550- بیدارى کوفیان  
مختار بن ابى عبیده با کمک همین مردم کوفه حکومت تشکیل داد و بر قسمت وسیعى از کشور اسلامى مسلط شد و بى شک علاقه و اخلاص‍ مردم کوفه نسبت به امام حسین علیه السلام صدها برابر بیش از علاقه آنان به سلیمان بن صرد و مختار بود، بلکه اطاعت مردم کوفه از سلیمان بن صرد و مختار نیز به خاطر عشق و علاقه به امام حسین علیه السلام بود. بلکه شهادت امام بود که مردم کوفه را بیدار و علاقه مند و مصمم کرد، تا این که آن ها بعد از شهادت و قبل از شهادت یکسان بودند. (548)

551- زنده کننده حماسه اسلامى  
از ملتى هر چیز منهدم شود قابل جبران و اصلاح است ، مگر حماسه ملى و روح ملى که ملت را به دنبال خود مى برد. امام حسین حماسه اسلامى را زنده کرد و به این جهت به اسلام حیاب بخشید. (549)

552- واژگون شدن کاخ ظلم  
مى گوییم امام حسین با قیام و مبارزه خود، بنیاد کاخ ظلم را واژگون و اسلام را تجدید حیات ، و درخت دین را آبیارى کرد. به چه نحو و چگونه ؟ به این که شخصیت معنوى مسلمانان را بیدار و احیا کرد، در آن ها حماسه اى را که مرده بود زنده کرد. بحثى درباره شخصیت و فلسفه مستقل زندگى داشتن و تعظیم و احترام شعائر ملى و دینى که بزرگترین سرمایه ها است ، حتى از علم بالاتر است . پیغمبر به عرب چه داد؟ شخصیت داد. (550) از چه راه ؟ از راه ایمان به مبادى اسلام که طبعا شخصیت آفرین است . خسران شخصیت ، بالاترین خسرانها است . ترسها، زبونى ها، بزرگى ها، چاپلوسى ها، توسرى خورى ها، همه مولود باختن شخصیت است .
امام حسین علیه السلام در ملت اسلام حماسه و غیرت ایجاد کرد، حمیت و شجاعت و سلحشورى به وجود آورد، خونها را به جوش آورد. (551) شهادت امام حسین علیه السلام به شکلى نبود که مرعوبیت ایجاد کند، بر عکس ‍ (552)

553- آغازگر قیام جمعى و مسلحانه 
یکى از بزرگترین آثار قیام حسینى این بود که مجزا کرد بین قیام علیه خلفا و قیام علیه اسلام را. همان طورى که قبلا گفتیم اگر امام حسین علیه یزید قیام نمى کرد ممکن بود خرابکاریها و سوء سیاست یزید منجر به قیامى از طرف عناصرى بشود که به اسلام هم علاقه اى نداشتند. اکنون مى گوییم اگر چه در تاریخ اسلام قیام هاى زیادى مى بینیم که علیه دستگاه خلفا است و در عین حال جنبه حمایت از اسلام را دارد، مثل قیام ایرانیان علیه امویان ، ولى باید دانست که این امام حسین بود که اولین بار قیام دسته جمعى مسلحانه علیه دستگاه خلافت کرد و او بود که حساب اسلام را از حساب متصدیان امر جدا کرد، بلکه راه قیام علیه دستگاه را از نظر اسلامى باز کرد و قیام آن حضرت نمونه و سرمشق دیگران قرار گرفت ، دیگر نقش خلفا به عنوان حامیان اسلام باطل شد، اسلام در طرف مخالف قرار گرفت .
قبل از امام حسین هم قیامهایى فردى یا دسته جمعى انجام شد. آن ها یا مسلحانه و فردى بود یا جمعى و غیر مسلحانه . ولى قیام و شورش دسته جمعى و مسلحانه را امام حسین آغاز کرد. (553)

554- اگر حسین قیام نمى کرد؟  
اگر امام حسین قیام نمى کرد، خطر این بود که بساط اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالک فتح شده برچیده شود. (554)

555- احیا کننده روح اسلام  
مى گویند: امام حسین اسلام را زنده کرد، تجدید حیات کرد، با خون خود نیرو داد و آبیارى کرد. راست است اما چگونه به چه نحو؟
به این نحو که حماسه اسلام را احیا کرد، به روح ها شخصیت ، حریت ، غیرت ، آزادگى ، ایده آل داد و خونها را به جوش آورد، رخوت را از بدنها گرفت و روح ها را به حرکت آورد، حماسه مبارزه با کفر، ظلم ، ستم را احیا و تجدید کرد. (555)

556- دیوانگى بسر بن ارطاه  
بسیارى از کسانى که گرفتار عذاب وجدان مى شوند و فریاد مى زنند: مرا بکشید! این وجود ننگین را از بین ببرید! دیوانگى بسر بن ارطاه در آخر عمرش شاید از همین قبیل بوده . آن فرشته مأمور عذاب این گونه افراد همان وجدان خود آن ها است (556)

557- نتایج نهضت حسین (ع) 
امام راجع به نتایج این حرکت : اولا خود یزید نتوانست آب خوشى از گلویش فرو برود. حادثه مدینه دنبال حادثه کربلا بود. عبدالله بن زبیر وسیله تبلیغاتى خوبى یافت و قضیه مکه واقع شد. بعدها یا لثارات الحسین ستارى بود که در تمام مدت شصت ساله بعدى بنى امیه همواره حکومت اموى را مى لرزانید. لهذا بعضى ها مثل مارتین آلمانى سیاست حسینى را از اول متوجه همین هدفها مى دانند.
عقاد راجع به حرکت دادن نساء و اطفال مى گوید: ... انما یبدو الخطاء فى هذه الحرکه حین تنطر الیها من زاویه واحده ضیقه المجال قریبه المرمى ، و هى زاویه العمل الفردى الذى یراض باسالیب المعیشه الیومیه و یدور على التفه العاجل للقائمین به والذا عین الیه ...
مى گوید مسلم قادر بود خیلى کارها از قبیل کارهاى ابن زیاد بکند، مالهایى بگیرد و ببخشد و بکشد، ولى بر خلاف اصولى بود که پیروزى مى کرد. مسلم در حالى که آماده کشته شدن بود وصیت کرد هفتصد درهم قرض‍ دارم ، زره و شمشیرم را بفروشید و ادا کنید! (مسلم در فکر صاف کردن مال مردم در دوره چند روزه حکومت خودش نیافتاد با این که فرمان حضرت به منزله اجازه سهم امام هم بود!) (557)

