فكر و نیت انسان درمحضر پروردگار

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

آیت‌الله حق‌شناس از علمای بزرگ معتقد بود: اعمال بندگان هر صبح به محضر پیامبر مکرم اسلام عرضه می‌شود. معصوم در این باره می‌فرماید: تمام چیزهایی که در ذهن تو خلجان می‌کند، خطور می‌کند و می‌گذرد، در حضور و محضر پروردگار است.

آیت‌الله میرزا عبدالکریم حق‌شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده‌ای متدین در تهران متولد شد، وی تحصیلات مقدماتی و ادبیات را نزد محمدرضا تنکابنی و بخشی از معقول را نیز از مهدی آشتیانی مدرس حکمت و فلسفه فرا گرفت، دروس فقه و اصول را در قم از محضر سید محمد تقی حجت و سید احمد خوانساری و سید حسین طباطبایی بروجردی فرا گرفت.

مدتی نیز از محضر فقه و اصول سید روح‌الله خمینی بهره‌مند شدند و البته مراوداتی نیز در بحث اخلاق با خمینی داشت، حق شناس از شاگردان سیدعلی حائری و شیخ محمدحسین زاهد بود، همچنین از شاگردان درس عرفان محمدعلی شاه‌آبادی و خمینی بوده‌ است.

آیت الله حق‌شناس اجازه اجتهاد خود را از افرادی چون سید ابوالقاسم خویی، سید محمد حجت، شیخ عبدالنبی عراقی و شاه آبادی دریافت کرد، ایشان افزون بر زبان عربی به زبان‌های فرانسه و انگلیسی هم مسلط بودند.

آیت الله حق‌شناس در نهایت، در سن 88 سالگی درگذشت و پیکرش، در دوم مرداد ماه سال 86 از مسجد ارک تهران واقع در خیابان پانزده خرداد به سوی شاه‌عبدالعظیم تشییع و در آن‌جا به خاک سپرده شد.

با توجه به جایگاه اخلاقی و عرفانی آیت الله حق‌شناس، سلسله مباحث اخلاقی این عالم متعلم در اين بخش منتشر خواهد شد.

*خدا، رسول و ائمه، شاهدان اعمال امت

وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

ای حبیب من! به مردم بفرما عملی که شما انجام می‌دهید، خدا می‌بیند- نه اینکه می‌داند- رسول محترم من می‌بیند، مومنون- که ائمه هستند- می‌بینند، امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَى رَسُولِ اللّهِ»، اعمال بندگان- چه ابرار و چه فجار- در هر روز، در هر صبح، به محضر پیامبر مکرم اسلام عرضه می‌شود. «فاحذروها» خوب! عمل شما را که خدا می‌بیند، در محضر و حضور پروردگار هستید، رسول اکرم محترم هم می‌بیند، ائمه هم می‌بینند، پس برحذر باشید، مواظبت کنید.

کوفه کجا و مدینه کجا! وقتی که وارد بر امام صادق شد تا خدمت امام سلام کرد، حضرت به ایشان گفت: بارک الله! برادر تو ناصبی شده بود، ولی تو قطع رحم نکردی، رفتی بچه‌های او را دیدی، البته برای صله رحم با بچه‌های برادرت از عمر او کم شد و به عمر تو اضافه شد.

خوب حالا واقعاً این ایام عید چه می‌کنید که صبغة الله، خدا، رنگ خدایی بر اعمال‌تان بزند؟ رسول اکرم (ص) فرمودند: می‌بینم که بعضی‌ها به تمام شاخه‌های درخت طوبی دست زدند.

ببین! خدا رحمت کند، حاج محقق را، می‌گفت: طبیعت لباسش را عوض کرد، تو هم عوض شو: یا محول الحول و الاحوال را که می‌خوانی، تصمیم بگیر؛ ماه رجب است، بسیار خوب! بیمارستان می‌روی برای تفقذ بیمارها و معلولین بسیار خوبه! آیا صله رحم با اقوامتان می‌کنی؟ بعضی‌هاشان فقیرند، آیا از آنها تفقد می‌کنی؟ همان عیدی که به بچه‌های آنها می‌دهید، صله رحم است. اگر آنها را نصیحت کنی، انها را به آداب و اخلاق اسلامی درست اسلامی متوجه کنی، هم صله رحم است.

*انسان با تمام وجودش در محضر پرودگار است

یک علمی است -علم عرفان- که بعد از فلسفه خوانده می‌شود و تخصصش فقط منحصر در آقای شاه آبادی رضوان الله تعالی علیه بود، ایشان در تدریس می‌فرمودند: خود تو که در حضور و حضر پرودگاری، نیات تو هم در محضر پروردگار است؛ «عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» یعنی: آن خطورات ذهینه‌ شما را هم پروردگار می‌داند و می‌بیند، اصولاً لازم نیست این حرف‌ها در عرفان گفته بشود! زیرا فرمایش امام معصوم علیه‌السلام است، حضرت فرمود: تمام چیزهایی که در ذهن تو خلجان می‌کند، خطور می‌کند، عبور می‌کند، می‌گذرد، در حضور و محضر پروردگار است.

