آشنایی با سوره هود

امتیاز بدهید
(146 امتیاز)

آشنایی با سوره هود

 

نام سوره: هود

تعداد آیات: 123

تعداد کلمات: 1948

تعداد حروف: 7820

ترتیب نزول: 52

محل نزول: مکه مکرمه

 

معانی نام سوره: هود نام پیامبر زجر کشیده خداوند میباشد.

 

نامهای دیگر: -

 

ویژگیهای سوره: این سوره در اواخر زندگی رسول خدا و همچنین بعد از مرگ دو یار پشتیبان او یعنی حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب نازل شده. پیر شدن رسول خدا به خاطر تکالیف الهی و تحمل طاقت فرسای آن در این سوره است.

 

موضوعات مطرح شده: سرگذشت پیامبرانی مانند نوح – هود – صالح – لوط – ابراهیم و موسی (ع) - مبارزه با فساد – اثبات حقانیت خداوند – تبیین جهان خلقت و اسرار طبیعت.

 

فضیلت قرائت و خواص سوره هود

هود، یازدهمین سوره قرآن که دارای 123 آیه و مکی می باشد.

روایت از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم: هرکه سوره هود را قرائت کند ده برابر تعداد کسانی که به حضرت نوح ایمان آورده اند یا تکذیبش کرده اند و نیز به تعداد موافقان و مخالفان حضرت هود، صالح، شعیب، لوط، ابراهیم و موسی به او پاداش داده خواهد شد و چنین کسی در رستاخیز سعادتمند خواهد بود.

امام باقر علیه السلام فرموده اند: هر که این سوره را در هر جمعه قرائت نماید، خداوند در روز قیامت در زمره پیامبران مبعوث خواهد شد و گناهانش به او شناسانده نخواهد شد.

 

 

آثار و برکات تلاوت سوره هود

1. افزایش نیروی بدنی

نقل از امام صادق علیه السلام: هرکس این سوره را بر پوست آهو بنویسد و آن را همراه خود داشته باشد خداوند به او نیرو و یاری عنایت می کند و اگر صد مرد با او مبارزه کند خداوند ایشان را یاری کرده و پیروزشان می کند و هر کس او را می بیند می ترسد.

2. برای جلوگیری از خطرات دریایی برای حفظ کشتی از خطرات دریایی آیه 41 این سوره را بر لوحی نوشته و بر جلوی کشتی نصب کنند.

3. برآورده شدن حاجات جهت هر حاجتی سوره هود را 13 بار بخواند.

 

 

شأن نزول و محتوای سوره هود

مشهور در میان مفسران این است که تمام این سوره در مکه نازل شده، و طبق نقل تاریخ القرآن، چهل و نهمین سوره ای است که بر پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم نازل گردید. و نیز طبق تصریح بعضی از مفسران نزول این سوره در اواخر سالهائی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در مکه به سر می برد یعنی بعد از مرگ ابو طالب و خدیجه و طبعا در یکی از سخت ترین دورانهای زندگانی پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم که فشار دشمن و تبلیغات خشن و زهرآگینش بیش از هر زمان دیگر احساس می شد.

به همین جهت در آغاز این سوره، تعبیراتی که جنبه دلداری و تسلی نسبت به پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤمنان دارد دیده می شود.

قسمت عمده آیات سوره را سر گذشت پیامبران پیشین مخصوصا نوح که با وجود نفرات کم بر دشمنان بسیار پیروز شدند تشکیل می دهد.

ذکر این سر گذشتها هم وسیله آرامش خاطر برای پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم و مؤ منان در برابر آن انبوه دشمنان بوده، و هم درس عبرتی برای مخالفان نیرومندشان. و به هر حال آیات این سوره، همانند سایر سوره های مکی، اصول معارف اسلام مخصوصا مبارزه با شرک و بت پرستی و توجیه به معاد و جهان پس از مرگ و صدق دعوت پیامبر را تشریح می کند، و در لابلای مباحث تهدیدهای شدیدی نسبت به دشمنان، و دستورهای مؤ کدی در زمینه استقامت به مؤ منان، دیده می شود. در این سوره علاوه بر حالات نوح پیامبر و مبارزات شدیدش که مشروحا آمده است به سر گذشت هود و صالح و ابراهیم و لوط و موسی و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرک و کفر و انحراف و ستمگری اشاره شده. این سوره مرا پیر کرد. آیات این سوره به روشنی این امر را اثبات می کند که مسلمانان هرگز نباید به خاطر کثرت دشمنان و حملات شدید آنان میدان را خالی کنند، بلکه باید هر روز بر استقامت خویش بیفزایند.