558- غلط ترین طرز تفکرها  
معمولا تذکر حادثه سید الشهداء از قبیل اظهار تأسف است ، آن هم اظهار تأسف از نفله شدن سید الشهداء که افسوس که آقا نفله شد، و حال آن که غلط ترین غلطها این است که ما امام حسین علیه السلام را نفله شده حساب کنیم . امام حسین به عکس به هر قطره خون خود یک دنیا ارزش داد. کسى که موجى ایجاد کرد که قرنها پس از او پایه هاى کاخ ستمگران را متزلزل کرد و از جا کند و حتى در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ایجاد مى شود، خون او هدر رفته است ؟! کسى که میلیونها نفر نماز خوان و روزه گیر و فداکار ساخت هدر رفت ؟! (558)

559- مقام سید شهیدان  
بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام که همه شهادتها را تحت الشعاع قرار داده ، لقب سید الشهداء به ایشان انتقال یافت ، البته به جناب حمزه هم سید الشهداء گفته و مى گوییم ، ولى سید الشهداى مطلق ، امام حسین است . یعنى جناب حمزه ، سید الشهداى زمان خودش است و امام حسین سید الشهداى همه زمانها است . آن چنان که مریم عذرا سیدة النساء زمان خودش است و صدیقه کبرى سیدة النساء همه زمانها.
قبل از شهادت امام حسین ، آن شهیدى که سمبل گریه بر شهید بود، و گریه بر او مظهر شرکت در حماسه شهید و هماهنگى با روح شهید و روح شهید و موافقت با نشاط شهید و شمار مى رفت ، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسین این مقام به ایشان انتقال یافت . (559)

560- زنده شدن دوباره اسلام  
شهادت هایى در دنیا هست که به دنبال خودش روشنایى و صفا براى اجتماع مى آورد. شما در حالت فرد امتحان کرده و دیده اید که بعضى از اعمال است که قلب انسان را مکدر مى کند، ولى بعضى دیگر از اعمال است که قلب انسان را روشن مى کند، صفا و جلا مى دهد. این حالت عینا در اجتماع هم هست . بعضى از پدیده هاى اجتماعى ، روح اجتماع را تاریک و کدر مى کند، ترس و رعب در اجتماع به وجود مى آورد، به اجتماع حالت بردگى و اسارت مى دهد، ولى یک سلسله پدیده هاى اجتماعى است که به اجتماع صفا مى دهد، نورانیت مى دهد، ترس اجتماع را مى ریزد، احساس ‍ بزرگى و اسارت را از او مى گیرد، جرئت و شهامت به او مى دهد.
بعد از شهادت امام حسین ، یک چنین حالتى به وجود مى آمد، یک رونقى در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین علیه السلام با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات را زنده کرد، احساسات بردگى و اسارتى را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حکمفرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت ، احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامى شخصیت داد. او بر روى نقطه اى در اجتماع انگشت گذاشت که بعدا اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد. مسئله احساس شخصیت ، مسئله بسیار مهمى است . از این سرمایه بالاتر براى اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت بکند. (560)

561- نهضت هاى ایجاد شده از عاشورا 
(امام حسین علیه السلام ) شب عاشورا که اصحاب و اهل بیتش را جمع مى کند و از آن ها تمجید و تشکر مى کند. بعد به آن ها مى گوید: بدانید از همه شما متشکر و ممنونم ، ولى بدانید که دشمنان با شما کارى ندارند، و اگر بخواهید بروید مانع شما نمى شوند، من هم از نظر شخص خودم که با من بیعت کرده اید، بیعت خودم را از دوش شما برداشتم و محذور بیعت هم با من ندارید، هر کس مى خواهد برود آزاد است .
حسین علیه السلام از اهل بیت و اصحابى که درباره آن ها گفته است که اهل بیتى بهتر و باوفاتر از این ها سراغ ندارم ، این مقدار استغناء نشان مى دهد و هرگز سخنانى از این قبیل که من را تنها نگذارید، من غریبم ، مظلومم ، بیچاره ام نمى گوید. البته تکلیف دین خدا را بر نمى دارد، لذا با افراد که اتمام حجت مى کرد، اگر در آن ها تمایل به ماندن نمى دید به آن ها مى گفت : از این صحنه دور بشوید؛ زیرا که من نمى خواهم شما به عذاب الهى گرفتار نشوید؛ چون اگر از کسى استمداد بکنم و او صداى استمداد مرا بشنود و مرا مدد نکند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد کرد.
این درس استغناء درس کوچکى نبود. همین استغناء بود که بعدها روحیه استغناء به وجود آورد و چقدر قیام ها و نهضت ها به وجود آمد. (561)

562- سوژه احیاگر ارزش ها  
حسین بن على یک سوژه بزرگ اجتماعى است . حسین بن على در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسى که مى خواست در مقابل ظلم قیام بکند، شعارش یا لثارات الحسین بود. امروز هم حسین بن على یک سوژه بزرگ است ، سوژه اى براى امر به معروف و نهى از منکر، براى اقامه نماز، براى زنده کردن اسلام ، براى این که احساسات و عواطف عالیه اسلامى در وجود ما احیاء بشود. (562)

