیست ، بلکه قلمهاى کسانى است که با خون خود خطوط بر جسته اسلام را بر روى بدن هاى خودشان ، بر پیشانیشان ، بر فرق شکافته شان
و قتل فى محرابه لشدة عدله (425) بر روى دانه دانه موهاى مقدس محاسنشان بر روى سینه و قلبشان ، بر پیشانى شکسته شان ، بر دندان شکسته شان ، بر رگ هاى گردنشان نوشته اند.

فصل نوزدهم : تأثیر و نقش زنان در حادثه کربلا 

بخش اول : نقش زنان در طول تاریخ  

415- سه گونه نقش زنان  
زن در تاریخ سه گونه نقش داشته و یا مى توانسته است داشته باشد:

یکى این که شى ء بوده و گرانبها و در نتیجه منفى محض و در ردیف قاصران بوده ، بى نقشى بوده در ردیف اشیاء گرانبها و در آن همان منطق کنج خانه و خدمت به مرد و زاییدن و شیر دادن ، بدون آن که استعدادهاى روحى او رشد کند، بدون این که تعلیم و تربیت واقعى بیابد و شخصیت پیدا کند؛ (موجودی) مى باشد که هر چه دست و پا شکسته تر بهتر و گرانبهاتر، هر چه بى زبان تر بهتر و گرانبهاتر، هر چه بى خبرتر گرانبهاتر و هر چه منفعل تر و بى هنرتر بهتر: یعنى از سه اصلى که شخصیت انسانى انسان را تشکیل مى دهد: آگاهى ، آزادى ، خلاقیت ؛ هر چه نداشته باشد بهتر. ولى در این نقش ، زن ملعبه فرد و مرد هست ، اما ملعبه جامعه مردان نیست .

نقش دوم این است که اساسا تفاوت مرد و زن را ندیده بگیریم ، و هر گونه حریم را که احترام زن و بسته به او است برداریم و زن را مورد دستمالى و بهره بردارى کامل قرار دهیم ، فاصله و حریم را به کلى از میان ببریم . در این نقش ، شخص بوده و عامل تاریخ ، اما بى بها و نقشش بیشتر در جهت تاریخ بوده است . به عبارت دیگر زن در آن نقش تا حدى عزیز و محبوب و گرانبها بود، اما ضعیف ، یک ضعیف گرانبها و یک شى ء گرانبها. و در نقش ‍ دوم یک شخص بود اما شخص بى بها.

نقش سوم و یا مکتب سوم آن است که شخص گرانبها باشد و آن به دو چیز وابسته است : یکى رشد استعدادهاى خاص انسانى یعنى علم ، آزادی ، قدرت ابتکار و خلاقیت ، و دیگر دورى از ابتذال و مورد بهره گیرى مرد بودن ، پس رشد استعدادها در عین نگه داشتن حریم . در این مکتب ، حریم نه محبوسیت و نه اختلاط است .
از این رو یک تاریخ ممکن است مذکر محض باشد و تاریخ دیگر ممکن است مختلط باشد و به واسطه اختلاط پلید باشد و یک تاریخ دیگر ممکن است مذکر مؤنث باشد. اما در تاریخ چیست ، گاهى عامل است اما مختلط و در حقیقت بازیچه مرد، و گاهى عامل است اما در مدار خوش .
زن در تاریخ طبق تلقى قرآن کریم عمل مؤثر بوده است . یعنى تاریخ مذهبى قرآنى مذکر مؤنث است - یعنى انسانى است - اما به حفظ مدارهاى خاص ‍ به هر یک ؛ به عبارت دیگر مذنث است ، زوج است .(426)

416- نقش غیر مستقیم زن در تاریخ  
حادثه کربلا نیز یک تاریخ انسانى است ؛ یعنى تاریخ زوج است نه فرد، مذنث است نه مذکر و نه مؤنث است نه مذکر محض . به عقیده ما زن تا آن جا که فقط نقش وسیله عشقبازى و چشم چرانى را دارد و نقش خود را در آرایش و در حقیقت رونق بخشیدن به محفل مرد، آن هم عموم مردان مى بیند، هرگز نقش مستقل و مؤثرى در تاریخ ندارد.
البته ما نقش اساسى تأثیر غیر مستقیم زن را در تاریخ منکر نیستیم که گفته اند زن ، مرد را مى سازد، اعم از فرزند و شوهر، و مرد تاریخ را. بحث ما در نقش مستقیم است .(427)

