تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا (بخش اول)

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

نگاهی به تحولات اخیر سیاسی- اجتماعی کشورهای اسلامی- عربی درخاورمیانه و شمال آفریقا و چشم انداز آیندۀ آن

ع.ا. فولادگر

مقدمه

تحولات دوران ساز خاورمیانه در هفتمین ماه خود قرار دارد. در این چندماه زین العابدین بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر سرنگون شده اند وحرکت در راستای استقرار رژیم های مردم سالار در این دو کشور آغاز شده است.

علاوه بر تونس و مصر، موج تغییر دامان بسیاری از رژیم های حاکم در جهان عرب را نیزگرفته است .از جمله این رژیم ها، رژیم های حاکم برلیبی، بحرین، یمن، مغرب وعمان است. به رغم اینکه این دگرگونی ها طبعاً به صورت موجی متوالی از کشوری به کشور دیگر انتقال یافته است، با این حال نوع قیام ها وعکس العمل رژیم های عرب در مقابل این قیام ها کاملاً متفاوت بوده است؛ این تفاوت را به وضوح بین رژیم های مبارک و بن علی از یک سو و رژیم قذافی در لیبی و یا بحرین ازسوی دیگرمی توان دید.

علاوه بر تفاوت نوع و برخورد با قیام ها درکشورهای مختلف عربی، نگاه های مختلفی در زمینۀ ماهیت و چرایی قیام های مردمی در جهان عرب و محرک و یا مجموعه محرک های این قیام ها وجود دارد. البته عموماً در تبیین ماهیت این قیام ها به چندین عامل اشاره می شود که به طور جمعی در این دگرگونی ها اثرگذار بوده و انتظار می رود در دیگر کشورها نیز تأثیر خود را بر جای بگذارد.

در این زمینه رویکرد ایران در قبال دگرگونی های خاورمیانۀ عربی، برای منافع و امنیت ملی کشور، حائز اهمیت زیادی است. گذشته از نگرش های رسمی در حمایت از انتخاب ملت های عرب در مقابل رژیم های دیکتاتوری منطقه، دو مسأله حائز اهمیت و شایستۀ توجه می باشد:

نخست آنکه ایران رویکرد روشن و مبتنی بر امنیت ملی خود و در راستای تأمین حداکثری منافع ملی و اسلامی خود را در قبال دگرگونی های جهان عرب تدوین کند.

دوم آنکه از اتخاذ نگرش های تبلیغاتی،که می تواند ایران را در دیدگان ملت های عرب مداخله گر نشان دهد ، امری که بسیار برای عرب ها حساسیت برانگیز است اجتناب شود. در واقع دستگاه های تبلیغاتی گستردۀ عربستان و سایر کشورهای رقیب ایران، مترصد هرگونه فرصت برای بسط این تئوری می باشند.

زمینۀ دگرگونی های شتابان و بنیادین در جهان عرب را باید در دو دسته از عوامل جستجو کرد؛ عواملی که در کنار هم قرار گرفتن آنها دگرگونی را رقم زد. دسته اول زمینه های تاریخی می باشند. در بررسی زمینه های تاریخی باید نگاهی به ماهیت دولت های عربی در پرتو تاریخ معاصر آنها بیفکنیم تا ویژگی های رژیم های کنونی جهان عرب که هدف دگرگونی ها قرارگرفته اند را روشن سازیم.

کشورهای عربی کنونی در فاصلۀ دو جنگ جهانی شکل گرفته اند و به رغم اینکه به ظاهر دولت های مدرنی می باشند، در واقع در ایجاد ملت ـ دولت مستحکم به سبک اروپایی و یا حکومتهای مردمی مانند ج.ا.ایران، ناموفق بوده اند. در نتیجه بسیاری از بحران هایی که اصولاً می باید در دورۀ استقلال رفع می شد و به ظاهر نیز رفع شده است، همچنان این دولت ها و رژیم های حاکم بر آنها را تهدید می کند.

ظاهر این بحران ها دوام حکمرانی افرادی چون بن علی و مبارک و عبدالله صالح و... برای 2 و3 دهه است، اما این امر ناشی از همان بحران هایی است که گریبان گیر نظام عربی از بدو تولد خاورمیانۀ مدرن می باشد. این بحران ها مجموعه ای را تشکیل می دهند که به تدریج متراکم شده و زمینۀ انفجار را مهیا می سازند. در این زمان مجموعۀ دوم عامل یعنی عوامل تسریع کننده وارد عمل می شوند و انفجار رخ می دهد.

عوامل تاریخی را می توان در مجموعه ای از تناقض های حل نشده و متراکمی یافت که همواره با دولت مدرن عرب بوده و زمینۀ ریزش مشروعیت آن را فراهم می آورده است. تضادهایی چون تضاد اسلام گرایی و سکولاریسم، ملی گرایی میهن پرستانه و قومیت گرایی امت محور، ناسیونالیسم عربی و اسلام گرایی و سلطانیزم (رژیم اقتدارگر) و دموکراسی و نیز ناتوانی در اولویت دهی بلند مدت به یکی از مؤلفه های توسعه یا امنیت، استقلال یا آزادی و استقلال نسبی و یا وابستگی مطلق، جملگی مجموعه ای از تضادها و تناقضات را به نظام نوظهور عربی پس از جنگ جهانی اول، تا دورۀ کنونی تحمیل کرده است.