فصل بیست و چهارم : تحریفات عاشورا 

بخش اول : انواع تحریفات  

563- معناى لغوى تحریف  
تحریف یعنى چه ؟ تحریف در زبان عربى از ماده حرف است ، یعنى منحرف کردن چیزى از مسیر وضع اصلى خود که داشته است یا باید داشته باشد به عبارت دیگر تحریف نوعى تغییر و تبدیل است ، ولى تحریف مشتمل بر چیزى است که کلمه تغییر و تبدیل نیست . شما اگر کارى کنید که جمله اى ، نامه اى ، شعر و عبارتى آن مقصودى را که باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگرى را بفهماند، مى گویند شما این عبارت را تحریف کرده اید. مثلا شما گاهى مطلبى یا حرفى را به یک نفر مى گویید، بعد آن شخص ، سخن شما را در جاى دیگرى نقل مى کند، پس از آن کسى به شما مى گوید: فلانى از قول شما چنین چیزى نقل مى کرد شما مى فهمید که آن چه شما گفته بودید با آن چه که او نقل کرده خیلى متفاوت است . او سخنان شما را کم و زیاد کرده است ، قسمت هایى از خود به آن افزوده است ، در نتیجه سخن شما مسخ شده و چیز دیگرى از آب در آمده است . آن وقت شما مى گویید این آدم حرف مرا تحریف کرده است . مخصوصا اگر کسى در سندهاى رسمى دست ببرد، مى گویند سند را تحریف کرده است . این ها مثال هایى بود براى روشن شدن معنى کلمه تحریف و این کلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. (563)

564- انواع و اقسام تحریف  
تحریف از ماده حرف است و به معنى منحرف کردن و کج کردن یک چیز از مسیر و مجراى اصلى است .
تحریف بر دو نوع است : لفظى و قالبى و پیکرى ، دیگر معنوى ، از نظر موضوع عامل یعنى محرف نیز بر دو قسم است : یا از طرف دوستان است یا از طرف دشمنان . به عبارت دیگر با منشأش جهالت دوستان است و یا عداوت دشمنان . همچنان که از نظر محرف فیه نیز بر چند قسم است : یا در یک امر فردى و بى اهمیت است ، مانند یک نامه خصوصى ، و یا در یک اثر با ارزش ادبى است و یا در یک سند تاریخى اجتماعى است ، مثل جعل کتابسوزى اسکندریه ، و یا در یک سند اخلاقى و تربیتى و اجتماعى است . (564)

565- تحریف لفظى و تحریف معنوى 
تحریف انواعى دارد که مهم ترین آن ها عبارت است از: تحریف لفظى و تحریف معنوى ، تحریف لفظى این است که ظاهر مطلبى را عوض کنند، مثلا از یک گفتار عبارتى حذف شود یا به آن عبارتى اضافه شود، و یا جمله ها را چنان پس و پیش کنند که معنى آن فرق کند، یعنى در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند.
تحریف معنوى این است که شما در لفظ تصرف نمى کنید، لفظ همان است که بوده ، ولى آن را سورى معنى مى کنید که خلاف مقصد و مقصود گوینده است . آن را طورى معنى مى کنید که مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلى گوینده . (565)

566- خطر بزرگ  
تحریف لفظى به این است که مثلا لفظى کم یا زیاد مى کنند و یا کلمه یا جمله اى را پس و پیش کنند و به هر حال معنى را کم و زیاد کنند یا تغییر دهند. خطر بزرگ در تحریفات مغیر معنى است . (566)

567- تحریف معنوى  
تحریف معنوى یعنى منحرف کردن روح و معنى یک جمله یا یک حادثه ، و چون بحث در اطراف حادثه است ، پس تحریف معنوى یک حادثه یعنى این که علل و انگیزه ها و همچنین هدف و منظورهاى آن حادثه را چیز دیگر غیر از آن چه هست معرفى کنیم . مثلا شما به دیدن شخصى مى روید، یا شخصى را به خانه یا مجلس خودتان دعوت مى کنید، دیگرى مى آید میگوید: مى دانى منظور فلانى از آمدن به خانه تو چیست ؟ (یا از دعوت تو چیست ؟) مى خواهد مثلا دخترش را به پسر تو بدهد؛ در صورتى که شما چنین منظورى هرگز ندارید. (567)

بخش دوم : تحریفات واقعه عاشورا  

568- تحریفات مضر در حادثه کربلا  
در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا، ما هزاران تحریف وارد کرده ایم ! هم تحریف هاى لفظى ، یعنى شکلى و ظاهرى که راجع به اصل قضایا، راجع به مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشى مطلب است ، و هم تحریف در تفسیر این حادثه . با کمال ، تأسف این حادثه ، هم دچار تحریف هاى لفظى شده و هم دچار تحریف هاى معنوى . گاهى از اوقات تحریف هایى که مى شود لااقل با اصل مطلب هماهنگى دارد، ولى گاهى وقتها تحریف ، کوچک ترین هماهنگى که ندارد هیچ ، قضیه را هم مسخ مى کند، قضیه را به کلى واژگون مى کند و به شکلى در مى آورد که به صورت ضد خودش در مى آید. باز هم با کمال تأسف باید بگویم تحریف هایى که به دست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است ، همه در جهت پایین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است و هم در جهت بى خاصیت و بى اثر کردن قضیه بوده است . و در این قضیه ، هم گویندگان و علماى امت و هم مردم تقصیر داشته اند. (568)