417- شرایط پیام رسان  
یکى از شرایط پیام رسان که در بحث کلى که راجع به تبلیغ مى کردیم ، آن را یکى از شرایط چهارگانه موفقیت یک پیام شمردیم، گفتیم که یک پیام براى این که موفق باشد چند شرط لازم دارد: اولین شرط، قدرت محتوى و به تعبیر قرآن حقانیت آن پیام است . دوم ، به کار بستن متد و روش و اسلوب صحیح پیام رسانى است . سوم استفاده کردن از وسائل و امکانات طبیعى و صنعتى هر دو، ولى به صورت مشروع و با پرهیز از افراط و تفریط. افراط به معنى استفاده کردن از وسایل نامشروع که قهرا نتیجه معکوس مى دهد، و تفریط به معنى جمود ورزیدن در استفاده از وسائل مشروع که آن هم باعث ضعف نیروى تبلیغى مى شود. چهارم که باقى ماند، لیاقت و شخصیت شخص پیام رسان است . همچنین در مسئله عنصر تبلیغ در نهضت حسینى که توأم بود با بحث تبلیغ ، قسمت هایى از تأثیر تبلیغى اهل بیت علیهم السلام در مدت اسارتشان از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و در کوفه و شام و بعد در دوره به اصطلاح آزادیشان که شکل اسیر نداشتند و از شام به مدینه فرستاده شدند، باقى ماند و لازم بود در این باب بحث کنیم . این دو قسمت باقیمانده قهرا به یکدیگر مربوطند.(428)

418- نقش زن در ساختن تاریخ  
بحثى درباره نقش زن در تاریخ مطرح است که آیا اساسا زن در ساختن تاریخ نقشى دارد یا ندارد و اصلا نقشى مى تواند داشته باشد یا نه ؟ باید داشته باشد یا نباید داشته باشد؟ همچنین از نظر اسلام این قضیه را چگونه باید بر آورد کرد؟ (429)

419- تاریخ مذکر و مؤنث  
تاریخ کربلا یک تاریخ و حادثه مذکر - مؤنث است . حادثه اى است که مرد و زن هر دو در آن نقش دارند، ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش . معجزه اسلام این هاست ، مى خواهد دنیاى امروز بپذیرد، مى خواهد به جهنم نپذیرد، آینده خواهد پذیرفت .

420- نقش زنان در روز عاشورا 
ما در حادثه کربلا به جریان عجیبى برخورد مى کنیم و آن این که مى بینیم در این حادثه ، مرد نقش دارد، زن نقش دارد، پیر و جوان و کودک ، نقش دارند. سفید و سیاه نقش دارند، عرب و غیر عرب نقش دارند، طبقات و جنبه هاى مختلف نقش دارند، گویى اساسا در قضا و قدر الهى مقدر شده است که در این حادثه ، نقش هاى مختلف از طرف طبقات مختلف ایفا بشود، یعنى اسلام نشان داده بشود که این که عرض مى کنم زن نقش دارد، منحصر به زینب - سلام الله علیها - نیست . در این زمینه داستانها داریم . ما در کربلا یک زن شهید داریم و آن زن جناب عبدالله عمیر کلبى است . دو زن دیگر داریم که رسما وارد میدان جنگ شده اند، ولى ابا عبدالله مانع شد و به آن ها امر فرمود که برگردید و آن ها برگشتند، مادرهایى ، ناظر شهادت فرزندانشان بوده و این را، در راه خدا به حساب آورده اند. همچنین ما در کربلا، پانزده نفر به نام موالى مى بینیم . مخصوصا که یکى از آن ها به نام مولى خوانده شده است : مولى شوذب ، مولى عابس بن عبید. علماى بزرگى مثل مرحوم حاجى نورى و مرحوم حاج شیخ عباس قمى ، این را تأیید کرده اند. اشتباه نشود، منظور از مولا عابس ، این نیست که غلام یا آزاد شده عابس بوده ، بلکه به این معنى است که هم پیمان او بوده ، و گفته اند که در جلالت قدر و شخصیت اجتماعى ، از عابس بزرگ تر بوده است .(430)

