محورهاي تقريب مذاهب اسلامي

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)

محورهاي تقريب مذاهب اسلامي

در اين مقاله، مهم‌ترين مباني و محورهاي مشترك مذاهب اسلامي با توجه به برخي آيات، مرجعيت قرآن، سنت نبوي، محبت ذي‌القربي، و مرجعيت علمي اهل‌بيت راهبردي‌ترين مباني مشترك اخوت اسلامي در همه عرصه‌ها و عصرها دانسته شده است.

 

مقدمه

بي‌ترديد دست‌يابي به وحدت، هم‌گرايي،‌ و هم‌سازنگري اسلامي و پديد آوردن انسجامي خلاق و اثربخش و پايدار و از ميان برداشتن فاصله‌هاي گوناگون موجود در جهان اسلام در عصر حاضر، نيازمند توجه به عرصه‌ها و محورهاي مشترك و همگاني است. با توجه به رابطه تنگاتنگ و نظام‌واره آن عناصر، عملي شدن و تحقق هر يك نيز تأثير مستقيم و همگون بر عملي شدن محورهاي ديگر خواهد داشت.

از اين رو، در اين مقاله به واكاوي اين موضوع پرداخته و عناصر مشترك و مورد قبول مذاهب اسلامي را بررسي مي‌كنيم.

 

قرآن

يكي از اساسي‌ترين و مهم‌ترين عرصه‌هاي وفاق مذاهب اسلامي، قرآن كريم، معجزه خالد پيامبر اكرم،‌ است. تمامي فرقه‌ها و نحله‌هاي فكري، با همه تفاوت‌ها و ضديت‌هاي جزئي موجود ميان آنان، باورها و انديشه‌هاي اعتقادي خود را ‌برآمده از قرآن مي‌دانند و بر آن اصرار مي‌ورزند و هر گونه ناهم‌سويي و ناهم‌گوني با آن را در نظام فكري خويش برنمي‌تابند.

رويكرد وحدت‌گرايانه و وفاق‌انديشي به قرآن را مي‌توان به دو صورت قابل تأمل و بررسي دانست.

 

قرآن و خاستگاه مذاهب اسلامي

قرآن كريم آخرين كتاب الهي است كه از سوي خداوند متعال، توسط پيامبر گرامي اسلام براي هدايت بشر فرستاده شده است. آن‌گونه كه ذكر گرديد، همه مذاهب اسلامي،‌ افكار و انديشه‌هاي فكري و عقيدتي خود را برگرفته از گزاره‌هاي قرآن مي‌دانند و بر آن مصرّ هستند. اين خود يكي از محورهاي مشترك مذاهب اسلامي است كه قرآن را منشأ و خاستگاه انديشه خود قرار مي‌دهند. آنان معتقدند قرآن هر چيزي را كه براي به كمال رسيدن ابدي و سعادت جاودانگي انسان لازم است، بيان كرده است و نيز قرآن، كلام الهي و از هر گونه تحريف مصون است، زيرا خداوند متعال خويش را حافظ و نگه‌دار آن مي‌داند. (حجر/9)

از ديدگاه قرآن كريم، عقيده توحيدي رشته محكمي است كه همه موحدان و يكتاپرستان را هم‌چون دانه‌هاي تسبيح در خود جاي مي‌دهد و با قرار دادن هر فردي در جايگاه مناسب خود، امتي واحد، نيرومند و با عظمت به وجود مي‌آورد:

«إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ»‌(انبيا/92)، «وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» (مؤمنون/52).

بنابراين، قرآن كريم مهم‌ترين و اساسي‌ترين محور و منبع مشترك مذاهب اسلامي است. پيروان مذاهب اسلامي مي‌توانند به عنوان «حبل الله»‌ به آن تمسك جويند و با محوريت قرآن در عرصه‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و... با يك‌ديگر هم‌سونگري و تعامل كنند. خداوند مي‌فرمايد:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ و همگي به وسيله حبل خدا خويشتن را حفظ كنيد و متفرق نشويد و نعمت خدا بر خويشتن را به ياد آريد، به ياد آريد كه با يك‌ديگر دشمن بوديد و در حالي كه بر لبه پرتگاه آتش بوديد، او شما را از آن پرتگاه نجات داد. خداي تعالي اين چنين آيات خود را برايتان بيان مي‌كند تا شايد راه پيدا كنيد.» (آل‌عمران / 103)

مفسران به اتفاق، يكي از معاني «حبل الله»‌ را قرآن كريم دانسته‌اند كه خداوند متعال، علاوه بر مطرح كردن اصل وحدت اسلامي در اين آيه، مسلمانان را به تمسك به آن سفارش كرده است.