یک روز امام صادق (ع) به یکی از یاران خود به نام هارون بن رئاب فرمود که: «برادرت چطور است؟»، عرضه داشت: «خوب است»، فرمود: «حالات روحی و دینیش چگونه است؟»، باز عرضه داشت: «نزد همه پسندیده است، البته به ولایت شما اقرار ندارد!»، حضرت سوال فرمود: «چرا؟»، عرض کرد: او فکر می‌کند که در این مورد احتیاط می‌کند، مبادا حق با اهل تسنن باشد.

حضرت فرمودند: «این ورع و پرهیزگاری و احتیاط او در شب نهر بلخ کجا رفته بود؟»، هارون می‌گوید: «از محضر امام (ع) خارج شدم و به منزل برادرم رفتم و به او گفتم: «داستان تو در شب نهر بلخ چیست؟ از قبول امامت امام صادق (ع) احتیاط می‌کنی، ولی چرا در آن شب پرهیزگاری و احتیاط نکردی؟»، برادرم پرسید: «چه کسی به تو خبر داده است؟»، من گفتم: «امام ابو عبدالله الصادق علیه‌السلام ‌و ماجرا را برایش شرح دادم»، برادرم گفت: آیا واقعاً ایشان این خبر را به تو داده است؟ اگر این طور است، من شهادت می‌دهم که او حجت پروردگار عالمیان است»، من به برادرم گفتم: «قصه‌ خودت را برای من شرح بده»، گفت: «از ماوراء النهر به سوی شهر بلخ می‌آمدم، در راه مردی با من همسفر شد که کنیزکی خوشرو همراه داشت، غروب، فرود آمدیم، آن مرد به من گفت: «تو اینجا می‌مانی و من به دنبال غذا و آتش بروم یا من بمانم و تو می‌روی؟» گفتم: «تو برو! من می‌مانم»، او رفت و من ماندم و آنچه نباید پیش بیاید، پیش آمد، نه آن کنیزک که به کسی چیزی گفت و نه من؛ جز ما دو تن و خداوند متعال کسی از آن واقعه اطلاعی نداشت»، مقام ولایت همین است، از همه خصوصیات تو مطلع است.

*بعضی اعمال پیامبر را ناراحت می‌کند

همین امام صادق (ع) می‌فرماید: «ما لکم تسوون رسول الله؟» چرا شما رسول‌الله (ص) را اذیت می‌کنید؟، «فقیل: کیف نسووه؟» فقال: «اما تعلمون ان اعمالکم تعرض علیه؟« نمی‌داند که اعمال شما بر پیغمبر شما عرضه می‌شود؟، «فاذا رای فیها معیصة ساءه ذلک»، اگر در اعمال شما بدی ببیند، اذیت می‌شود، «فلا تسووا رسول‌الله و سروره»، آن حضرت را آزار ندهید، سعی کنید ایشان با اعمال خوب شما شادمان بشود.

روح لطیف است! با اینکه زکریا را اره کردند و سر یحیی را بریدند، مع ذلک رسول‌الله فرمود: هیچ پیغمبری به قدر من اذیت نشد، هر چه ایمان در مرتبه اول باشد: عقل کلّ و کل العقل باشد، گاه گاهی نزدیک می‌شد که روح از بدن مبارکشان مفارقت بکند!

لو لا الأجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقاً الی الثواب وخوفا من العقاب، اگر آن اجل مقرر و معین نبود، هر آینه روح از بدن مبارکش مفارقت می‌کرد.

یک کسی گفت: هی من با خودم می‌گفتم من اولم، در تدین اولم! هی با خودم گفتم من اولم، یک مرتبه شب در عالم رویا به من عرضه کردند:

ای برادر! تو همان اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

*همه چیز انسان، نیت و فکر اوست

تو همان اندیشه‌ای! باقی دیگر استخوان و اینهاست که برود پی کارش؛ آن روز، حشرت به آن طور است: یحشر الناس علی نیاتهم یوم الیقامة، حالا چون مرد خوبی بود، به او نشان دادند که تو به خودت توجه نکرده‌ای و گرنه می‌فهمیدی که در صورت لزوم هر فرقه‌ای می‌زنی! هر چی که پیش بیاید انجام می‌دهی.

یک مرتبه بنده در مشهد مقدس یک کسی را به صورت یک الاغ خواب دیدم، اما پالان نداشت! استخاره کردم که خواب را به او بگویم یا خیر؟ استخاره خوب آمد! گفتم شما اجازه می‌فرمایید؟ من غرضی ندارم، یک روز در عالم رویا یک چیزی دیده‌ام، بعد خواب را نقل کردم، گفت: الحمدالله! من به صورت خوک نبودم، به صورت میمون نبودم، به صورت پلنگ نبودم، خوب به صورت الاغ بودم!! ‌بعداً که بنده به زیارت مشرف می‌شدم، می‌دیدم که یک حال عجیبی دارد، گریه و زاری و توسل و ...، گفتم: خدایا چه شد من به این شخص خواب را گفتم؟ مبادا مشکلی پیش بیاید؟ دو مرتبه با ایشان تماس گرفتم، گفتم خیلی ببخشید، آنکه گفته شد، خواب بود، در عالم رویا بود! گفت: نه! من گریه و درخواستم از امام هشتم علیه‌السلام آن است که چرا روی من یک پالانی نگذاشتند؟ اینه برادر من!

خوانده شده 2805 مرتبه