به همین دلیل در حدیث معروفی می خوانیم که پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود شیبتنی سورة هود: سوره هود مرا پیر کرد!

و یا اینکه هنگامی که یارانش عرضه داشتند آثار پیری زودرس در چهره شما ای رسولخدا نمایان شده، فرمود: شیبتنی هود و الواقعة: سوره هود و واقعه مرا پیر کرد! و در بعضی از روایات سوره مرسلات و عم یتسائلون و تکویر و غیر آن نیز اضافه شده است.

و از ابن عباس در تفسیر این حدیث چنین نقل شده که ما نزل علی رسول الله صلی اللّه علیه و آله و سلّم آیة کان اشد علیه و لا اشق من آیة فاستقم کما امرت و من تاب معک: هیچ آیه ای بر پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم شدیدتر و دشوارتر از آیه استقم کما امرت و من تاب معک... (استقامت کن آنچنان که دستور یافته ای و همچنین کسانی که با تو هستند) نبود. بعضی از مفسران نقل کرده اند که یکی از دانشمندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم را در خواب دید، و از حضرتش سؤال کرد، اینکه از شما نقل شده سوره هود مرا پیر کرد آیا علتش بیان سر گذشت امتهای پیشین و هلاک آنها است فرمود: نه، علتش آیه فاستقم کما امرت... بود. به هر حال این سوره علاوه بر این آیه، آیات تکان دهنده ای مربوط به قیامت و بازپرسی در آن دادگاه عدل الهی و آیاتی پیرامون مجازات اقوام پیشین و دستوراتی درباره مبارزه با فساد دارد که همگی مسئولیت آفرین است و جای تعجب نیست که اندیشه در این مسئولیتها آدمی را پیر کند. نکته دیگری که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که بسیاری از آیات این سوره تاکیدی است بر مطالبی که در سوره قبل یعنی سوره یونس آمده است، و آغازش مخصوصا درست شبیه همان آغاز، و برداشتن نیز در بسیاری از موارد تاکید بر همان مسائل است.

 

 

داستان سوره هود

گفتارى پیرامون داستان هود،قوم عاد، تکذیب هود ونزول عذاب

1. عاد، قوم هود: اما قوم او مردمى عرب از انسانهاى ما قبل تاریخ بوده و در جزیره زندگى مى کرده اند،

و آنچنان منقرض شده اند که نه خبرى از آنها باقى مانده و نه اثرى، و تاریخ از زندگى آنان جز قصه هایى که اطمینانى به آنها نیست ضبط نکرده و در تورات موجود نیز نامى از آن قوم برده نشده است.

و آنچه قرآن کریم از سرگذشت این قوم آورده چند کلمه است: یکى اینکه قوم عاد، (که چه بسا از آنان به تعبیر عاد اولى نیز تعبیر شده، و از آن به دست مى آید که عاد دومى نیز بوده) مردمى بوده اند که در احقاف زندگى مى کردند و (احقاف) که جمع (حقف) (شنزار و ناهموار) است و در کتاب عزیز خدا نامش آمده، بیابانى بوده بین عمان و سرزمین مهره (واقع در یمن و بعضى گفته اند: بیابان شنزار ساحلى بوده بین عمان و حضر موت و مجاور سرزمین ساحلى شجر. و ضحاک گفته: احقاف نام کوهى است در شام. و این نام در سوره احقاف، آیه 21 آمده و از آیه شریفه 69 از سوره اعراف و آیه 46 سوره ذاریات برمى آید که این قوم بعد از قوم نوح بوده اند. و از آیه 20 سوره قمر، آیه 7 سوره الحاقه استفاده مى شود که: آنها مردمى بوده اند بلند قامت چون درخت خرما، و از آیه 69 سوره اعراف برمى آید که: مردمى بوده اند بسیار فربه و درشت هیکل، و از آیه 15 سوره سجده و آیه 130 سوره شعرا برمى آید: مردمى بوده اند سخت نیرومند و قهرمان، و از آیات سوره شعرا و سوره هایى غیر آن بر مى آید که: این قوم براى خود تمدنى داشته و مردمى مترقى بوده اند داراى شهرهایى آباد و سرزمینى حاصل خیز و پوشیده از باغها و نخلستان ها و زراعت ها بوده اند و در آن عصر مقامى برجسته داشته اند و در پیشرفتگى و عظمت تمدن آنان همین بس که در سوره فجر درباره آنان فرموده: (الم تر کیف فعل ربک بعاد ارم ذات العماد التى لم یخلق مثلها فى البلاد).