امام علي از قرآن كريم به عنوان «حبل الله» ياد نموده است: «فإنّه حبل الله المتين.» (نهج‌البلاغه، خ176). احمد قرطبي، يكي از مفسران بزرگ و شهير اهل‌سنت، در تفسير و توضيح واژه «حبل الله» مي‌نويسد: «قوله تعالي (واعتصموا)... و قال ابن مسعود: حبل الله، القرآن... و عن عبدالله قال: قال رسول الله: إن هذا القرآن هو حبل الله.» (قرطبي، ج2، ص 388؛ آلوسي، 1415 ق، ج3و4، ص 320 و سيوطي، 1421 ق، ج2، ص 287) حسن طبرسي، يكي از مفسران بزرگ شيعه اماميه، در تبيين معاني و مصاديق «حبل الله» مي‌گويد: «واعتصموا بحبل الله... وقيل في معني حبل الله اقوال. احدها انه القرآن» (طبرسي، 1415 ق، ج2، ص 356 و شيخ طوسي، ج2، ص 545)

 

قرآن و راه‌كارهاي گفتمان مذاهب اسلامي

با توجه به اين‌كه قرآن كريم،‌ خود در پي وحدت اسلامي است و علاقه و تأكيد ويژه‌اي نسبت به آن دارد، راه‌كارهاي منطقي و صحيح گفتمان مذاهب اسلامي را نيز فرا روي مسلمانان، به ويژه متفكران و انديشمندان مسلمان، قرار داده است.

 

ضرورت گفت‌و‌گوي مذاهب اسلامي

تأمل در مجموعه آيات الهي ما را به اين رهيافت رهنمون مي‌سازد كه از يك طرف پذيرش مسائل اعتقادي از نظر اسلام اجباري و اكراهي نيست: «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقره/256) « وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ» (كهف/29) « فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» (غاشيه/21و22؛ آل‌عمران/20؛ بقره/251 و دهر/2)

و از طرف ديگر، اسلام دين مقبول خداوند: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الإِْسْلامُ» (آل‌عمران/19)، «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِْسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الآْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» (آل‌عمران/85)، و دين كامل و جامع: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى» (شوري/13) و نيز دين صلح، مدارا و رحمت است.

سيدقطب در ذيل آيه اكراه درباره آزادي عقيده در اسلام مي‌نويسد:

«إن قضيه العقيده ـ كما جاء‌ بها هذا الدين ـ قضيه اقناع بعد البيان والادراك وليست قضية اكراه غضب واجبار، ولقد جاء هذا الدين، ليخاطب ادراك البشر بكل قواه وطاقاته، يخاطب العقل المفكر؛ مسائل اعتقادي ـ همان گونه كه در اسلام آمده ـ مسئله‌اي است كه پذيرفتن آن در اثر بيان كردن و فهميدن است نه به صورت تحميلي و اجباري. و اسلام آمده است تا با تمام نيرو و توان انديشه بشر و عقل انسان را مخاطب قرار دهد.» (سيد قطب، ج1، ص 291)

در واقع، منظور سيدقطب اين است كه امور عقيدتي از جمله موضوعات تقليدي نمي‌باشد، بلكه در مسائل اعتقادي انسان بايد خود به تكاپو برخيزد، مثل آن‌چه اماميه معتقد است كه اصول دين تقليد‌بردار نيست، ولي فروع دين تقليد‌بردار است.

شهيد مطهري درباره اجباري نبودن جهان‌بيني اسلام و آزادي عقيده مي‌گويد:

«قرآن خلاصه منطقش اين است كه در امر دين اجباري نيست. براي اين‌كه حقيقت روشن است، راه هدايت و رشد روشن، ‌راه غي و ضلالت هم روشن. اين راه را انتخاب بكند هر كس مي‌خواهد و هر كس مي‌خواهد، آن راه را. يك سلسله آيات در قرآن داريم كه در آن تصريح مي‌كند كه دين با دعوت درست بشود نه با اجبار» (مطهري/ص33)

از اين رو، تنها راه دعوت و تبليغ اسلام براي اديان ديگر، راه گفت‌وگوست كه قرآن تأكيد بسياري بر آن نموده و شيوه‌هاي گفت‌وگوي اديان و مذاهب اسلامي را بيان كرده است. يكي از مناديان وحدت و تقريب مذاهب اسلامي درباره مرجعيت و محوريت قرآن مي‌نويسد:

«آنان، مسلمانان را به سوي قرآن، اين جامع بزرگ، اين دستاويز محكم، اين پيوند ناگسستني، كه خدا توصيه كرده تا امت اسلام به عنوان «حبل الله» به آن چنگ زنند دعوت نمودند، زيرا كه حيات جاويدان و نجات ملل مسلمانان جز در سايه آن ميسر نيست. در غير اين صورت، مرگ و نابودي ابدي در انتظار آنها خواهد بود» (خيرخواه، ش8، ص50)

 

شيوه‌هاي گفت‌وگوي مذاهب اسلامي

در قرآن كريم علاوه بر تأكيد بر اصل و اساس گفت‌و‌گو، به شرايط روحي و رواني و روش بحث نيز توجه شده است، زيرا خداوند حكيم خالق انسان است و او بهتر به حالات بشر آگاهي دارد.

