برای نجات از تعصُّب‌های منفی و زشت چه کنیم؟

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
برای نجات از تعصُّب‌های منفی و زشت چه کنیم؟

خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند و حوزه نیوز در شماره های گوناگون به انتشار متن، ترجمه و شرح آن خواهد پرداخت.

 

- متن بخش دهم خطبه

وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ إِلَّا عَنْ عِلَّةٍ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ الْجُهَلَاءِ أَوْ حُجَّةٍ تَلِیطُ بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ، فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لَا عِلَّةٌ؛ أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لِأَصْلِهِ وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌ.‏

 

عصبیة المال:‏

وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَ «قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ»؛ فَإِنْ کَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ، فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ القَبَائِلِ، بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِیبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِیمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِیلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ، فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ.

 

- ترجمه بخش دهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم، هیچ کس را نیافتم که درباره چیزی تعصّب به خرج دهد جز اینکه دلیل و هدفی برای خویش دارد، یا می خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلی در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند، جز شما که درباره چیزی تعصّب می ورزند که نه سببی دارد و نه هدفی. ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید؛ آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گِل. و اما ثروتمندان عیّاش و متکبّر امّتهای پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهای گوناگون (و زر و زیورها) و فزونی نفراتشان بود؛ آنها می گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر (الهی) را نمی بینیم. (امّا شما حتی این بهانه ها را هم برای تعصب کورکورانه خود ندارید).

اگر قرار است تعصّبی انجام گیرد، باید تعصّب شما برای اخلاق پسندیده، کارهای نیک و امور خوب و شایسته باشد. همان افعال و اموری که مردان بزرگوار و شجاع از خاندان های با ارزش عرب و سران با شخصیّت قبایل در آنها بر یکدیگر پیشی می جستند (یعنی) در صفات پسندیده و اندیشه های والا و مقامهای بلند و آثار ستوده (آری! اگر می خواهید تعصّبی داشته باشید) درباره خصلت های مطلوب، تعصّب به خرج دهید؛ از جمله حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کارهای نیک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خودداری از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهیز شدید از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین.

 

- شرح بخش دهم خطبه (آیت الله مکارم شیرازی)

تعصب بی دلیل

امام(علیه السلام) در این فقره برای مبارزه با کبر و غرور و تعصبات جاهلی به بیان نکته دیگری می پردازد که حاصلش این است که افراد متعصب برای خود دلایلی دارند، هر چند ضعیف و نادرست؛ اما تعصبهای زشت شما که سبب نزاع و خونریزی می شود هیچ دلیلی ندارد و این نشان می دهد که تعصب شما از آنها زشت تر و بدتر است.

می فرماید: «من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم هیچ کس را نیافتم که درباره چیزی تعصّب و تکبّر به خرج دهد جز اینکه (ظاهراً) دلیل و هدفی برای خویش دارد یا می خواهد حقیقت را بر جاهلان مشتبه سازد یا با دلیلی در فکر و اندیشه سفیهان نفوذ کند، جز شما که درباره چیزی تعصّب می ورزید که نه سببی دارد و نه هدفی»؛ (وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ یَتَعَصَّبُ لِشَیْء مِنَ الأَشْیَاءِ إِلاَّ عن عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِیهَ(۱) الْجُهَلاَءِ، أوْ حُجَّة تَلِیطُ(۲) بِعُقُولِ السُّفَهَاءِ غَیْرَکُمْ. فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لاَِمْر مَا یُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لاَ عِلَّةٌ).

اشاره به اینکه هر چه تاریخ گذشتگان و اقوام امروز را مطالعه می کنم به این نتیجه می رسم که آنها بهانه ای برای تعصب خود داشتند، یا پوشاندن حقیقت بر جاهلان و یا نفوذ در افکار سفیهان و ساده لوحان و در نتیجه رسیدن به یک سلسله منافع مادی؛ ولی تعصبات شما اثر و فایده و هیچ دلیل مقبول و یا نیمه مقبولی ندارد، جز سخنانی ناروا و سپس دیوانه وار به جان هم افتادن و احیاناً خون ریختن. تفاوت جاهلان و سفیهان در این است که جاهلان هیچ آگاهی ندارند؛ ولی سفیهان نیمه آگاهند و هر دو گروه با دلایل دروغین ممکن است در مسیر منافع متعصبان و مستکبران گام بردارند.

بدیهی است منظور امام این نیست که تعصب شما معلول بدون علت است، زیرا هر چیزی در جهان از نظر فلسفی علتی دارد، بلکه منظور این است که متعصبان پیشین بهانه های ظاهر فریبی داشتند شما آن را هم ندارید چنان که تعصب مخاطبان حضرت از پایین بودن فرهنگ و خیالات واهی جاهلی سرچشمه می گرفت که حتی در قالب یک بهانه قابل طرح، نمی گنجید.