و این قوم بطور دوام، غرق در نعمت خدا و متنعم به نعم او بودند تا اینکه وضع خود را تغییر دادند و مسلک بت پرستى در بینشان ریشه دوانیده و در هر مرحله اى براى خود بتى به عنوان سرگرمى ساختند و در زیر زمین مخزنهاى آب درست کردند به امید اینکه جاودانه خواهند بود، و طاغیان مستکبر خود را اطاعت مى کردند، خداى تعالى به خاطر همین انحرافهایشان برادرشان هود علیه السلام را مبعوث کرد تا به سوى حق دعوتشان نموده، و ارشاد شان کند به اینکه: خداى تعالى را بپرستند و بتها را ترک گویند و از استکبار و طغیان دست برداشته به عدل و رحمت در بین خود رفتار کنند. هود علیه السلام در پند و اندرز آنان نهایت سعى را کرد و خیرخواهى خود را به همه نشان داد، راه را برایشان روشن و از بیراهه مشخص کرد و هیچ عذرى براى آنان باقى نگذاشت، با این حال مردم خیرخواهى آن جناب را با ابا و امتناع مقابله کردند و با انکار و لجبازى با او روبرو شدند، و بجز عده کمى ایمان نیاوردند و اکثریت جمعیت بر دشمنى و لجبازیهاى خود اصرار ورزیدند و نسبت سفاهت و دیوانگى به آن حضرت دادند، و اصرار و پافشارى کردند که آن عذابى که ما را از آن مى ترسانى و به آن تهدید مى کنى بیاور، آن جناب در پاسخ این اصرار و شتابزدگى آنان مى فرمود: (انما العلم عند اللّه و ابلغکم ما ارسلت به و لکنى اریکم قوما تجهلون

چیزى نگذشت که خداى تعالى عذاب را بر آنان نازل کرد به این صورت که بادى عقیم از باران (باد بدون باران) به سوى آنها گسیل داشت، بادى که در سر راه خود هیچ چیزى بر جاى نگذاشت، همه را مانند استخوان پوسیده کرد، بادى صرصر (داراى صدایى مهیب) و در ایامى نحس به مدت هفت شب و هشت روز پشت سر هم وزید که اگر آنجا بودى، مى دیدى که مردم به حال غش ‍ افتاده اند، گویى تنه هاى خرماى سرنگون شده اند، بادى که مردم بلند بالاى آن قوم را مانند نخل منقعر (کنده شده) از جاى مى کند. قوم عاد در آغاز آنچه از این باد دیدند خیال کردند ابرى است که براى باریدن به سویشان مى آید لذا به یکدیگر بشارت و مژده داده و مى گفتند: (عارض ممطرنا - ابرى است که ما را سیراب خواهد کرد) ولى اشتباه کرده بودند بلکه این همان عذابى بود که در آمدنش شتاب مى کردند، بادى بود که عذابى الیم با خود مى آورد عذابى که به امر پروردگارش هر چیزى را نابود مى ساخت و آن چنان نابود مى ساخت که کمترین اثرى از خانه هاى آنان باقى نگذاشت، در نتیجه خداى تعالى تا آخرین نفر آن قوم را هلاک کرد و به رحمت خود هود و مؤ منین به وى را نجات داد.

 

گفتارى پیرامون داستان شعیب علیه السلام و قوم او در قرآن کریم

شعیب، سومین پیامبر عرب

1. شعیب علیه السلام سومین پیامبر عرب بود: منظور این است که آن جناب سومین پیامبر عربى است که نام شریفشان در قرآن کریم آمده و پیامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعیب و محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم، که پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعیب علیه السلام در سوره هاى اعراف و هود و شعرا و قصص و عنکبوت آمده است.