مجموعۀ این تناقض ها و عوامل تاریخی تا پیش از تحولات اخیر در جهان عرب، به نظرمی رسید مثلث بحرانی را برای جهان عرب به وجود آورده بود و دگرگونی های کنونی جهان عرب را با توجه به این مثلث بحران ، به نحو مفیدتری می توان مورد بررسی قرارداد.

یک ضلع این مثلث فقدان دموکراسی حتی در نمونه های حداقلی آن در جهان عرب می باشد. البته این مسئله را نمی توان به یک نحو بر هر22 کشور عرب صادق دانست. ضلع دوم، وجود مداخلۀ حداکثری قدرت های خارجی و پیامدهای داخلی و منطقه ای آن می باشد و ضلع سوم، فقدان هرگونه افق روشن برای اصلاحات و دگرگونی های مثبت برای توده ها و نخبگان غیردولتی است. این مثلث بحران درکنار یکدیگر مجموعه ای از بحران های درونی و بیرونی را برای کشورهای عربی به وجود می آورد.

علاوه بر این مثلث، در سه دهۀ گذشته با وقوع انقلاب اسلامی ایران، یک دگرگونی در الگوی ذهنی توده ها و نخبگان جهان عرب رخ داد. این دگرگونی متأثر از کامیابی و مطرح شدن یک انقلاب مردمی می‏باشد. در جهان عرب تا آن زمان حتی یک نمونه دگرگونی مردمی مبتنی بر تحرکات گستردۀ مردم وجود نداشت و هرآنچه بود کودتا، شبه کودتا و دخالت های خارجی در دگرگونی دولت ها بود. پیروزی انقلاب اسلامی ایران با تمامی مدل های تغییر پیشین در جهان عرب متفاوت بود و در نتیجه پتانسیل قابل توجهی را آزاد کرد که این پتانسیل مردمی، تأثیرات خود را در جهان عرب بر جای گذاشت.

برای مثال فلسطین هیچ گاه به عنوان کشور و ملتی مستقل از سوی کشورهای عربی پذیرفته نشد، به همین دلیل به هنگام تقسیم 1947 و جنگ اول اعراب و اسرائیل ، رژیم های عرب در اردن و مصر، باقیماندۀ سرزمین فلسطین را به خاک خود منضم کردند.

با اینکه دگرگونی های دهۀ گذشته با وقوع انقلاب اسلامی ایران، یک دگرگونی در الگوی ذهنی توده ها و نخبگان جهان عرب رخ داد.

با اینکه دگرگونی های دهۀ 1960 و 1970، در نهایت به پذیرش سازمان آزادی بخش به عنوان نمایندۀ مردم فلسطین منتهی شد، اما این دگرگونی ها در سطح نخبگان بود. تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحرکات فلسطینی ها درسطح مردمی آغازمی شود و انتفاضۀ اواخر دهۀ 1980، با الگوبرداری از مدل انقلاب اسلامی ايران آغاز شد و تحرکات فلسطینی ها را از انحصار نخبگان درآورد.

در نتیجۀ این عامل، نوعی خودباوری در میان ملت ها و نخبگان عرب به وجود آمد که به هر تقدیر تحرکات مردمی را پس از آن بی ثمر نمی دانستند. یک عامل دیگر را می توان به عنوان زمینۀ تسریع کنندۀ دگرگونی های اخیر مطرح ساخت. این عامل مبتنی بر فرو ریختن معادله ای است که طی دهه ها در کشورهای عربی حاکم بود.

این معادله مبتنی بر ترس و وحشتی بود که رابطۀ مردم ونخبگان غیردولتی را با رژیم های پلیسی ـ امنیتی عرب تعریف می کرد. در قالب حاکم بودن این معادله هر چند نخبگان دست به فعالیتهایی می زدند، اما این فعالیت ها در همان سطح نخبگی باقی می ماند و توده های مردم عموماً دخالتی در آن نداشتند.

در فضای حاکم بودن معادلۀ ترس و وحشت، بن علی، دیکتاتور تونس سقوط کرد. جالب آنکه فاصله آغاز اعتراضات در 600 کیلومتری جنوب پایتخت تونس تا سقوط بن علی، تنها 27 روز فاصله وجود داشت و تظاهرات تنها در دو روز پایانی منتهی به سقوط بن علی به پایتخت این کشور رسید. نکته مهم در این زمینه آن است که نیروهای امنیتی توانمند تونس و مصر، که ابزارکنترل و وحشت افکنی میان مردم و نخبگان مخالف بوده اند؛ نمی توانند تظاهرات را کنترل کنند، در نتیجه نظام به ارتش پناه می برد، اما ارتش فاصلۀ خود را با دیکتاتور حفظ می کند و در نهایت این مسئله به سقوط می انجامد.

این دگرگونی شتابان که حتی یک روز پیش از آغاز اعتراضات تونس قابل تصور نبود، الگویی به ملت های عرب داد که بر اساس آن ملت ها می توانند با وحدت و طرح مطالبات روشن در مقابل قدرتمندترین و پلیسی ترین رژیم ها بایستند. ارمغان دگرگونی های سریع تونس همان عامل تسریع کننده است که با ایجاد خودباوری در میان توده ها و نخبگان مخالف عرب، امکان ایجاد تغییر را با قدرت مطرح می سازد. التقای زمینه های تاریخی و تسریع کننده در نهایت رژیم های اقتدارگرای عرب را به لرزه درآورده و در مدت کوتاهی دو دیکتاتور را سرنگون کرد.