569- شومى محرم به خاطر شهادت امام حسین (ع) 
دهم محرم روزى بوده که از اولى که عالم ساخته شده اصلا این روز، بد ساخته شده ، شوم ساخته شده و حادثه کربلا در روزى واقع شد که بالذات شوم بود و قهرا قبل از این که امام حسین هم شهید بشود، هر سال روز دهم محرم مى آمد روز شومى مى آمد، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الان هم روز دهم محرم شوم است ، تا قیامت هم این روز از آن جهت که این روز است .
حادثه کربلا هم در یک روز شوم واقع شد. یک وقت انسان این طور فکر می کند این طرز فکر اساسى نمى تواند باشد. نه عقل مى تواند آن را قبول کند و نه از نظر نقل ما، مى توانیم تأییدى براى آن بیاوریم . ولى یک وقت به آن معناى دوم است : هجدهم ذى الحجة ، چون در این روز براى ما حادثه مبارکى رخ داده است ، ما این روز را مبارک مى شماریم . هجده ذى الحجة مبارکى خودش را از حادثه غدیر دارد نه حادثه غدیر از هجدهم ذى الحجة . دهم محرم شومى خودش را نه این که بالذات شوم است از شهادت امام حسین دارد. نه این که کشته شدن و قتل امام حسین شومى خودش را از دهم محرم دارد. (569)

570- شدت تحریفات در واقعه کربلا  
من نمونه اى از بعضى هایى که در لفظ ظاهر، یعنى در شکل قضیه وجود آورده اند و چیزهایى که نسبت داده اند را ذکر مى کنم . مطلب آن قدر زیاد است که قابل بیان کردن نیست. آن قدر زیاد است که اگر بخواهیم روضه های دروغى را که مى خوانند جمع آورى کنیم شاید چند جلد کتاب پانصد صفحه اى بشود! (570)

571- سر چشمه تحریفات  
(حاج میرزا حسین نورى این گونه مى گوید که :) براى مصیبت حسین بن على (ع) باید گریست ، ولى نه براى شمشیرها و نیزه هایى که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد، بلکه به خاطر دروغ ها، و در مقدمه کتاب هم نوشته است که فلان عالم بزرگ از علماى هندوستان نامه اى به من نوشته و از من خواهش کرده است که کارى بکنم و کتابى بنویسم که جلوى روضه هاى دروغ در آن جا گرفته شود. بعد مرحوم حاجى مى نویسد: این عالم هندى خیال کرده است که روضه خوانها وقتى به هندوستان مى روند، دروغ مى گویند، نمى داند که آب از سرچشمه گل آلود است و مرکز روضه هاى دروغ ، کربلا و نجف و ایران یعنى همین مراکز تشیع است ! (571)

572- جامعه مات جامعه مرده  
یکى از دلایلى که جامعه ما، جامعه مرده است ، همین جریانى است که ما فعلا در روز اربعین داریم مى بینیم، در این روز واقعا دو موضوع مهم داریم که بسیار شایسته اهمیت است . یکى آمدن جابر که آمدنش یک تابلو بزرگ است و دیگر زیارت اربعین که الان فرصت شرح آن نیست و باید در وقت دیگرى مضمونهاى آن زیارت را براى شما بخوانم ، و این سنتى که از دور، از هر جا که هستید حسین بن على علیه السلام در این روز زیارت کنید، این ها دو جریان واقعى است .
یک جریان ساختگى که در هیچ کتاب معتبرى وجود ندارد و تنها در یک کتاب وجود دارد که آن کتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست (البته صاحبش مرد بزرگوارى است که در جوانى این کتاب را نوشته و این کتاب مشتمل است بر بسیارى از مسائل که تاریخ آن ها را تکذیب مى کند، ولى هیچ کدام از مورخین و محدثین و مقتل نویسان اسلام این را ننوشته اند، بلکه تکذیب کرده اند و عقل هم آن را تکذیب مى کند)، این است که در روز بیستم ماه صفر، اسراء، اهل بیت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ، اهل بیت امام حسین علیه السلام از شام مى آیند به کربلا.
ما آن دو جریان اصیل را به کلى فراموش کردیم ، شاید در میان همه ما دو نفر نباشند که زیارت اربعین را به قصد پیوند با حسین بن على علیه السلام خوانده باشند یا داستان جابر را از روى تدبر گوش کرده باشند، هر جا که مى رویم صحبت از این است که اهل بیت امام حسین علیه السلام آمدند کربلا به سر قبر امام حسین علیه السلام ، بعد چه شعرها، چه مرثیه ها، چه سینه زنى ها، همه بر اساس دروغ !!! (572)

573 - تحریف در اربعین  
نمونه دیگر، اربعین است . اربعین که مى رسد، همه ، این روضه را مى خوانند و مردم هم خیال مى کنند این طور است که اسراء از شام به کربلا آمدند و در آن جا با جابر ملاقات کردند و امام زین العابدین هم با جابر ملاقات کرد. در صورتى که به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسنده اش یعنى سید بن طاووس در کتاب هاى دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تایید نکرده است ؛در هیچ کتاب دیگرى چنین چیزى نیست و هیچ دلیل عقلى هم این را تایید نمى کند. ولى مگر مى شود این قضایایى را که هر سال گفته مى شود از مردم گرفت ؟! جابر اولین زائر امام حسین علیه السلام بوده است و اربعین هم جز موضوع زیارت قبر امام حسین علیه السلام هیچ چیز دیگر ندارد. موضوع ، تجدید عزاى اهل بیت نیست ، موضوع آمدن اهل بیت به کربلا نیست ، اصلا راه شام از کربلا نیست ، راه شام ، به مدینه ، از همان شام جدا مى شود.