شعیب علیه السلام از اهل مدین بوده و مدین شهرى بوده در سر راه شام، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام مى رفته و آن جناب با موسى بن عمران علیه السلام معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند خودش داوطلب شده و این دو سال جز قرار داد نبوده، موسى علیه السلام ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد.

و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت مى پرستیدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان، لذا خداى تعالى شعیب را بسوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمین و نقص کیلها و میزانها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه مامور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت.

مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند.

و سپس شروع کردند به تهمت زدن، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر اینکه به کیش بتپرستى ما برگردید.

و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان بکلى مایوس گردید و بناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: (ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین). دنبال این دعا خداى تعالى عذاب یوم الظله را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آنجناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن، پس ‍ صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤمنین به وى را نجات داد، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده، گفت: چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم.

2. شخصیت معنوى شعیب علیه السلام

شعیب علیه السلام از زمره پیغمبران مرسل و محترم خداى تعالى بود و خداى عزوجل آن جناب را در ستایش هایى که از انبیاى گرام خود نموده و در ثناى جمیلى که قرآن آن را در این باره آورده شرکت داده و قرآن کریم در آیات شریفه اش و مخصوصا در سوره اعراف و هود و شعرا از آن جناب مقدار زیادى از حقایق معارف و علوم الهى و ادب خیره کننده اى که نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته حکایت کرده است.

و او خود را رسولى امین و مصلح و از صالحین شمرده و خداى تعالى همه اینها را از آن جناب حکایت کرده و امضا و تصدیق نموده و در شخصیت معنوى آن جناب همین بس که کلیم خدا، موسى بن عمران علیه السلام نزدیک به ده سال او را خدمت کرده است سلام اللّه علیه.

3. نظر تورات درباره آن حضرت

در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده، تنها یادى که از آن جناب کرده این است که در اصحاح دوم از سفر خروج گفته: بعد از آنکه موسى علیه السلام آن مرد قبطى را کشت از مصر به مدین فرار کرد (تا آخر داستان) و در آنجا شخصى را ذکر کرده به نام اعوئیل کاهن مدیان (و یا به عبارتى دیگر عالم دینى شهر مدین).

 

4. داستان طوفان نوح علیه السلام در تواریخ و اسطوره هاى سایر ملل

صاحب المنار در تفسیر خود مى گوید در تواریخ امتهاى قدیم نیز جسته و گریخته ذکرى از مساله طوفان آمده، بعضى از آن سخنان با مختصر اختلافى مطابق با خبرى است که در سفر تکوین تورات آمده و بعضى دیگر با مختصر توافقى مخالف آن است.

و از همه اخبار نزدیک تر به خبر سفر تکوین، اخبار کلدانیان است، و اینان همان قومى هستند که حادثه نوح در سرزمینشان رخ داد (برهوشع) و (یوسیفوس) از این قوم نقل کرده اند که زمانیکه (زیزستروس) بعد از اینکه پدرش (اوتیرت) از دنیا رفت، در عالم رویا دید که - به او گفتند - به زودى آبها طغیان مى کند، و تمام افراد بشر غرق مى شوند، و به او دستور دادند که سفینه اى بسازد تا به وسیله آن خودش و اهل بیت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظ کند، او نیز چنین کرد، و این روایت بدین جهت که طوفان را مخصوص دوران جبارانى دانسته که فساد را در زمین گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب کرد، مطابق روایت سفر تکوین است.

بعضى از انگلیسى ها به الواحى از آجر دست یافتند که در آن این روایت با حروف میخى نوشته شده و متعلق به دوره (آشوربانیپال) بود، یعنى حدود ششصد و شصت سال قبل از میلاد مسیح بوده و خود آن از نوشتهاى متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد نقل شده بود، در نتیجه نمى تواند از سفر تکوین تورات گرفته شده باشد چون قدیمى تر از آن بوده است.