421- نقش زنان در عاشورا  
ظاهرا تمام زنانى که نقشى داشته اند در جهت خوب بوده است ، نظیر زن زهیر بن القین و زن عبدالله بن عمیر کلبى (ام وهب ) و رباب دختر امرء القیس (همسر امام )، ایضا زنى از قبیله بکر بن وائل . براى این زنها رجوع شود به بررسى تاریخ عاشورا سخنرانى هشتم ، ص 164. ایضا اواخر انصار الحسین بحث هاى جالبى در این زمینه از نظر جمع آورى دارد.(431)

بخش دوم : کربلا تجلى گاه شخصیت حضرت زینب  

الف : حال زینب (ع) در شب عاشورا 

422- در دل زینب (س) چه گذشت ؟!  

در دل زینب (س) چه گذشت ؟!
زینب (س) در داخل یکى از خیمه هاست ، ظاهرا دارد زین العابدین را پرستارى مى کند. صدا را از بیرون شنید. فورا بیرون آمد دید لشکر دشمن است که دارد حلقه محاصره را تنگ تر مى کند. آمد دست زد به شانه ابا عبدالله ، برادر! بلند شو، نمى بینى ؟ نمى بینى ؟ ببین چه خبر است .
حسین سر را بلند مى کند و بدون این که توجهى به این لشکر بکند. مى گوید: من الان در عالم رؤیا جدم را دیدم ، به من بشارت و نوید داده گفت : حسینم ! تو عن قریب به من ملحق مى شوى . خدا مى داند در این حال در دل زینب (س) چه گذشت .

423- شب جانسوز زینب  
شب عاشورا است . شبى است که ما اگر درست به احوال شهیدان کربلا دقت کنیم ، از طرفى وقتى آن حماسه را مى بینیم ، روحمان به هیجان مى آید، قلبمان تکان مى خورد، و از طرف دیگر متأثر مى شویم . دلایلى در کار است که به اندازه اى که در شب عاشورا بر زینب (س) سخت گذشت ، بر هیچ کس سخت نگذشت ، و باز به اندازه اى در این شب به ایشان سخت گذشت ، در هیچ موقع دیگرى نگذشت ، چون در روز عاشورا مثل این که وضع روحى زینب خیلى قوى بود، و با جریان هایى ، قوى تر و نیرومندتر شد.

424- پرستار حضرت سجاد  
دو حادثه در این شب پیش آمده که زینب را خیلى منقلب کرده است : یکى در عصر تاسوعاست و دیگر در شب عاشورا. در این شب ابا عبدالله برنامه خیلى مفصلى دارد. یکى از برنامه ها این است که به کمک اصحابش اسلحه را براى فردا آماده مى کنند. مردى است به نام جون یا هون ، آزاد شده ابوذر غفارى است . متخصص در کار اسلحه سازى بود. خیمه اى به سلاح ها اختصاص داشت ، و این مرد در آن خیمه مشغول آماده کردن سلاح ها بود. ابا عبدالله آمده بود از او سرکشى بکند. اتفاقا این خیمه مجاور است با خیمه زین العابدین که بیمار بود و زینب (س) از او پرستارى مى کرد. این دو خیمه نزدیک یکدیگر است و ابا عبدالله دستور داده بود چادرها را در آن شب نزدیک به همدیگر برپا کنند، به طورى که طناب ها داخل یکدیگر بود.

425- ناگهان بغض زینت ترکید!  
راوى این حدیث ، زین العابدین است ، مى گوید: عمه ام زینب مشغول پرستارى بود. پدرم آمده بود در چادر اسلحه و نگاه می کرد ببیند این مرد اسلحه ساز چه مى کند، من یک وقت دیدم پدرم دارد با خودش شعرى را زمزمه مى کند، دو سه باز هم تکرار کرد:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق والاصیل

و صاحب و طالب قبیل

والدهر لا یقنع بالبدیل

و انا الامر الى الجلیل .