آن گاه امام(علیه السلام) به دو نمونه از تعصبهایی که ظاهراً با دلایلی ـ هر چند نادرست ـ همراه بوده اشاره می فرماید: یکی تعصب و استکبار ابلیس و دیگری تعصب ثروتمندان مستکبر پیشین.

می فرماید: «اما ابلیس در برابر آدم به سبب اصل و ریشه خود تعصّب و تکبّر ورزید، آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گل»؛ (أَمَّا إِبْلِیسُ فَتَعَصَّبَ عَلَی آدَمَ لاَِصْلِهِ، وَ طَعَنَ عَلَیْهِ فِی خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِیٌّ وَ أَنْتَ طِینِیٌّ).

ابلیس به یقین از آتش آفریده شده بود، زیرا او از جن بود و آفرینش طایفه جن از آتش بود و آدم نیز از خاک و گل و در ظاهر آتش دارای نور و روشنایی است، در حالی که گل تیره و تاریک است و این می تواند بهانه ای برای خود برتربینی ابلیس باشد، در حالی که اوّلا آتش سوزنده است و خاک احیاکننده. افزون بر این، فضیلت آدم در روح الهی او بود و لذا خداوند می فرماید: (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)(۳) ولی ابلیس در اثر خودخواهی و تعصب نمی خواست این حقیقت را دریابد.

آن گاه به گروه دوم پرداخته می فرماید: «اما خود ثروتمندان عیّاش و متکبّر امّتهای پیشین، تعصّبشان به سبب نعمتهای گوناگون (و زر و زیورها) و فزونی نفراتشان بود؛ آنها می گفتند: ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز کیفر نمی بینیم (اما شما حتی این بهانه ها را هم برای تعصب خود ندارید)»؛ (وَ أَمَّا الاَْغْنِیَاءَ مِنْ مُتْرَفَةِ(۴) الاُْمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاِثَارِ مَوَاقِعِ(۵) النِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ)(۶)).

اشاره به اینکه آنها نعمتهای پروردگار را در جنبه های مادّی که شامل نیروی انسانی و اموال سرشار می شد وسیله برتری جویی و تعصّب قرار دادند و از پذیرش دعوت انبیا سرباز زدند و سرانجام به کیفر الهی گرفتار شدند؛ ولی تعصّب مخاطبان آن حضرت که به بهانه های واهی و کودکانه به نزاع و درگیری می پرداختند، نه مثل تعصّب شیطان و نه مثل تعصّب مترفان و مستکبران پیشین، بلکه بر محور مسائلی دور می زد که حتّی ارزش بهانه جویی را هم نداشت و این بدترین نوع تعصّب است.

***

جای تعصب اینجاست!

تعصّب ـ چنان که قبلا نیز اشاره شد ـ به معنای پای بندی و وابستگی شدید به چیزی است که به دو شکل ظهور می کند؛ در شکل منفی که همان وابستگی های شدید دور از منطق و بی قید و شرط به مسائل کم ارزش و گاه بی ارزش و موهوم است که سرچشمه بسیاری از نزاعهای خونین و کشمکش های پر دردسر است.

در شکل مثبت؛ یعنی ایستادگی و پایمردی بر اموری که ارزشهای والای انسانی و اخلاقی و اجتماعی را تشکیل می دهد و این نوع تعصّب نه تنها عیب نیست، بلکه یکی از نقاط قوّت و مثبت است؛ مانند کسی که برای حفظ دین و ایمان و یا حفظ کشور و ناموس و آبرویش پافشاری به خرج می دهد.

 

به همین جهت امام(علیه السلام) برای اینکه مخاطبان متعصّب خود را از تعصّبهای منفی و زشت نجات دهد پیشنهاد تعصّبهای مثبت به آنها می کند تا خلأ عاطفی آنها را بر طرف سازد و نیروهای درونی آنان را به سوی یک برنامه مثبت سوق دهد و این کاری است که همه رهبران آگاه در اجتماعات برای اصلاح مفاسد اجتماعی باید انجام دهند؛ به جای آنکه در مقابل امواج سهمگین انگیزه های منفی بایستند، شکل آنها را تغییر دهند و به سوی کانالهای مثبت سوق دهند و لذا می فرماید:

«اگر قرار است تعصّبی صورت گیرد باید تعصّب شما برای اخلاق پسندیده، کارهای نیک و امور خوب و شایسته باشد، همان افعال و اموری که مردان بزرگوار و شجاع از خاندان عرب و سران با شخصیّت قبایل در آنها بر یکدیگر پیشی می جستند»؛ (فَإِنْ کانَ لاَبُدَّ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ الْخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الاَْفْعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الاُْمُورِ، الَّتی تَفَاضَلَتْ فِیهَا الْمُجَدَاءُ(۷) وَ النُّجَدَاءُ(۸) مِنْ بُیُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ یَعَاسِیبِ(۹) الْقَبَائِلِ).