یونانیها نیز خبرى از طوفان، روایت کرده اند و این خبر را افلاطون در کتابش به این مضمون آورده که: کاهنان مصرى به (سولون) - حکیم یونانى - گفتند: آسمان، طوفانى در زمین بپا کرد که وضع زمین را به کلى تغییر داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روى زمین هلاک گردید، و این امر باعث شد که انسانهاى عصر جدید هیچ اثر و معارفى از آثار انسانهاى قبل از خود را در دست نداشته باشند (مانیتون) داستان طوفان را آورده و تاریخ آن را بعد از (هرمس اول) که بعد از (میناس اول) بوده ذکر کرده است، و به حسب این نقل نیز، تاریخ طوفان قدیمتر از تاریخى است که تورات براى آنان ذکر کرده. و از قدماى یونان روایت شده که در قدیم طوفانى عالمگیر حادث شد و همه روى زمین را فرا گرفت، تنها (دوکالیون) و همسرش (بیرا) از آن نجات یافتند.

و از قدماى فرس - ایرانیان - نیز روایت شده که گفته اند خدا طوفانى بپا کرد و زمین را که به دست اهریمن - خداى شرور - مالامال از فساد و شر شده بود غرق کرد، و گفته اند که این طوفان نخست از داخل تنورى آغاز گردید، تنورى که در خانه عجوزه (زول کوفه) واقع بود و این عجوزه همیشه نان خود را در این تنور مى پخت، و لیکن مجوسیان منکر طوفانى عالمگیر بوده و گفته اند که طوفان مورد بحث تنها در سرزمین عراق بوده و دامنهاش تا به حدود کردستان نیز کشیده شده بود.

قدماى هند نیز وقوع طوفان را ثبت کرده و آن را به شکلى خرافى روایت کرده و هفت بار دانسته اند، و درباره آخرین طوفان گفته اند: پادشاه هندیان و همسرش در یک کشتى عظیم که آن را به امر اللّه خود (فشنو) ساخته و با میخ و لیف خرما محکم کرده بود نشستند و از غرق نجات یافتند، و این کشتى بعد از طوفان و فروکش شدن آب بر کوه جیمافات - هیمالیا - به زمین نشست. ولى (برهمى ها) مانند مجوسیان منکر طوفانى عمومى هستند که همه سرزمین هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنى ها و چینى ها و برزیلى ها و مکزیکى ها، و اقوامى دیگر نیز روایت شده، و همه این روایات متفقند در اینکه سبب پیدایش این طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، که خداى تعالى آنان را به این وسیله عقاب کرده است.

در کتاب (اوستا) که کتاب مقدس مجوسیان است در نسخهاى که به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس چاپ شده آمده است که (اهورامزدا) به (ایما) (که به اعتقاد مجوسیان همان جمشید پادشاه است) وحى کرد که به زودى طوفانى واقع خواهد شد و همه زمین غرق خواهد گشت، و به او دستور داد تا چهاردیوارى بسیار بلندى بسازد بطورى که هر کس داخل آن قرار بگیرد از غرق شدن محفوظ بماند. و نیز به او دستور داد تا از زنان و مردانى که صالح براى نسل باشند جماعتى را برگزیده و در آن چهار دیوارى جاى دهد، و همچنین از هر جنسى اجناس مختلف حیوانات یک نر و ماده داخل چهار دیوارى کند، و در داخل چهار دیوارى اطاقها و سالن هایى در چند طبقه بسازد تا انسان هایى که در آنجا جمع مى شوند در آن اطاقها منزل کنند، و همچنین حیوانات و جانوران و مرغان نیز در آن جاى داشته باشند، و نیز به وى دستور داد تا در داخل آن چهار دیوارى، درختان میوه اى که مورد حاجت مردم باشد بکارد و حبوباتى که مایه ارتزاق جانداران است کشت و زرع کند تا در نتیجه زندگى به کلى از روى زمین قطع نشود و کسانى باشند که در آینده زمین را آباد کنند.