574 - تحریف زمان خروج امام از مدینه  
نمونه دیگرى که تحریف و جعل کردند این است که قاصدى براى اباعبدالله علیه السلام نامه اى آورده بود و جواب مى خواست ، آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر. سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند.
او هم گفت : پس حالا که آقا مى روند بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است ؟ رفت و دید آقا خودش روى یک کرسى نشسته و بنى هاشم روى کرسى هاى چنین و چنان . بعد محمل هایى آوردند، چه حریرها، چه دیباج ها، چه چیزها در آن جا بود. بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامى سوار بر این محمل ها کردند. این ها را مى گویند و مى گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز مى زنند و مى گویند: این ها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالى داشتند.
حاجى نورى مى گوید: این حرف ها یعنى چه ؟ این تاریخ است که مى گوید: امام حسین در حالى که بیرون مى آمد این آیه را مى خواند:
فخرج منها خائفا یترقب یعنى در این بیرون آمدن خودش را به موسى بن عمران که از فرعون فرار مى کرد تشبیه کرده است : قال عسى ربى ان یهدینى سواء السبیل . یک قافله بسیار ساده اى حرکت کرده بود مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسى مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! (573)

575 - غنى بودن واقعه کربلا  
آن چیزى که بیشتر دل انسان را به درد مى آورد این است که اتفاقا در میان وقایع تاریخى ، کمتر واقعه اى است که از نظر نقل هاى معتبر به اندازه حادثه کربلا غنى باشد. من در سابق خیال مى کردم که اساسا علت این که این همه دروغ در این مورد پیدا شده ، این است که وقایع راستین را کسى نمى داند که چه بوده است ، بعد که مطالعه کردم ، دیدم اتفاقا هیچ حادثه اى در تاریخ ‌هاى دوردست مثل سیزده ، چهارده قرن اول و دوم قضایا را با سندهاى معتبر نقل کردند و این نقل ها با یکدیگر انطباق دارد و به یکدیگر نزدیک هستند، و یک قضایایى در کار بوده است که سبب شده جزئیات این تاریخ بماند. یکى از چیزهایى که سبب شده متن این حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود این است که در این حادثه کربلا و چه در خطبه ها این طور بوده است . لذا خطبه زیاد است ، چه قبل در جاهاى دیگر خطبه هایى ایراد کردند و اصلا هدف آن ها از این خطبه ها این بود که مى خواستند به مردم اعلام کنند که چه گذشت و قضایا چه بود و هدف چه بود، این خودش یک انگیزه اى بوده که قضایا نقل شود.
در قضیه کربلا سوال و جواب زیاد شده است و همین ها در متن تاریخ ثبت است که ماهیت قضیه را به ما نشان مى دهد. (574)

576 - تحریف در مصیبت على اکبر  
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکى از معروف ترین قضایا شده است و حتى یک تاریخ هم به آن گواهى نمى دهد، قصه لیلا مادر حضرت على اکبر است . البته ایشان مادرى به نام لیلا داشته اند، ولى حتى یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است . اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و على اکبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین على اکبر. حتى من در قم ، در مجلسى که به نام آیه الله بروجردى تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس ‍ نبودند، همین روضه را شنیدم که على اکبر به میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود که : از جدم شنیدم که دعاى مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ، در حق فرزندت دعا کن ، شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند! اولا لیلایى در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازى است ، تمام مورخین حسین نوشته اند که هر کس ‍ اجازه مى خواست ، حضرت به هر نحوى که مى شد عذرى برایش ذکر کند ذکر مى کرد، به جز براى على اکبر
فاستاذن فى القتال اباه فاذن له ؛(575)
یعنى تا اجازه خواست ، گفت : برو. حال چه شعرها که سرود نشد! از جمله این شعر که مى گوید:

خیز اى بابا از این صحرا رویم

نک به سوى خیمه لیلا رویم . (576)

577 - نذر عجیب لیلا!!!  
نمونه دیگرى در همین مورد را که خیلى عجیب است من در همین تهران ، در منزل یکى از علماى بزرگ این شهر، در چند سال پیش ، از یکى از اهل منبر که روضه لیلا را مى خواند شنیدم و من در آن جا چیزى شنیدم که به عمرم نشینیده بودم . گفت : بعد از این که حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، نذر کرد که اگر خدا على اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود، از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد.
یعنى نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!؟ این را گفت و یک مرتبه زد زیر آواز:

نذر على : لئن عادوا و ان رجعوا

لازرعن طریق التفت ریحانا .

من نذر کردم که اگر این ها برگردند راه تفت را ریحان بکارم . این شعر عربى بیشتر براى من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتى که در این شعر آمده کربلا نیست ، بلکه تفت سرزمین مربوط به داستان لیلى و مجنون معروف است که لیلى در آن سرزمین سکونت مى کرده و این شعر مال مجنون عامرى است براى لیلى ، این آدم این شعر را براى لیلا مادر على اکبر و کربلا مى خوانده . تصور کنید که اگر یک مسیحى یا یک یهودى یا یک آدم لامذهب آن جا باشد و این قضایا را بشنود، آیا نخواهد گفت که تاریخ این ها چه مزخرفاتى دارد؟ آن ها که نمى فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است ، بلکه مى گویند: العیاذ بالله زن هاى این ها چقدر بى شعور بوده اند که نذر مى کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرف ها یعنى چه ؟! (577)

578 - اوج تحریف  
از این بالاتر، (حاجى نورى ) مى گوید: در همان گرما گرم روز عاشورا که مى دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند. حتى دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز را بخواند، و تا امام دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهاى پیاپى که مى آمد از پا در آمدند: مجالى براى نماز خواندن به این ها نمى دادند، ولى گفته اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسى راه بیندازید، من مى خواهم عروسى قاسم یکى از دخترهایم را در این جا، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمى شود به گور برد! (578)