اى روزگار! تو چقدر پستى ! چگونه دوستان را از انسان مى گیرى ! بله ، روزگار چنین است ، ولى امر به دست روزگار نیست ، امر به دست خداست ، ما راضى به رضاى الهى هستیم ، ما آن چه مى خواهیم که خدا براى ما بخواهد.
زین العابدین مى گوید: من مى شنوم ، عمه ام زینب هم مى شنود. سکوت معنى دار و مرموزى میان من و عمه ام بر قرار شده است . دل مرا عقده گرفته است ، به خاطر عمه ام زینب نمى گریم ، عمه ام زینب دلش پر از عقده است ، به خاطر این که من بیمارم نمى گرید. هر دو در مقابل این هجوم گریه مقاومت مى کنیم . ولى آخر زینب یک مرتبه بغضش ترکید. (زن است ، رقیق القلب است .) شروع کرد بلند بلند گریستن ، فریاد کردن ، ناله کردن که اى کاش ‍ چنین روزى را نمى دیدم ، اى کاش جهان ویران مى شد و زینب چنین ساعتى را نمى دید. با این حال خودش را رساند خدمت ابا عبدالله علیه السلام و ابا عبدالله آمد نزد زینب ، سر او را به دامن گرفت : او را نصیحت و موعظه کرد:
یا اُخیه ! لا یذهبن بحلمک الشیطان ؛ خواهر جان ! مراقب باش شیطان تو را بى صبر نکند، حلم را از تو نرباید این ها چیست که مى گویى ؟! اى کاش روزگار خراب بشود یعنى چه که ؟! چرا روزگار خراب بشود؟! مردن حق است ، شهادت حق است ، شهادت افتخار ماست ، جدم پیغمبر از من بهتر بود. پدرم على ، مادرم زهرا، برادرم حسن ، همه این ها از من بهتر بودند، همه این ها رفتند، من هم مى روم ، تو باید مواظب باشى ، بعد از من سرپرستى قافله را بکنى ، سرپرستى اطفال مرا بکنى .
زینب در حالى که مى گریست ، با صداى نازکى گفت : برادر جان ! همه این ها درست ، ولى هر کدام از آن ها که رفتند، من چند نفر و حداقل یک نفر را داشتم که دلم به او خوش بود. آخرین کسى که از ما رفت ، برادر ما حسن بود. دل من تنها به تو خوش بود. برادر! اگر تو از دست زینب بروى ، دل زینب در این دنیا به چه کسى خوش باشد؟

426-شخصیت والاى حضرت زینب  
همین که ایام عاشورا سپرى مى شود و زینب ، حسین علیه السلام را با آن روحیه قوى و نیرومند و با آن دستورالعمل مى بیند، زینب دیگرى مى شود که دیگر احدى در مقابل او کوچکترین شخصیتى ندارد. (432)

ب : عصر عاشورا، نقطه آغاز تجلى زینب  

427- صبر حضرت زینب (ع)  
دیگر از جوانانى که در کربلا شهید شد و مادرش حضور داشت ، عون بن عبدالله بن جعفر فرزند جناب زینب کبرى سلام الله علیها است . یعنى زینب (س) شاهد شهادت پسر بزرگوارش بود. از عبدالله بن جعفر شوهر زینب دو پسر در کربلا بودند که یکى از زینب و دیگرى از زن دیگر بود و هر دو شهید شدند. بنابر این پسر زینب نیز در کربلا شهید شده است . و یکى از آن عجایبى که تربیت بسیار بسیار عالى این بانوى مجلله را مى رساند، این است که در هیچ مقتلى ننوشته اند که زینب چه قبل و چه بعد از شهادت پسرش نامى از او برده باشد. گویى اگر مى خواست این نام را ببرد، فکر مى کرد که نوعى بى ادبى است . یعنى ابا عبدالله ! فرزند من قابل این نیست که فداى تو شود مثلا در شهادت على اکبر، زینب از خیمه بیرون دوید و فریاد: زد
یا اُخیه و ابن اُخیه ! که فریادش فضا را پر کرد، ولى هیچ ننوشته اند که در شهادت فرزندش چنین کارى کرده باشد.(433)

428- قافله سالارى حضرت زینب  
ابا عبدالله اهل بیت خودش را حرکت مى دهد براى این که در این تاریخ عظیم ، رسالتى را انجام دهند، براى این که نقش مستقیمى در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالارى زینب ، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند. (434)