در این گزارش ابتدا زمینه های تحولات فعلی در جهان عرب را مورد بررسی قرار می دهیم و سپس به دلایل تفاوت و گاه تضاد تحولات در تونس و مصر با لیبی و سپس یمن و بحرین و سوریه و نیم نگاهی هم به مغرب و لبنان می پردازیم و نوع برخورد این دولتها با معترضان را مورد تحلیل قرار می دهیم و در نهایت به رویکرد ایران در قبال تحولات خاورمیانه، با تکیه بر نقطه نظرات مختلف کارشناسان می پردازیم.

1- مصر

کشور مصر با مساحت 449/001/1 کیلومتر مربع (بیست وهشتمین کشور جهان) و با جمعیتی در حدود 79 میلیون نفر از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین کشورهاي عربی بحساب می آید.

بافت جمعیتی مصر را در حدود 93% مسلمان و نزدیک به 7% از مسیحیان قبطی تشکیل می دهند. مسلمانان این کشور اکثراً سنی مذهب و پیرو مذهب شافعی اند که دانشگاه الازهر مصرکه ازسوی حکومت فاطمیون شیعه مذهب اسماعیلی درحدود 9 قرن پیش پایه گذاری شده بود،همچنان بعنوان بزرگترین دانشگاه علوم دینی اهل سنت در جهان فعال است.البته درمصر حدود بیش از 1 میلیون شیعه دوازده امامی نیز زندگی می کنند و در کنار آن بسیاری از اهل سنت مصر علاوه برپای بندی به فقه شافعی به طریقت های صوفیانه نیزگرایش دارند.

بنابراین باتوجه به حکومت فاطمیون بیش از دو قرن و نیم درشمال آفریقا و مصر از اوائل قرن چهارم هجری از 323 ه ق تا 566 ه ق ، هنوز هم تأثیرات غیرمستقیم فرهنگ شیعی درشمال آفریقا و مصر بچشم می خورد و در یک نگاه ، مسلمانان اهل سنت مصر نسبت به بسیاری دیگر از مسلمانان سنی کشورهای عربی خاورمیانه دوستی بیشتری به اهل بیت پیامبر(ص)دارند و از اعتدال و فرهنگ بالاتری برخوردارند.

ازلحاظ سابقۀ تاریخی، مصر درسال 616 میلادی به تصرف سپاهیان ساسانی ایران درآمد و سپس باگسترش قلمرو  اسلامی درسالهای 19 تا 21 هجری در زمان خلیفه دوم به تصرف مسلمانان درآمد.

در دوران معاصر مصر تا سال 1833 م جزو قلمرو امپراتوری عثمانی بود و از آن تاریخ امپراتوری عثمانی پس از دوسال جنگ، استقلال مصر را برسمیت شناخت.در 1882 مصربه تصرف بریتانیا درآمد که این وضعیت تا سال 1922 که استقلال رسمی از بریتانیا است ادامه داشت.(البته درخلال این مدّت ، حکومت خدیوی مصرتا آغاز جنگ جهانی اول (1914) بعنوان تحت الحمایه انگلیس هنوز رسمیت داشت).

فراز و نشیب های سیاسی وامنیتی این کشور پس از استقلال، خارج از حوصلۀ این نوشتار است.اما برخی از حوادث مهم آن که در تاریخ این کشور مؤثرتر بوده اند یادآوری آن بی فایده نیست. از جمله پس از آنکه انگلیس ها در سال سوم جنگ جهانی اول (1917) که شکست امپراتوری عثمانی تقریباً قطعی شده بود مجدداً فؤاد اول از خاندان خدیوی را در 1917 به حکومت نشاندند و در 1922 که متفقین پیروز جنگ جهانی اول شده بودند و امپراتوری عثمانی هم تجزیه گردید استقلال مصر از سوی دولت استعماری انگلیس ودیگر قدرتهای پیروز درجنگ جهانی اول به رسمیت شناخته شد.

حکومت خاندان پادشاهی مصر تادوران ملک فاروق تا 1952 و 1953 ادامه یافت. در این سال باکودتای ژنرال محمد نجیب در 1953 به حکومت پادشاهی پایان داده شد و نوع حکومت جمهوری اعلام شد. در 1954 جمال عبدالناصر قدرت را با برکناری محمد نجیب،با یک کودتای دیگر بدون خونریزی تحویل گرفت و تا زمان مرکش در 1970 م ادامه یافت.سپس انورسادات تا 1981 برسرکار بود که با ترور وی دراین سال بدست خالد اسلامبولی حسنی مبارک به جانشینی او در پست ریاست جمهوری تا بهمن 1389/ 2011 برسرکاربود.

بااین نگاه فشردۀ تاریخی به روند برخی از رویداد های تاریخی این کشورآنچه دراین مقاله مورد نظراست تا مورد بررسی فشرده قرارگیرد، بررسی چگونگی تحولات و دگرگونیهای اخیر در این کشور است که درپی قیام مردم تونس که به فرار زین العابدین بن علی انجامید و سپس این قیام به کشور بزرگ مصر سرایت کرد می باشد.