579 - آثار مخرب تحریف  
تحریف و قلب و بدعت ، آفت بزرگ دین است . (579)تحریف ، چهره و سیما را عوض مى کند، خاصیت اصلى را از میان مى برد، به جاى هدایت ، ضلالت مى آورد و به جاى تشویق به سوى عمل صالح ، مشوق معصیت و گناه مى شود و به جاى فلاح ، شقاوت مى آورد. تحریف ، از پشت خنجر زدن است ، ضربت غیر مستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناک تر است . یهودیان که قهرمان تحریف در تاریخ جهان اند همیشه ضربت هاى خود را از طریق غیر مستقیم وارد کرده اند. على علیه السلام را دوستانه و از طریق تحریف ، بهتر و بیشتر مى شود خراب کرد تا به صورت دشمنانه . قطعا ضرباتى که از طرف دوستان جاهل على بر على وارد شده ، از ضربان دشمنانش کارى تر و بران تر بوده است .
تحریف ، مبارزه بدون عکس العمل است . تحریف ، مبارزه است با استفاده از نیروى خود موضوع.
تحریف سبب مى شود که سیماى شخص به کلى عوض شود، مثلا على علیه السلام به صورت یک پهلوان مهیب بدقیافه سبیل از بناگوش در رفته تجسم پیدا کند، به صورتى در آید که هرگز نتوان باور کرد که این همان مرد محراب ، خطابه ، حکمت ، قضا و زهد و تقوا و خوف از خداست .
تحریف است که امام سجاد را در میان ما به نام بیمار معروف کرده است . تنها در میان فارسى زبانان این نام به آن حضرت داده شده ، کار به جایى رسیده که وقتى مى خواهیم بگوییم فلانى خود را به ضعف و زبونى زده ، مى گوییم خود را امام زین العابدین بیمار کرده است ؛در صورتى که این شهرت فقط بدان جهت است که امام در ایام حادثه عاشورا مریض بوده اند نه این که در همه عمر تب لازم داشته و عصا به دست و کمر خم راه مى رفته اند. (580)

580 - انحراف در هدف حسینى  
من نمى دانم که کدام جانى هایى ، جنایت را به شکل دیگرى بر حسین بن على وارد کردند، و آن این که هدف حسین بن على را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندى را که مسیحى ها در مورد مسیح گفتند، درباره حسین گفتند که حسین کشته شد، براى آن که بار گناه امت را دوش بگیرد، براى این که ما گناه کنیم و خیالمان راحت باشد، حسین کشته شد براى این که گنهکار تا آن زمان کم بود، بیشتر شود. لذا بعد از این انحراف چاره اى نبود جز این که ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم ، فقط رثاء و مرثیه ببینیم . من نمى گویم آن صفحه تاریک را نباید دید، بلکه آن را صفحه سفید را هم باید دید و خواند. (581)

بخش سوم : تحریف در مساله شفاعت  

581 - تصویرى نادرست از شفاعت  
اگر کسى گمان کند که تحصیل رضا و خشنودى خداى متعال راهى دارد و تحصیل رضا و خشنودى فرضا امام حسین علیه السلام راهى دیگر دارد و هر یک از این دو جداگانه ممکن است انسان را تامین کند، دچار ضلالت بزرگى شده است . در این پندار غلط چنین گفته مى شود که خدا با چیزهایى راضى مى شود و امام حسین علیه السلام با چیزهایى دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه ، حج ، جهاد، زکات ، راستى ، درستى ، خدمت به خلق ، برّ به والدین و امثال این ها و با ترک گناهان از قبیل : دروغ ، ظلم ، غیبت ، شرابخوارى و زنا راضى مى گردد، ولى امام حسین علیه السلام با این کارها کارى ندارد، رضاى او در این است که که مثلا براى فرزند جوانش على اکبر علیه السلام گریه و یا لااقل تباکى کنیم . حساب امام حسین از حساب خدا جدا است . به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته مى شد که تحصیل رضاى خدا دشوار است ؛ زیرا باید کارهاى زیادى را انجام داد تا او راضى گردد، ولى تحصیل خشنودى امام حسین علیه السلام سهل است . فقط گریه و سینه زدن و زمانى که خشنودى امام حسین علیه السلام حاصل گردد. او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت مى کند و کارهاى را درست مى کند. حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فى سبیل الله که انجام نداده ایم ، همه تصفیه مى شود، و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین مى رود.
این چنین تصویرى از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است ، بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحل پاک امام حسین علیه السلام که بزرگ ترین افتخارش عبودیت و بندگى خدا است نیز اهانت است ، همچنان که پدر بزرگوارش از نسبت هاى غُلاة سخت خشمگین مى شد و به خداى متعال از گفته هاى آن ها پناه مى برد. امام حسین علیه السلام کشته نشد براى این که0- العیاذ بالله - دستگاهى در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش‍ رسول خدا به وجود آید، راه فرارى از قانون خدا نشان دهد. شهادت او براى این نبوده که برنامه عملى اسلام و قانون را ضعیف سازد: بر عکس وى براى اقامه نماز و زکات و سایر مقررات اسلام از زندگى چشم پوشیده و به شهادت تن داد.

582 - دو نوع شفاعت  
شفاعت امام حسین علیه السلام به این صورت نیست که بر خلاف رضاى خدا و اراده او چیزى را از خدا بخواهد. شفاعت او دو نوع است : یک نوع آن همین هدایت هایى است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم مى شود و نوع دوم آن را عن قریب بیان مى کنیم .
امام حسین علیه السلام شفیع کسانى است که از مکتب او هدایت یافته اند، او شفیع کسانى نیست که مکتبش را وسیله گمراهى ساخته اند. (582)