429- تجلی گاه حضرت زینب  
از عصر عاشورا، زینب تجلى مى کند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست ، چون یگانه مرد، زین العابدین - سلام الله علیه - است که در این وقت به شدن مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آن جا که دشمن طبق دستور کلى پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقى بماند، چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند. ولى بعد خودشان گفتند: این خودش دارد مى میرد! و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایى بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن على باقى بماند. یکى از کارهاى زینب ، پرستارى امام زین العابدین است .(435)

430- زینب در اسارت طاغوت  
امام زین العابدین فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام دوازده نفر را به یک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوى من و سر دیگر آن به بازوى عمه ام زینب بسته بود(436).

431- مرثیه سوزناک حضرت زینب  
در عصر روز یازدهم ، اسراء را آوردند و سوار کردند بر مرکب هایى (شتر یا قاطر یا هر دو) که پالانهاى چوبین داشتند و مقید بودند که اسراء پارچه اى روى پالان ها نگذارند براى این که زجر بکشند. بعد خواهش اهل بیت  این بود: قلن بحق الله الا ما مررتم بنا على مصرع الحسین ؛ گفتند، شما را به خدا، حالا که ما را از این جا مى برید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید، براى این که مى خواهیم براى آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظى کرده باشیم .
در میان اسراء تنها امام زین العابدین بودند که به علت بیمارى پاهاى مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودن ، دیگران روى مرکب آزاد بودن . وقتى که به قتلگاه رسیدند، همه بى اختیار خودشان را از روى مرکب ها به روى زمین انداختند. زینب - سلام الله علیها - خودش را مى رساند به بدن مقدس ابا عبدالله ، آن را به یک وضعى مى بیند که تا آن وقت ندیده بود، بدنى مى بیند بى سر و بى لباس . با این بدن معاشقه مى کند و سخن مى گوید: بابى المهموم حتى قضى ، بابى العطشان حتى مضى آن چنان دلسوز ناله کرد که :
فابکت والله کل عدو و صدیق ؛ یعنى کارى کرد که اشک دشمن جارى شد، دوست و دشمن به گریه در آمدند. (437)

432- تسلیت گویى حضرت زین العابدین  
مجلس عزاى حسین را براى اولین باز زینب ساخت . ولى در عین حال از وظایف خودش غافل نیست . پرستارى زین العابدین به عهده اوست ، نگاه کرد به زین العابدین دید حضرت که چشمش افتاده به این وضع آن چنان ناراحت است کانه مى خواهد قالب تهى کند، فورا بدن ابا عبدالله را گذشت آمد سراغ زین العابدین ؛ یا بن اخى ! پسر برادر! چرا تو را در حالى مى بینیم که مى خواهد روح تو از بدنت پرواز بکند؟
- عمه جان چطور مى توانم بدن هاى عزیزان خودمان را ببینیم و ناراحت نباشم . زینب در همین شرایط شروع مى کند به تسلی خاطر دادن به زین العابدین . (438)

433- آگاهى حضرت زینب از واقعه عاشورا 
ام ایمن زن بسیار مجلله اى است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعد آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است . کسى است که از پیغمبر روایت مى کند. این پیر زن سال ها در خانه پیغمبر بود. روایتى از پیغمبر را براى زینب نقل کرده بود، ولى چون روایت خانوادگى بود؛ یعنى مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود، زینب یک روز در اواخر عمر على علیه السلام براى این که مطمئن بشود که آن چه ام ایمن گفته صد در صد درست است ، آمد خدمت پدرش : یا ابا! من حدیثى این چنین از ام ایمن شنیده ام ، مى خواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است ؟ همه را عرض کرد، پدرش تأیید کرد و فرمود: درست گفته ، ام ایمن ، همین طور است .(439)

434- زینب (ع)، نقل حدیث مى کند!  
زینب در آن شرایط این حدیث (ام ایمن) را براى امام زین العابدین روایت مى کند در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه اى دارد مبادا در این شرایط خیال بکنید که حسین کشته شد و از بین رفت . پسر برادر! از جد ما چنین روایت شده است که حسین علیه السلام همین جا که اکنون جسد او را مى بینى ، بدون این که کفنى داشته باشد، دفن مى شود و همین جا، قبر حسین ، مطاف خواهد شد.