واقعیت آن است که اگربخواهیم علت و چرایی قیام مردم مصر بر ضد حکومت استبدادی و وابسته به غرب رژیم مبارک را جستجو کنیم دلایل متعددی وجود دارد، اما بنظر می رسد چنین ارزیابی شود که از جمله علل آن ترکیبی ازعوامل مانند، نارضایتی های اجتماعی،اقتصادی،و سرکوب آزادی های سیاسی وفرهنگی،تبعیض های اجتماعی واقتصادی وگسترش فقر درمیان بخش قابل توجهی از مردم این کشور ،فساد دستگاه حکومتی ووابستگی به دولت های سلطه گر به ویژه آمریکا، وهمچنین داشتن روابط خوب سیاسی بارژیم صهیونیستی و از همه مهم تر اسلام ستیزی رژیم حسنی مبارک از مجموعه عواملی بودند که دست بدست هم دادند و باعث ترکیدن بغض نارضایتی شدید مردم این کشور و آشکارشدن آن نارضایتی ها و تبدیل آن به قیام مردمی دراین کشور که نماد رسمی آن در میدان التحریر قاهره ودیگرشهرهای بزرگ مصر انجامید و سرانجام دربهمن ماه 1389 به کناره گیری مبارک ازقدرت کشیده شد می باشد.

مروری بر سیاست خارجی مصر طی نیم قرن اخیر

درمیان متغیرهای دخیل در تحولات سیاسی مصر، سیاست خارجی دولت مبارک نقش و جایگاه مهمی دارد. سیاست خارجی مصر از زمان جمال عبدالناصر تا پایان دوره مبارک تحت تأثیر دو مجموعه از نیروهای متعارض قرارداشت :

1ـ نیروهای استراتژیک

2ـ نیروهای ارزشی و هویتی

درمیان نیروهای استراتژیک دو متغیر امنیت و رفاه اقتصادی اهمیت ویژه ای دارند.مصر به لحاظ ژئوپولتیک موقعیتی دارد که امنیت ملی این کشور را عمیقاً به سیاست خارجی آن پیوند زده است. رود نیل در مقام یکی از ستون های اقتصاد و رفاه این کشور از همسایگان جنوبی مصر در قاره آفریقا سرچشمه می گیرد.

از این رو به منظور حفظ جریان عادی این رود لازم است مصر مناسبات سنجیده ای با همسایگان جنوبی داشته باشد. کانال سوئز درعین حال که یکی از مزیت های استراتژیک مصر به شمارمی رود، ممکن است تحت شرایط خاصی به زمینه آسیب پذیری تبدیل شود. چرا که اهمیت استراتژیک آن می تواند محرک نفوذطلبی و دخالت قدرت های بزرگ باشد.

همسایگی مصر با اسرائیل و غزه نیز بر حساسیت امنیتی مصر افزوده است. بسیاری از استراتژیست های مصری طی دهه های گذشته براین نظر بوده اند که مصر یا باید قابلیت تسلط براسرائیل را داشته باشد و یا اینکه به مصالحه با آن تن دهد .

ازسوی دیگر، اقتصاد مصر با ویژگیهایی چون جمعیت زیاد، محدودیت منابع طبیعی، وابستگی به بازارهای خارجی، وابستگی به منابع مالی خارجی درگرایش دولت مصر به مصالحه جویی نقش مهمی داشته است.این ها نمونه هایی ازمتغیرهای استراتژیک هستند که طی نیم سده اخیر بیشتر محرک یک سیاست خارجی مسالمت آمیز و مصالحه جویانه بوده اند.

در مقابل نیروهای استراتژیک که عمدتاً حامی اقدامات مصالحه جویانه بودند،نیروهای ارزشی هویتی مصر عمدتاً به صورت مانعی در برابر خط مشی مصالحه جویانه دولت عمل می کردند . هویت ملی مصر ازمؤلفه های مختلفی تشکیل شده است.

ملت مصر با هویت عربی ـ اسلامی از کانون های خیزش متفکران و حرکت هایی بوده که منادی استقلال و اسعتمارستیزی در جهان عرب و جهان اسلام بوده است. مصر از اولین کشورهایی بود که جرقه های بیداری اسلامی درآن پدیدار شد.

درقرن بیستم ، مصر ضمن اینکه از کانون های مهم خیزش ناسیونالیم عربی و پان عربیسم بود،بستر فکری مناسبی برای رشد جنبش های اسلامی فراهم آورده است.دانشگاه الازهر یکی از مهم ترین نهادهای دینی جهان اسلام به حساب می آید و شهرتی جهانی دارد.

تفکر ضد استعماری ریشه دار در مصر باعث شد این کشور در تشکیل و قوام یابی جنبش عدم تعهد نقش مهمی ایفا کند . مردم ودولت مصر در بسیج ارتش عربی علیه اسرائیل نقش مهمی داشتند.تا پیش از مصالحه بین مصر و اسرائیل در کمپ دیوید، ارتش مصر درجنگ های اعراب و اسرائیل نقش محوری داشتند، به گونه ای که پس از انعقاد قرارداد صلح با اسرائیل، اعتماد به نفس ملت های دیگر عرب نیز آسیب دید و انگیزه سازماندهی جنگ های دیگر به منظور شکست اسرائیل از میان رفت .

در دوره ناصر، سیاست خارجی مصر عمدتاً با نهادهای هویتی تعریف می شد. محبوبیت شخص ناصر نیز تا حد زیادی محصول این متغیر بود. وی تلاش فراوانی برای رسیدن به استقلال واقعی و دوری از وابستگی به غرب به عمل آورد که ایفای نقش فعال در جنبش عدم تعهد از نشانه های آن بود. در همین چارچوب بود که ناصر با توافق های نظیر پیمان بغداد مخالفت می کرد و آن را حربه ای استعماری برای ایجاد تفرقه در خاورمیانه به حساب می آورد.