583 - اعتقاد بر شفاعت  
اعتقاد مشرکین به شفاعت ، ناشى از تفویض بود، تفویض به همان معنا که عرض کردیم ، یعنى دیگر عجالتا کار از دست خدا بیرون است ، دست (بت ها) است . در نظر آن ها عالم نسبت به خدا مثل ساعت بود نسبت به ساعت ساز. به یک ارباب انواعى اعتقاد داشتند و به یک بت هایى و به یک ارواحى که مثلا با این بت ها ارتباط دارند، و البته این ها در خیلى قدیم بوده ، در این زمان ها همان پوسته اش باقى مانده بوده و آن مقدارها در آن نبوده . این بود که این ها مى گفتند ما دیگر کار زیادى به خدا نداریم ، کار اساسى مان با این هاست ؛ مثل این که در ادارات گاهى این فکر وجود دارد (در آن جاها درست هم هست )، انسان مى گوید که کار دست این کارمند جزء است . یک کسى مى رود از آن بالابالاها شروع مى کند، او هم یک دستور مى دهد، دستور اکید هم مى دهد، ولى چون کار دست کارمند جزء است ، او هر طورى که دل خودش مى خواهد تمام مى کند. دستور را او داده ، ولى چون شکل اجرا دست این است ، این آن طور که دل خودش مى خواهد اجرا مى کند. انسان مى گوید: آقا! آن مدیر کل و معاون را رها کن، از آن ها کارى ساخته نیست ، آن ها کارشان فقط دستور دادن است ، برو سراغ همین کارمندان جزء یک وقت شما مى بینید یک کارمند جزء که یک نامه را باید تنظیم کند، از خود وزیر بیشتر کار از او ساخته است .
براى دستگاه خدا این جور اعتقاد داشتند: اساس این ها هستند، خلاصه اگر شما دم این ها را ببینید، این ها بلدند آن جا را درست کنند، کلاه هم سر بالاترى بگذارند، ولى اگر این جا را درست نکنى ، فایده ندارد. این بود که اذهان به جاى این که متوجه خدا بشود متوجه بت ها مى شد که این ها باید کار درست کنند؛ و مکرر گفته ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره شفاعت شفعا چنین اعتقادى داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین دستور و قانون و رضایت دیگرى دارد؛ خدا یک دستگاه دارد، امام حسین دستگاه دیگرى دارد؛ دستگاه خدا یک حساب و دستگاه امام حسین علیه السلام حساب دیگرى ؛ و آن جا مطلب به شکل دیگرى است ؛ بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمى رسد، آن جا کار خیلى مشکل است ، مى آییم امام حسین را که به یک چیزهایى سهل و ساده اى راضى مى شود (شفیع قرار مى دهیم )؛ خدا به انسان مى گوید نماز، روزه ، جهاد با نفس ، اخلاق پاک ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، کارهاى خیلى سخت ، امام حسین بر عکس ، یک دستگاه خیلى ساده اى دارد، با یک روضه اى گرفتن و یک دانه اشکى ریختن و یک چند تا سینه زدن و خلاصه در چند روز دهه عاشورا سهل و ساده مى شود، همه قضایا را صاف کرد، ما به جاى این که از در خدا وارد بشویم که در خیلى سخت و مشکلى هست ، از در امام حسین وارد مى شویم ، بعد امام حسین خودش ‍ مى رود آن جا کارها را درست مى کند؛ (اگر چنین اعتقادى داشته باشیم به خطا رفته ایم ).
این معنایش همان است که از کارمند جزء کارهایى ساخته است که از رئیس ‍ کل ساخته نیست ؛ این جور اعتقاد به شفاعت امام حسین قطعا باطل است . یعنى از نوع اعتقاد به شفاعتى است که بت پرست ها درباره بت ها داشتند. همان طورى که در آن جا بت ها تقصیرى نداشتند و این تقصیر متوجه خود بت پرست بود، در این گونه اعتقاد هم بدیهى است که امام حسین مسئول نیست ، این تقصیر متوجه آن کسى است که چنین اعتقادى دارد. ولى اگر کسى اعتقاد به شفاعت این باشد که خیر، امام حسین اصلا بدون اجازه و رضایت خدا محال است (شفاعت کند)، به علاوه او کارش حساب دارد،
و هم یعلمون است ، الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا (583) است ، خود شفاعتش به اجازه خداست ، در یک کلمه اى که بخواهد شفاعت کند، باید اول برایش محرز باشد که خدا رضایت مى دهد که این حرف را بزند: الا من اذن له الرحمن و قال صوابا (584) یا لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا . (چنین اعتقادى درست است ).
امام حسین آن جا خودش به این صورت مى بیند. خدا او را برانگیخته است ، همان طورى که در دنیا خدا پیغمبران را برانگیخت براى این که مردم را هدایت کنند و نجات بدهند. مگر پیغمبران خودشان برانگیخته شدند؟ در دنیا چگونه است ؟ آیا در دنیا این پیغمبران بودند که رفتند خدا را برانگیختند و وادار کردند که خدایا؟ بیا ما را بفرست براى هدایت مردم ، یا این خدا بود که پیغمبران را مبعوث کرد و فرستاد براى هدایت مردم و این ها وسیله اى بودند که خدا برانگیخت براى هدایت مردم ؟ در مغفرت آن عالم هم عینا قضیه از این قرار است . این خداست که شفعا را بر مى انگیزاند و مأمورشان مى کند که شما از من مغفرت بخواهید براى چنین کسانى تا من مغفرت خودم را شامل حال آن ها کنم ، که این هم حسابى دارد که مغفرت الهى جز از مجراى اشخاصى که به وسیله آن ها هدایت شده اند و جز از مجراى کاملین که باب خداوند هستند نیست ، ولى به هر حال این خداست که این ها را براى شفاعت بر مى انگیزاند. (585)