بر سر تربت ما چون گذرى همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

آینده را که این جا گفته اهل خلوص خواهد بود، زینب براى امام زین العابدین روایت مى کند. بعد از ظهر مثل امروزى را که یازدهم بود، عمر سعد با لشکریان خودش ماند براى دفن کردن اجساد کثیف افراد خود. ولى بدنهاى اصحاب ابا عبدالله ، همان طور ماندند. بعد اسراء را حرکت دادند (مثل امشب که شب دوازدهم است )، یکسره از کربلا تا نجف که تقریبا دوازده فرسخ است . ترتیب کار را این چنین داده بودند که روز دوازدهم ، اسراء را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دید به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند. (440)

ج : تجلى شخصیت حضرت زینت در اسارت  

435- رشد زینب در حادثه کربلا 
یکى از زنان اسلام که مایه افتخار جهان است زینب کبرى علیه السلام است ، تاریخ نشان مى دهد که حوادث خونین و مصایب بى نظیر کربلا زینب را به صورت پولاد آب دیده در آورد، زینبى که از مدینه خارج شد با زینبى که از شام به مدینه برگشت یکى نبود، زینبى که از شام برگشت رشد یافته تر و خالص تر بود، حتى آن چه در خلال حوادث اسارت ظهور کرده با آن چه در خلال ایام کربلا در زمانى که هنوز برادر بزرگوارش زنده و مسئولیت به عهده زینب گذاشته نشده بود، از زینب ظهور کرد فرق دارد.(441)

436- خطبه زینب ، دُرّ گرانمایه على (ع)  
(اسراء) را حرکت دادند و بردند در حالى که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته . سرهاى مقدس را قبلا برده بودند. نمى دانم چه ساعتى از روز بوده (تقریبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته ) در حالى که اسراء را وارد کوفه مى کردند، دستور دادند سرهاى مقدس را ببرند به استقبال آن ها که با یکدیگر بیایند. وضع عجیبى است غیر قابل توصیف . دم دروازه کوفه (دختر على ، دختر فاطمه ، این جا تجلى مى کند) این زن با شخصیت که در عین حال زن باقى ماند و گرانبها، خطابه اى مى خواند. راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصى ، زینب موقعیت را تشخیص داد
و قد او مات دختر على یک اشاره کرد. عبارت تاریخ این است : و قد او مات الى الناس ان اسکتوا فاردتدت الانفاس ، و سکنت الاجراس ؛ یعنى در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مى زدند صدایش به جایى نمى رسید، گویى نفسها در سینه حبس شد و صداى زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت ، مرکب ها هم ایستادند. (آدم ها که مى ایستادند قهرا مرکب ها هم مى ایستادند). خطبه اى خواند.
راوى گفت : و لم ار و الله خفرة قط انطق منها این خفره خیلى ارزش دارد خفره یعنى زن با حیا. این زن ، نیامد مثل یک زن بى حیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد. در عین حال دشمن مى گوید:
و لم ار و الله خفره قط انطق منها؛ یعنى آن حیاى زنانگى از او پیدا بود. شجاعت على با حیاى زنانگى درهم آمیخته بود.
در کوفه که بیست سال پیش على علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه هاى زیادى خوانده بود، هنوز در میان مردم خطبه خواند على علیه السلام ضرب المثل بود.
راوى گفت : گویى سخن على از دهان زینب مى ریزد، گویى که على زنده شده و سخن او از دهان زینب مى ریزد. وقتى حرفهاى زینب که مفصل هم نیست (ده - دوازده سطر بیشتر نیست ) تمام شد، مى گوید: مردم را دیدم که همه ، انگشتانشان را به دهان گرفته و مى گزیدند.
این است نقش زن به شکلى که اسلام مى خواهد. شخصیت در عین حیا، عفاف ، عفت ، پاکى و حریم ، تاریخ کربلا به این دلیل مذکر - مؤنث است که در ساختن آن هم جنس مذکر عامل موثرى است ، ولى در مدار خودش ، و هم جنس مؤنث در مدار خودش . این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.(442)

fehrest page