وی در جریان اجیای هویت ملی مصر بیشتر بر ویژگی فرهنگی جامعه مصر تأکید داشت.ناصر در مقام رهبر جریان پان عربیسم بر آن بود که اعراب باید متحد شوند،چراکه پراکندگی و تفرقه آنان باعث می شود به آسانی تحت سلطه استعمارگران درآیند .دولت ناصر برای مقابله با پدیده صهیونیسم نیز به ابراز پان عربیسم توسل یافت .

پس از حمله سال 1955 اسرائیل به پایگاه های مصر در غزه ، دولت ناصر مناسبات با آمریکا را کاهش داد و به توسعه همکاری باشوروی روی آورد. ملی کردن کانال سوئز و دیگر دارایی های دول غربی در مصر یکی از نمودهای مهم سیاست ضد غربی ناصر بود که در تقویت اعتماد به نفس ملت های عرب منطقه بسیار مؤثر بود.

با وجود این، سیاست های استعمارستیزانه و پان عربیستی ناصر هزینه های فراوانی برای مصر در پی داشت. این وضعیت باعث شد برخی منتقدان ناصر وی رابه کم توجهی به اقتصاد ورفاه ملی متهم کنند.خط مشی سوسیالیستی دولت ناصر نتوانست از دولتش چهره موفقی در مدیریت و پیشبرد توسعه اقتصادی ملی بسازد.جنگ ناموفق و پرهزینه 1967 شرایط نامطلوب اقتصاد مصر را برای مردم این کشور ملموس تر کرد. بااین حال ، دولت همچنان از به کارگیری هزینه های سنگین به منظور بازسازی ارتش دریغ نمی کرد.

در دوره انورسادات، ابتدا گام هایی درراستای سیاست های ناصریستی برداشته شد. موفقیت های اولیه مصردرجنگ 1973 محبوبیت زیادی برای سادات به دنبال داشت.اگرچه این جنگ که به منظور بازپس گیری صحرای سینا از اشغال اسرائیل(درجنگ 1967) تدارک دیده شده بود در نهایت با دخالت آمریکا به نفع اسرائیل موجب ناکامی مصرشد،اما پیشروی اولیه ارتش مصر دستاورد قابل توجهی به شمارمی آمد.

آمریکا درعین حال که اسرائیل را در جنگ تحت حمایت قرارداد، در پایان به عنوان میانجی برای پایان دادن به جنگ ظاهرشد. در دهه 1970 فشارهای اقتصادی همچنان بر دوش دولت مصر سنگینی می کرد.دولت سادات درسال 1977 به منظور اصلاح ساختار اقتصاد کشور یارانه های غذایی را حذف کرد که منجربه بروز برخی آشوب ها شد.

شکست های نهایی مصر در جنگ 1973 و ناکارآیی های اقتصادی مستمر،سادات رابه این جمع بندی رساند که برای بهبود امنیت و رفاه مصر باید به سمت مصالحه با غرب پیش رفت.به موازات توسعه مناسبات با آمریکا، روابط مصر باشوروی و بلوک شرق، به سردی گرایید.

درسال 1977 سادات در یک اقدام حیرت انگیز به اسرائیل سفر کرد و با دولتمردان اسرائیلی وارد مذاکره شد.در سپتامبر سال بعد قرارداد صلح کمپ دیوید بین دولت مصر و اسرائیل و با وساطت آمریکا امضا شد. پیش از انجام مصالحه، دولت سادات به خاطر شرایط نامطلوب اقتصادی تحت فشار بود.

برخی منتقدان مستمراً تأکید می کردند که دولت های عرب ثروتمند منطقه آن چنان که باید از مصر حمایت نکرده اند.گرایش دولت هایی چون عربستان سعودی به غرب از نظر برخی مصری ها رفتارهای فریب کارانه و غیردوستانه به حساب می آمد.

همچنین برخی استراتژیست های نظامی مصر به این جمع بندی رسیده بودند که با اتکا به سلاح های روسی امکان پیروزی در برابر اسرائیل مجهز به سلاح های آمریکایی بسیار ضعیف است. چنین شرایطی باعث شد سادات در نقش رهبر صلح اعراب و اسرائیل ظاهرشود.

وی بر این تصور بود که در صورت همکاری با آمریکا و غرب، شرایط صلح به نحو مطلوب پیش خواهد رفت. سادات تصورمی کرد در صورت مصالحه ، دولت های عرب نیز به تدریج به دنباله روی از مصر روی خواهند آورد و اسرائیل نیز از سرزمین های اشغال شده عقب نشینی و به منظور تشکیل دولت مستقل فلسطینی و بازگشت آوارگان همکاری خواهد کرد. به علاوه ، مصر تحت حمایت های گسترده آمریکا قرارخواهد گرفت و توسعه طلبی های اسرائیل خنثی خواهد شد.

برداشت سادات این بود که حمایت آمریکا ازاسرائیل به این خاطراست که تل آویو به مثابه حافظ منافع آمریکا درمنطقه عمل می کند و اگر مصر بتواند چنین نقشی بازی کند به همان میزان مورد حمایت واشنگتن قرار خواهد گرفت.

در عمل،اقدام سادات خشم اعراب و جهان اسلام را به دنبال داشت ، به نحوی که دولت های عرب به محدودسازی رابطه و قطع کمک های مالی به مصرروی آوردند و سادات مجبور شد به مصالحه دوجانبه با اسرائیل به منظور بازپس گیری صحرای سینا بسنده کند.