584 - برداشت غلط از مسئله شفاعت  
قرآن مى گوید: قل لله الشفاعة جمیعا (586) اصلا شفاعت از آن خدا است . شما خیال مى کنى که شما شفیع را براى شفاعت برمى انگیزانى ، آن خداست که شفیع را براى شفاعت برانگیخته است . اگر او شفیع را برنیانگیزاند محال است (او شفاعت کند)، کدام شفیع است که جرئت شفاعت داشته باشد، کدام شفیع است که به خود اجازه بدهد که یک کلمه بر خلاف رضاى خدا درباره کسى حرف بزند؟! پس آن شفاعتى که شفاعت مردود و شفاعت منفى است (آن است که براى شفیع استقلال قائل باشیم )، که عرض کردیم ، باز مخصوصا تکرار مى کنم که هر دو را باید بدانیم ، هم آن (شفاعتى ) که نیست تا یک وقت از راهى وارد نشویم که غیر از این که کار بى فایده اى کرده ایم گناهى هم مرتکب شده ایم ، و هم آن که هست چون واقعا هست و ما باید هر چیزى را آن چنان که هست بدانیم . ما درباره هر یک از اولیاى حق ، پیغمبر اکرم ، امیرالمومنین ، حضرت زهرا، حضرت امام حسین و هر کس دیگر - و بلکه هر کامل ترى نسبت به ناقص تر (از) خودش مى تواند شفیع باشد - خیال نکنیم که این رفتن به سوى شفیع فرار از در خانه خداست ! اگر بخواهد به شکل فرار از در خانه خدا باشد، رفتن به سوى شفیع ، رفتن به سوى جهنم است . اگر گفتید: من نماز نمى خوانم به جایش کار دیگرى براى امام حسین مى کنم ، امام حسین به چیزى راضى مى شود خدا به چیز دیگرى ، نه خدا را شناخته اید نه امام حسین را. امام حسین آن کسى است که در خطبه روزهاى اولش فرمود:
رضى الله رضانا اهل البیت . اصلا امام حسین اگر رضایى غیر از رضاى خدا داشته باشد که امام نیست . پیغمبر اگر از خودش دکانى مستقل داشته باشد، چیزى بخواهد غیر از آن چه که خدا مى خواهد، به چیزى خشنود باشد غیر از آن چه خدا مى خواهد، به چیزى خشنود باشد غیر از آن چه که خدا (به آن ) خشنود است ، او نمى تواند پیغمبر باشد. بنابراین محال و ممتنع است که آن چه خدا به آن راضى است از طاعات و عبادات ، امام حسین کارى به آن ها نداشته باشد، آن چه که خدا (از آن ) ناراضى است ، از گناهان ، معصیت ها، شرابخوارى ها، دروغگویى ها، غیبت ها، باز امام حسین نسبت به این ها حساسیتى نداشته باشد، در مقابل ، امام حسین حساسیت داشته باشد نسبت به مسائل مربوط به شخص خودش و هر کسى که در مسائل مربوط به شخص او کارى کرده باشد، چنین کسى نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را، و به این شکل در خانه امام حسین رفتن ، اولین کسى که انسان را طرد مى کند خود امام حسین است .
اگر این جور بود، پس باید امیرالمومنین وقتى که مردمى رفتند به در خانه او - آن طور که مورخین نقل کرده اند، و چنین چیزى بوده است - و گفتند: انت انت تو همان خودش هستى ، پیدا کردیم ، خودش است ، خداست (بالاخره به در خانه على آمدند، چه از این بهتر! آمدند در خانه من آمده اند، من نباید این ها را از در خانه ام رد کنم .) چه کار مى کند؟ فورا از اسب پیاده مى شود: مى افتد سجده مى کند به علامت خضوع و بندگى (که ) من بنده اى از بندگان خدا هستم ، بعد هم این ها را شدید تهدید مى کند که اگر از این حرف ها توبه نکنید، چنین و چنانتان مى کنم ، یعنى مى کشمتان و کشت . پس بگوییم این ها رفته بودند در خانه على ! این ، در خانه على رفتن نیست ، على ، خانه اى غیر از خانه خدا ندارد، در خانه اى غیر از در خانه خدا ندارد. امام حسین در دیگرى باز نکرده غیر از در خانه خدا که بگوییم از در خانه خدا نمى رویم ، از در خانه امام حسین مى رویم ! اگر درى غیر از خانه خدا باز کرده باشد که او امام حسین نیست . شفاعت ، مسلم شامل عده اى از اهل توحید مى شود، ولى بالاخره در یک مواقعى براى اهل توحید شفاعت خواهد رسید. شفاعت همان مغفرت الهى است که وقتى به خدا نسبت مى دهیم ، اسمش مى شود مغفرت وقتى به وسائلى که خدا برا مغفرت خودش برانگیخته است نسبت مى دهیم ، اسمش مى شود شفاعت . (587)

بخش چهارم : وظیفه علماء در قبال  تحریفات عاشورا

585 - استفاده معنوى از حادثه عظیم کربلا  
حادثه کربلا براى ما مردم ، خواهى نخواهى یک حادثه بزرگ اجتماعى است . یعنى در تربیت ما، در خلق و خوى ما این حادثه اثر دارد.
حادثه اى است که خود به خود بدون این که هیچ قدرتى ما مردم را مجبور کرده باشد، میلیون ها نفر و قهرا میلیون ها ساعت از وقت خودمان را براى استماع قضایاى مربوط به آن صرف مى کنیم ، میلیون ها تومان در این راه خرج مى کنیم . این قضیه باید همان طورى ما در این حادثه صورت بگیرد، حادثه را منحرف مى کند و به جاى این که ما از این حادثه استفاده بکنیم ، قطعا ضرر خواهیم کرد. (588)

586 - مقصر کیست ؟  
مقصر کیست ؟ هم خواص یعنى علما مقصرند و هم عوام یعنى غیر از علما، اما علما از آن نظر که در دوران شریعت ختمیه آن ها هستند که هم باید مانع تحریف و هم رافع و زائل کننده تحریف باشند. اذا ظهرت البدع العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه لعنه الله .
ایضا در حدیث کافى است : و ان لنا فى کل خلف عدولا ینفون عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین . (589)

fehrest page