و در تاریخ ادب هند بطورى که (عبدالوهاب نجار) در قصص الانبیاى خود آورده، درباره داستان نوح آمده: در هنگامى که (مانو) (پسر اله به اعتقاد وثنى مسلک ها) داشت دست خود را مى شست، ناگهان یک ماهى به دستش آمد که مایه دهشت وى شد، چون ماهى سخن مى گفت و از او مى خواست که وى را از هلاکت نجات دهد و به او وعده مى داد که اگر چنین کند او نیز (مانو) را در آینده از خطرى عظیم نجات مى دهد، و آن خطر عظیم و عالمگیر که ماهى از آن خبر میداد عبارت بود از طوفانى که به زودى همه مخلوقات را هلاک مى کند، و بنابراین شرط، مانو آن ماهى را در مرتبان حفظ کرد.

وقتى ماهى بزرگ شد به (مانو) از سالى خبر داد که در آن سال طوفان واقع مى شود، و سپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود که کشتى بزرگى درست کند و هنگام بپا شدن طوفان داخل آن کشتى گردد، و مى گفت من تو را از طوفان نجات مى دهم، در نتیجه مانو دست به کار ساختن کشتى شد، و ماهى آنقدر بزرگ شد که دیگر در مرتبان جاى نگرفت و به ناچار مانو آن را به دریا افکند.

چیزى نگذشت که طوفان همانطور که ماهى گفته بود آمد و وقتى مانو داخل کشتى مى شد دوباره ماهى نزد او آمد و کشتى مانو را به شاخى که بر سر خود داشت بست و آن را به طرف کوههاى شمالى کشید و در آنجا مانو کشتى را به درختى بست و چون آب فروکش نمود و زمین خشک شد مانو تنها ماند.

 

گفتارى پیرامون داستان بشرى و بررسى مفاد آیات مبارکه اى که در سور مختلفه دراین باره آمده است قصه بشرى که خداى تعالى از آن به قصه میهمانان ابراهیم تعبیر کرده در پنج سوره از سوره هاى قرآن آمده و این پنج سوره همه در مکه نازل شده اند و به حسب ترتیب قرآنى عبارتند از: سوره هود و حجر و عنکبوت و صافات و ذاریات.

بشارت اول در سوره هود است که از آیه 69 تا آیه 76 مى خوانیم: (و لقد جات رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا سلاما قال سلام فما لبث ان جا بعجل حنیذ فلما راى ایدیهم لا تصل الیه نکرهم و اوجس منهم خیفة قالوا لا تخف انا ارسلنا الى قوم لوط و امراته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من ورا اسحق یعقوب قالت یا ویلتى الد و انا عجوز و هذا بعلى شیخا ان هذا لشى عجیب قالوا اتعجبین من امر اللّه رحمت اللّه و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید فلما ذهب عن ابراهیم الروع و جاته البشرى یجادلنا فى قوم لوط ان ابراهیم لحلیم اواه منیب یا ابراهیم اعرض عن هذا انه قد جا امر ربک و انهم اتیهم عذاب غیر مردود). (ترجمه این آیات در اول بحث گذشت)

و بشارت دوم در سوره حجر، آیات 51 - 60 است که در آنجا مى خوانیم: (و نبئهم عن ضیف ابراهیم اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرک بغلام علیم قال ابشر تمونى على ان مسنى الکبر فبم تبشرون قالوا بشرناک بالحق فلا تکن من القانطین قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون قال فما خطبکم ایها المرسلون قالوا انا ارسلنا الى قوم مجرمین الا آل لوط انا لمنجوهم اجمعین الا امراته قدرنا انها لمن الغابرین).

بشارت سوم، سوره عنکبوت، آیه 31 و 32 است که مى فرماید: (و لما جات رسلنا ابراهیم بالبشرى قالوا انا مهلکوا اهل هذه القریة ان اهلها کانوا ظالمین قال ان فیها لوطا قالوا نحن اعلم بمن فیها لننجینه و اهله الا امراته کانت من الغابرین).

بشارت چهارم آیات 99 - 113 سوره صافات است که مى فرماید: (و قال انى ذاهب الى ربى سیهدین رب هب لى من الصالحین فبشرناه بغلام حلیم فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذا ترى قال یا ابت افعل ما تومر ستجدنى ان شا اللّه من الصابرین فلما اسلما و تله للجبین و نادیناه ان یا ابراهیم قد صدقت الرویا انا کذلک نجزى المحسنین ان هذا لهو البلا المبین و فدیناه بذبح عظیم و ترکنا علیه فى الاخرین سلام على ابراهیم کذلک نجزى المحسنین انه من عبادنا المؤ منین و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین و بارکنا علیه و على اسحق و من ذریتهما محسن و ظالم لنفسه مبین).