دولت حزب لیکودی اسرائیل نیز بعداً از سیاست زمین در برابر صلح عقب نشینی کرد و حتی سرزمین های جدیدی(جنوب لبنان)را تحت اشغال درآورد.به علاوه ، در برابر تشکیل دولت مستقل فلسطینی نیز مانع تراشی کرد.اگرچه حمایت های آمریکا ازمصر افزایش یافت،اما این حمایت ها انتظارات اولیه دولت مصررابرآورده نکرده و مصر هرگز نتوانست مشابه اسرائیل مورد لطف وحمایت ویژه آمریکا قرارگیرد. ازآنجا که ارتش مصر به سلاح های گران قیمت آمریکایی مجهز می شود،صلح با اسرائیل باعث نشد هزینه های نظامی مصر کاهش یابد.

پس از ترور سادات و جانشینی حسنی مبارک،دولت مصر همچنان بر توافق های صلح پایبند ماند. اگرچه صحرای سینا بازپس گرفته شده بود، اما حاکمیت دولت مصر بر آن کامل ومطلق نبوده است.دولت مصر متعهد شد نگذارد از این منطقه برای ناامن کردن اسرائیل استفاده شود.

براین اساس بود که در جریان محاصره وجنگ اخیرغزه ، مصر با خواسته های اسرائیل همکاری می کرد. دولت مبارک از آغاز تا پایان تلاش گسترده ای رابرای بازسازی وجهه مصرنزد کشورهای عربی و اسلامی به کارگرفت. هر چند که جایگاه رهبری جهان عرب ـ آن چنان که دردوره ناصر جریان داشت ـ از بین رفت؛ اماتاحدی اوضاع به حالت عادی بازگشت.

درطول جنگ ایران و عراق دولت مبارک با حمایت از عراق تلاش کرد خود را به جمع دولت های عرب بازگرداند که در این راه موفق بود.مصر همچنین در هدایت مذاکرات صلح دهه 1990 بین دولت خودگردان فلسطین و اسرائیل فعال ظاهر شد.

این کشور از حالت انزوا در میان جهان عرب خارج شد، هرچند که در میان ملت های عرب و مسلمان منطقه نارضایتی و انزجار از مصالحه مصر با اسرائیل ادامه داشته است . دولت مبارک همچنان پیوندهای دوستانه با آمریکا را حفظ کرد و در جریان جنگ های خلیج فارس به نفع آمریکا موضع گرفت.مصر پس ازاسرائیل به دومین دریافت کننده کمک های اقتصادی و نظامی آمریکا تبدیل شد.

سیاست خارجی مبارک و اعتراضات اخیر

تفکیک مسائل سیاست خارجی ازسیاست داخلی صرفاً جهت شناخت بهترتأثیر متغیرهای مربوط به سیاست خارجی مصر است.چنان که نگاه جامع الاطرفی به ماهیت جریان اعتراضات داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که معترضان مصری مسائل مربوط به سیاست خارجی مصر را در پیوند نزدیک و عمیق با ساختار نظام سیاسی و سیاست های داخلی دولت می بینند.

ازاین رو، برای درک بهترنقش سیاست خارجی، لازم است متغیرهای مربوط به سیاست خارجی دولت مبارک را در کنارشرایط ساختاری نظام سیاسی مصروعملکرد کلی آن در دوره مبارک درنظربگیریم.به طورکلی، مهمترین مسائل سیاست خارجی اثرگذار در تحولات سیاسی اخیر مصر را می توان چنین برشمرد :

الف ـ پان عربیسم :

دولت مبارک در کنار بازسازی مناسبات مصر با دولت های عرب منطقه،همواره پیگیر سیاست های پان عربیستی با رهبری و محوریت قاهره بوده است. اگر چه دغدغه های ملی گرایانه و پان عربیستی در جامعه مصر ریشه دار است و در گذشته نیز یکی از مهمترین عوامل محبوبیت ناصر اتکاء وی به همین دغدغه ها بوده،اما نکته ظریفی که در مورد مبارک وجود دارد این است که بسیاری از فعالان و گروه های مردمی مصر نسبت به صداقت مبارک در این قضیه تردید داشتند و باگذشت زمان این تردیدها افزایش یافت. مبارک درجریان جنگ ایران وعراق به نام حمایت از اعراب به جانبداری و حمایت فعال از رژیم صدام حسین مبادرت کرد، اما در قضایای دیگری چون جنگ های آمریکا با عراق از مواضع پان عربیستی اش عقب نشینی کرد.

مهمتر از آن،در جریان مذاکرات صلح فلسطینی ها بااسرائیل در برابر خود محوری های اسرائیل مقاومت نکرد. بسیاری از فعالان سیاسی و ناظران مصربه این نتیجه رسیدند که مبارک با داعیه های رهبری جویانه خویش در جهان عرب در پی ارضای جاه طلبی های شخصی و مشروعیت بخشی به نظام سیاسی خود است.حمایت از عراق در جریان جنگ با ایران نیز بیشتر ازاینکه در چارچوب ملاحظات عرب دوستانه مبارک قابل توجیه باشد،به خاطر کنترل و تضعیف ایران و خروج مصر از انزوا در جهان عرب بود.

به خاطرهمین جهت گیری های غیرصادقانه دولت مبارک بود که دولت های عرب منطقه باوجود بازسازی مناسبات با مصر،از پذیرش نقش رهبری آن ـ آنچنان که در دوره ناصر تجربه شد ـ خودداری کردند. بنابراین،جامعه مصر به تدریج به این جمع بندی رسید که مبارک از شعارهای پان عربیستی به مثابه ابزاری برای پیگیری منافع حکومت خود استفاده می کند.