اشاره به اینکه سرمشق شما در این امور نباید جاهلان بی منطق باشد، بلکه به افراد با شخصیّت و عاقل و هوشیار اقتدا کنید همانها که در کسب فضایل و مکارم اخلاق از یکدیگر پیشی می گرفتند و نیروهای خود را در این میدان مسابقه انسانی به کار می بردند.

سپس در چند جمله کوتاه به شرح آن پرداخته می فرماید: «(یعنی) در صفات پسندیده و اندیشه های والا و مقام های بلند و آثار ستوده (در کسب این امور تعصب به خرج دهید)»؛ (بِالاَْخْلاَقِ الرَّغِیبَةِ، وَالاَْحْلاَمِ الْعَظِیمَةِ، وَ الاَْخْطَارِ الْجَلِیلَةِ، وَ الاْثَارِ الْمَحْمُودَةِ).

این امور چهارگانه که در کلام حضرت آمده است در واقع ابعاد شخیت انسان را بیان می کند، اخلاق شایسته، فکر بلند، مقام والا، و آثار نیک. (مانند آثار علمی و خدمات اجتماعی). کسی که این امور را در خود جمع کند به یقین انسان شایسته و پر ارزشی است که می تواند الگو برای دیگران باشد.

آن گاه در ادامه این سخن امام(علیه السلام) انگشت روی جزئیات مسائل اخلاقی گذاشته، به ده نمونه از مکارم اخلاق و صفات بارز انسانی اشاره کرده و همگان را به آن دعوت می کند، می فرماید: «(اگر می خواهید تعصّبی داشته باشید) درباره خصلت های مطلوب تعصب به خرج دهید؛ از جمله حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد و پیمان، انجام کار نیک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خودداری از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهیز شدید از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمین»؛ (فَتَعَصَّبُوا لِخِلاَلِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ،(۱۰) وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَ الْمَعْصِیَةِ لِلْکِبْرِ، وَ الاَْخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ، وَ الاِْعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَ الاِْنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَ الْکَظْمِ لِلْغَیْظِ، وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِی الاَْرْضِ).

بی شک انسانی که جامع این صفات دهگانه باشد، انسان شایسته و پرارزشی است و جامعه ای که این اصول در آن حکمفرما گردد، جامعه ای است از هر نظر سالم و سعادتمند و پیشرو.

شایان ذکر است صفات مزبور بر دوگونه است: بعضی اشاره به پرهیز مفاسد فردی و جمعی می کند؛ مانند «اعظام قتل» و «مخالفت با تکبّر» و «اجتناب از فساد در زمین» بخشی دیگر به کارهای مفید و سازنده، ناظر است مانند «حفظ حقوق»، «وفای به عهد»، «انجام نیکیها» و «جود و بخشش».

«حفظ جوار» به معنای رعایت حقوق همسایگان، در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرُ الدِّیارِ وَ یَزیدُ فِی الاْعْمارِ؛ نیکی به همسایگان سبب آبادی و فزونی در عمر است».(۱۱) «حسن جوار» تنها به این نیست که انسان تولید مزاحمتی برای همسایگان نکند بلکه در مشکلات به یاری آنها بشتابد و اگر احیاناً مزاحمتی از سوی آنها شد با رفق و مدارا برخورد کند و به یقین اگر این دستور اسلامی را همه رعایت کنند موجی از محبّت و دوستی در سرتاسر شهرها و آبادیها پیدا می شود.

«وفاء به ذمام» اشاره به وفای به عهد و پیمان است که در اسلام اهمیّت فوق العاده ای دارد و انصاف درباره خلق، اشاره به این است که حقوق خود و دیگران را به یک چشم نگاه کند؛ آنچه برای خود می خواهد برای دیگران نیز بخواهد و آنچه برای خود نمی خواهد برای دیگران نیز نپسندد.

***

نکته:

تعصّب های منفی و مثبت

در وجود انسان انگیزه های گوناگون و پیچیده ای است که اگر بر اثر جهل و نادانی به کانال های نامطلوبی سوق داده شود نتایج آن بسیار منفی و گاه مرگبار است. در این گونه موارد رهبران جامعه نباید به فکر نابود کردن انگیزه ها باشند، بلکه باید آنها را به مسیرهای مفید و سازنده هدایت کنند و به تعبیر دیگر با انتخاب جایگزین های مثبت نه تنها با انگیزه ها مقابله نکنند، بلکه از آن بهره بگیرند.