بشارت پنجم آیاتى است که آیات 24 - 30 سوره ذاریات آمده و فرموده: (هل اتاک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال سلام قوم منکرون فراغ الى اهله فجا بعجل سمین فقربه الیهم قال الا تاکلون فاوجس منهم خیفة قالوا لا تخف و بشروه بغلام علیم فاقبلت امراته فى صرة فصکت وجه ها و قالت عجوز عقیم قالوا کذلک قال ربک انه هو الحکیم العلیم).

بحث پیرامون داستان بشارت چند ناحیه دارد:

اول: اینکه آیا این بشارت یکى بود، و همان بوده که در آن نام اسحاق و یعقوب براى ابراهیم و ساره برده شده، و مدتى کوتاه قبل از هلاکت قوم لوط صورت گرفته؟ و یا اینکه بشارت دو بار تحقق یافته و دو قصه دارد: یکى آن داستانى که مشتمل است بر بشارت به میلاد اسماعیل و دیگرى آن داستانى که متضمن بشارت به میلاد اسحاق و یعقوب است؟

چه بسا که مفسرینى احتمال دوم را ترجیح داده باشند، البته این احتمال مبنى بر این است که قصه اى که در سوره ذاریات آمده صریح باشد در اینکه حضرت ابراهیم براى آنان گوساله بریان آورده و از نخوردن آنان بترس افتاده باشد و بعد از بشارت، ترسش زایل شده باشد، و همسر عجوز و عقیم آن جناب غیر از ساره کسى نیست چون قطعا مادر اسحاق، ساره، تنها همسر عقیم آن جناب بوده، و ذیل آیات، ظهور در این دارد که این ترس و بشارت بعد از هلاکت قوم لوط بوده چون ملائکه براى ابراهیم شرح دادند که: ما مامور به هلاکت قومى مجرم شدیم و چنین و چنان کردیم و چند نفر مومنى که در آن قوم بودند بیرون کردیم و جز یک خانواده از مؤ منین کسى را نیافتیم و از آن قوم آثارى باقى گذاشتیم براى عبرت آیندگان، البته افرادى از آیندگان که از عذاب الیم خدا مى ترسند. و نظیر این آیات، آیات سوره هود است که در آن ملائکه براى برطرف کردن ترس از ابراهیم قبل از هر سخن گفتند:

(انا ارسلنا الى قوم لوط) و اما آنچه در سوره حجر آمده سخنى از داستان گوساله بریان آوردن ندارد بلکه ظاهرش آن است که ابراهیم و خانواده اش به محض دیدن ملائکه دچار وحشت شده اند، و ملائکه براى برطرف ساختن ترس آنها بشارت را داده اند، کما اینکه خداوند تعالى می فرماید: (اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرک بغلام علیم - به محضى که ملائکه داخل شدند و زبان به سلام گشودند، ابراهیم گفت: ما از شما بیمناکیم گفتند: مترس که ما تو را به فرزندى دانا بشارت مى دهیم) و ذیل آیات ظهور در این دارد که این ملاقات قبل از هلاکت قوم لوط بود، و حاصل دلیل این مفسرین این شد که آیات پنج سوره مذکور از حیث ظهور مختلفند، بعضى از آنها نظیر آیات سوره ذاریات ظهور دارد در اینکه ملاقات با ابراهیم بعد از هلاکت قوم لوط بوده، و بعضى دیگر نظیر آیات سوره حجر ظهور در این دارد که ملاقات آنان با آن جناب قبل از هلاک کردن قوم لوط بوده است.

و نظیر آیات سوره حجر آیات سوره عنکبوت است که آن آیات از آیات سوره حجر روشن تر مى فهمانند که جریان ملاقات قبل از هلاکت آن قوم بوده چون در آن آیات مساله وساطت ابراهیم علیه السلام و جدالش با ملائکه آمده که در بحث روائى گذشته، حدیث عیاشى نیز همین معنا را تایید مى کرد.

 

خوانده شده 17085 مرتبه