بـ مسأله فلسطین :

در فرهنگ سیاسی مردم مصر،اسرائیل رژیمی اشغالگر و منفور تلقی می شود. انتظار کلی مردم مصر از دولت این بوده که حتی اگر بنابه ملاحظات و مصالحی بارژیم اسرائیل مدارا نموده، نباید حقوق مردم فلسطین را نادیده بگیرد.از نظر آنان،حمایت از فلسطینی ها یکی از اقتضائات مسلم و غیرقابل انکار پان عربیسم به شمار می آید.

بسیاری از مصری ها امیدوارند زمانی فرا برسد که اعراب بتوانند با موضعی قدرتمندانه حقوق ازدست رفته فلسطینی ها را اعاده کنند.این درحالی است که برای دولت مبارک مدارا با اسرائیل به رویه ای جا افتاده و دائمی تبدیل شده و مسائل مربوط به فلسطینی ها را تحت الشعاع قرارداده بود.

اگرچه از منظر مقامات دولت مبارک تعامل با اسرائیل اقتضای امنیت ملی مصربوده،اما برداشت بسیاری از مصری ها این است که مبارک بیشتر از امنیت ملی مصر به فکر امنیت حکومت خود بود. مصر تنها همسایه مسلمان غزه است و ملت های عرب و مسلمان منطقه انتظار دارند دولت مصر به ویژه در شرایط امنیتی حاد، مردم غزه را تحت حمایت قرار دهد.

در جریان محاصره چند ماهه و حملات 22 روزه رژیم اسرائیل به غزه،دولت مبارک آنچنان که افکار عمومی مصر وجهان اسلام انتظار داشتند،از مردم غزه حمایت نکرد.دولت مصر معمولاً با رویکردی انتقادی در برابر حماس و حزب الله لبنان موضع گیری می کرد.

یکی از تلاش های مستمر مبارک این بود که افکار عمومی را نسبت به فعالیت های حماس و حزب الله بدبین کند که در عمل نیز آثار نامطلوبی برای امنیت و رفاه فلسطینی ها درپی داشته است. با این حال، اصل این موضوع که مبارک با صهیونیست ها بیش از حد مدارا می کند، برای افکار عمومی مصر آزار دهنده بوده است. باوجود این که در زمان انورسادات، صحرای سینا بازپس گرفته شد، اما دولت سادات تعهد داد صحرای سینا را به نحوی کنترل کند که موجب ناامنی اسرائیل نشود.چنین تعهدی ازنظربسیاری ازمصری ها تعهدی تحقیر آمیزو ناشی از ضعف تلقی می شود.

ج ـ وابستگی به غرب :

از زمان چرخش سیاست خارجی دولت انورسادات به سمت غرب و بالاخص ایالات متحده،مصربه یکی از حامیان و دریافت کنندگان کمک های نظامی و مالی آمریکا تبدیل شده است.توسعه مناسبات مصر با آمریکا(و به تبع آن سازش با اسرائیل) بیشتر تحت عناوینی چون امنیت ملی مصر و شکوفایی اقتصاد این کشور توجیه می شده است.

در پی جنگ های ناموفق 1967 و 1973 مصر به سوی دولت های غربی تغییر موضع داد. براین اساس، یکی از پروژه های سادات جایگزینی تسلیحات و تجهیزات آمریکایی در ارتش بود.چندی بعد مصر به دومین دریافت کننده کمک های آمریکا (پس از اسرائیل) تبدیل شد.

بخش عمده کمک های دریافتی مصر از آمریکا در حوزه نظامی بود. درسال 1998 از مجموع کمک های دریافتی مصر از آمریکا، 1/300 میلیارد دلار نظامی و 815 میلیون دلار اقتصادی بود.

در سال 2010 درحالی که رقم کمک های نظامی همان 1/300 میلیارد دلاربود، میزان کمک های اقتصادی تا رقم 250 میلیون دلار تنزل یافته بود. چنان که آمارها نشان می دهد ، طی دهه اخیر کمک های اقتصادی امریکا به مصر تدریجاً کاهش یافته است.آمریکا در ازای حمایت های خود از مصر خواهان هماهنگی قاهره با سیاست های واشنگتن در منطقه بود که کمک به مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل از مصادیق عمده آن به شمارمی آمد.

مردم مصر علی رغم همراهی دولت مبارک با سیاست های آمریکا شاهد ان بودند که دولتمردان آمریکا ـ اعم از دموکرات یا جمهوریخواه ـ هرگز شأن و جایگاه اسرائیل را برای مصر قائل نبوده اند. به علاوه ، حمایت های غرب از مصر بیشتر از اینکه در خدمت امنیت و رفاه ملت مصر قرار گیرد، به تحکیم موقعیت حکومت مبارک انجامیده است.

دولت مبارک به منظور جبران تنزل مشروعیت مردمی خویش به غرب متکی بود و چنین سیاستی برای مصری ها تحقیرآمیز و غیرقابل تحمل به شمار می آمد. وابستگی دولت مبارک به غرب در حالی جریان داشته که مصری ها از اولین ملت هایی هستند که حامل گفتمان استعمارستیزی و استقلال در برابر مداخلات قدرت های غربی بودند.