یک سیلاب عظیم اگر مهار نشود سبب ویرانی و نابودی جان و اموال مردم است؛ ولی اگر سدّی قوی در برابر آن بکشند و مهارش کنند و آب از دریچه های معیّنی بیرون آید، سبب عمران و آبادی است؛ مقادیر عظیمی برق تولید می کند، کارخانه های بزرگی را به راه می اندازد، آب را برای تمام مدت سال ذخیره می کند و کشاورزی را رونق می بخشد.

در تعبیرات اسلامی، این مطلب به خوبی نمایان است؛ مثلا در خطبه نکاح می خوانیم: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَحَلَّ النِّکاحَ وَ حَرَّمَ الزِّنا وَ السِّفاحِ» اشاره به اینکه خداوند هرگز دستور به سرکوبی غریزه جنسی نمی دهد، بلکه مسیر صحیح نکاح را تعیین فرموده تا به اعمال منافی عفّت کشیده نشوند.

حضرت لوط پیامبر هنگامی که قوم خود را از اعمال منافی عفّت نهی می کند به آنهاپیشنهاد ازدواج با دخترانش را می دهد و می فرماید: (هَؤُلاَءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ).(۱۲)

در سوره نور در کنار حدّ زنا: (الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِد مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَة)(۱۳) به همکاری عمومی جامعه برای ازدواج سالم جوانان دستور می دهد و می فرماید: (وَأَنکِحُوا الاَْیَامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ).(۱۴)

در بعضی از روایات اسلامی آمده است: «شُومُ الْمَرْأَةِ کَثْرَةُ مَهْرِها...»(۱۵) و در بعضی دیگر آمده: «شُومُها شِدَّةُ مَؤُونَتِها»(۱۶) یعنی بد قدمی زن در سنگینی مهریه و زیادی هزینه های زندگی است.

در میان مردم چیزی به نام خوش قدمی و بد قدمی وجود دارد که به شکل خرافی بسیار زیانبار است؛ ولی اسلام به آن یک لباس منطقی پوشانده، بی آنکه اصل آن را نابود کند.

در مورد تعصّب نیز مطلب از همین قرار است؛ انگیزه هایی در درون انسان است که او را به سوی تعصّب می کشاند و هرگاه رها شود، به جنبه های منفی که مایه کبر غرور و گاه نزاعهای خونین است، کشیده می شود؛ ولی امام(علیه السلام) سعی می کند آن را به سوی جنبه های مثبت هدایت کند، می فرماید: اگر بناست که افراد، قبائل و اقوام تعصّبی به خرج دهند، چه بهتر که این تعصّب در مکارم الاخلاق و محاسن افعال حمایت از مظلومان، مبارزه با ظالمان و نیکی درباره همگان صورت گیرد.

 

پی نوشت ها:

۱. «تمویه» یعنی مشتبه ساختن و در اصل به معنای دادن آب طلا به روی مس برای فریب جاهلان بوده است.

۲. «تلیط» از ریشه «لوط» بر وزن «موت» به معنای چسبیدن چیزی به چیزی است و هنگامی که مطلبی مورد علاقه قلبی کسی باشد که گویی به آن چسبیده و از آن جدا نمی شود جمله «لاطَ بِقَلْبی» را به کار می برند. این واژه هم به صورت اجوف واوی و هم به صورت اجوف یایی به کار می رود.

۳. حجر، آیه ۲۹.

۴. «مترفه» و «مترف» به طوری که در لسان العرب آمده از ریشه «ترف» بر وزن «هدف» به معنای تنعّم گرفته شده و معمولا به کسی می گویند که فزونی نعمت او را مست و مغرور کرده و به طغیان واداشته است.

۵. «متواضع» جمع «موقع» به معنای محلّ است و مواقع النعم اشاره به نعمتهایی است که مورد بهره برداری قرار می گیرد و منظور از آثار لذّاتی است که از آن برای صاحبان نعمت فراهم می شود.

۶. سبأ، آیه ۳۵ .

۷. «مجداء» جمع «مجید» به معنای عزیز و بزرگوار و والا مقام است.

۸. «نجداء» جمع «نجید» به معنای شجاع از «نجد» به معنای زمین مرتفع گرفته شده است.

۹. «یعاسیب» جمع «یعسوب» در اصل به معنای ملکه زنبورهاست. سپس به رؤسا و افراد با شخصیت اطلاق شده است.

۱۰. «ذمام» به معنای عهد و پیمان و حقّ و حرمت است.

۱۱. الکافی، جلد ۲، صفحه ۶۶۷، حدیث ۸.

۱۲. هود، آیه ۷۸.

۱۳. نور، آیه ۲.

۱۴. نور، آیه ۳۲.

۱۵. وسائل الشیعة، ابواب المهور، باب ۵، حدیث ۱۱ و ۱۰.

۱۶. همان.

خوانده شده 299 مرتبه