د ـ ضدیت باجریان های اسلام گرا :

ضدیت با جریان های اسلام گرا یکی از شاخص های مهم سیاست خارجی مصر بود. یکی از عوامل این موضوع ، موضع گیری انتقادی و تقابلی اسلام گرایان مصری با دولت مبارک بود. دولت مبارک فعالیت گروه های اسلام گرا و در رأس آنها اخوان المسلمین را خطری جدی برای رژیم خود تلقی کرده و محدودیت های گسترده ای را در برابر تحرکات آنها ایجاد کرده بود.

در همین راستا، در سیاست خارجی دولت مصر نیز اسلام گرایان عمدتاً تهدیدی برای امنیت ملی مصر به حساب می آمدند. یکی از عوامل مهم سردی مناسبات ایران و مصر در دوره مبارک نیز همین قضیه بود.

درحالی که ایران همواره خود را حامی جریان های اسلام گرا در منطقه معرفی کرده، دولت مبارک بر ضرورت کنترل آنها تأکید داشت.مبارک فعالیت های جریان های اسلام گرا را در منطقه تهدیدی در برابر مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل به حساب می آورد.

ضدیت مبارک با جریان های اسلام گرا ضمن اینکه سیاستی برای کنترل فعالیت های ضد دولتی اسلام گرایان بود، منافع قدرت های غربی و اسرائیل را نیز تأمین می کرد. اگر چه اسلام گرایان مصر ضرورتاً خط مشی همسانی با اسلام گرایان کشورهای دیگر منطقه ندارند،اما درعین حال باسیاست های حذفی و سرکوب گرانه در قبال آنها نیز موافق نیستند.

بسیاری از مصری ها، مخالف دولت مبارک با جریان های اسلام گرا را نشانه ای از سرسپردگی آن به آمریکا و غرب می دانند، چراکه شعار اصلی اسلام گرایان رهایی از وابستگی به غرب بوده است. ضدیت با اسلام گرایان درحالی در دستورکار دولت مبارک قرارداشت، مصر از گذشته یکی از کانون های مهم خیزش حرکت های اسلامی بوده است. این موضوع نقش مهمی در مشروعیت زدایی از دولت مبارک داشت.

ه ـ آثار سیاست خارجی بر توسعه ورفاه مصر :

چنان که اشاره شد، از زمان چرخش دولت سادات به سمت غرب یکی از وعده های اساسی دولت به مردم توسعه و رفاه اقتصادی بود .سادات برای حل مشکلات اقتصادی مصر راه چاره را در فاصله گیری از الگوی سوسیالیستی توسعه و گرایش به الگوی اقتصاد آزاد تشخیص داد.

وی دراین چارچوب سیاستی را طرح کرد که به سیاست انفتاح معروف شد.باوجود اینکه سیاست انفتاح منجر به افزایش سرمایه گذاری خارجی در مصرشد، اما عوارضی چون بدهی های سنگین دولت مصر را درپی داشت.

نکته قابل توجه اینکه علی رغم توسعه مناسبات مصر و جهان غرب و استمرار تزریق کمک های خارجی مشکلات مصر حل وفصل نگردید. صنعت مصر همچنان ضعیف است و غیر از مزیت هایی چون توریسم و محصولاتی نظیر پنبه و مقداری نفت و گاز محصول قابل توجهی برای عرضه ندارد.

در سال های اخیربحران اقتصادی جهان بر شدت مشکلات مصرافزود،به گونه ای که درآمد های توریستی این کشور به شدت کاهش یافت.این مسائل در کنار فساد مالی دولتمردان بر شدت بدبینی ها به عملکرد دولت مبارک افزود .

دولت مصرکه از زمان سادات قصد داشت از سیاست خارجی به نحو احسن برای توسعه اقتصادی مصربهره بگیرد و مصر را در گام اول به توسعه یافته ترین کشور جهان عرب تبدیل کند،با گذشت بیش از سه دهه همچنان با شاخص های توسعه نیافتگی دست به گریبان است. این درحالی است که برخی کشورهای کوچک منطقه نظیر قطر برای بهبود شاخص های اقتصادی خودگام های بزرگ و موفقیت امیزی برداشته اند.

درسال 2010 جمعیت بیش از 80 میلیونی مصربا تورم حدود 13 درصد و نرخ بیکاری(رسمی) حدود 10 درصد مواجه بودند. در همین سال حجم کل صادرات مصر ارزشی حدود 25 میلیارد دلار داشت،درحالی که ارزش واردات آن حدود 46 میلیارد دلار برآورد شده است.

خود دولت مصر هم معمولاً با مشکل کسری بودجه مواجه بوده که عوارض آن برمردم تحمیل شده است درسال 2009 درحالی که درآمدهای دولت تقریباً 47 میلیارد دلاربود، هزینه های آن به رقم 64 میلیارد دلارمی رسید.

نسبت بدهی های دولت مصر به تولید ناخالص داخلی این کشور تقریباً 80 درصد بود که شاخص نگران کننده ای به حساب می آید.این شاخص ها نشان می دهد که دولت مصر در تحقق وعده های خود ناموفق عمل کرده است. براین اساس است که بسیاری از ناظران براین باورند که سیاست خارجی غرب گرایانه مصر و تعامل دوستانه آن با اسرائیل بیش از اینکه سیاستی برای توسعه و رفاه مردم مصربوده باشد، به تحکیم بنیان های رژیم مستبد و وابسته مبارک کمک کرده است.

ادامه دارد . . .

خوانده شده 3416 مرتبه