آيت‌الله محمدعلي تسخيري درباره نقش قرآن در گفت‌وگوي اسلامي مي‌نويسد:

«قرآن بهترين روش گفت‌وگو را به مسلمانان توصيه مي‌كند و آموزش مي‌دهد و اگر قرآن ديده‌ و زبان و گوش ما باشد، به گفت‌وگوي واقعي خواهيم رسيد.» (تسخيري، ش51و52، ص22) و نيز يكي از پژوهش‌گران مي‌گويد: «اهميت و جايگاه گفت‌وگو در قرآن به قدري داراي اوج و منزلت است‌ كه كاربرد واژه گفت‌وگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلاله (الله) رتبه اول را حائز است.» (قدردان، ص1)

 

طرح مشتركات ديني

يكي از مسائلي كه در قرآن به هنگام بحث و گفت‌وگو بر آن تأكيد شده، مسئله مشتركات ديني است. گفتمان ديني و مذهبي بايد در چارچوب مشتركات انجام گيرد؛

«قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي كلمه‌اي كه تمسك به آن بر ما و شما لازم است و آن اين است كه جز خدا را نپرستيم و چيزي را شريك او نگيريم و يك‌ديگر را به جاي خداي خود به ربوبيت نگيريم. اگر رو گرداندند، بگوييد شاهد باشيد كه ما مسلمانيم» (آل‌عمران/64).

« وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ و با اهل كتاب جز به وجه احسن مجادله مكنيد مگر افرادي از ايشان كه ظلم كرده باشند، به ايشان بگوييد ما به آن‌چه بر ما نازل شده و آن‌چه بر شما نازل شده ايمان داريم، معبود ما و شما يكي است و ما تسليم آن معبوديم» (عنكبوت/46).

«قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الأَْسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ بگوييد به خدا و به آن‌چه بر ما نازل شده و به آن‌چه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شده و به آن‌چه به موسي و عيسي دادند و به آن‌چه به انبيا از ناحيه پروردگارشان داده شد و خلاصه به همه اينها ايمان داريم و ميان اين پيغمبر و آن پيغمبر فرق نمي‌گذاريم و ما در برابر خدا تسليم هستيم.» (بقره/136)

قرآن كريم، مسلمانان را در صورت بروز نفاق و اختلاف در ميان آنها، به اصل توحيد و رسالت محمد و در واقع به قرآن ارجاع داده و التزام به آثار عقيده توحيدي و احترام به رسالت آخرين سفير الهي را زمينه اتحاد و اتفاق قرار داده و به صراحت فرموده است كه با گروه ياغي و متجاوز پيكار و برخورد جدي شود؛

«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الأُْخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (حجرات/9)

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً» (نساء/59)

 

طرح گفت‌وگوي منطقي و عالمانه

قرآن، غني‌ترين منبع احتجاج و مناظره ديني است. اسلام دين خردورزي و عقل‌محوري بود و قرآن شاهد آن مي‌باشد. قرآن عقايد اولية اسلام را به صورت مستدل و منطقي بيان كرده و با زبان استدلال،‌ ادعاهاي خود را اثبات نموده و بر همين روش حكيمانه و خردمندانه در گفتمان‌هاي درون‌ديني و برون‌ديني مسلمانان تأكيد كرده است؛

« ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125). شكي نيست كه از آيه استفاده مي‌شود كه اين سه قيد، يعني «حكمت»، «موعظه» و «مجادله»،‌ همه مربوط به طرز سخن گفتن است. رسول گرامي مأمور شده كه به يكي از اين سه طريق مخصوص دعوت كند، هر چند كه جدال به معناي اخص آن، دعوت به شمار نمي‌رود. (طباطبايي، 1374 ش، ج12، ص 534).

مباحث علمي و مناظره‌هاي مذهبي وقتي با ويژگي‌هاي بالا و با توجه به حقيقت‌جويي و حق‌طلبي بين متفكران مذاهب اسلامي صورت گيرد، به طور قطع آثار مطلوب و مورد قبول را در پي داشته و بستر مناسب هم‌زيستي و هم‌فكري مسلمانان را با گرايش‌هاي گوناگون فراهم خواهد نمود.

در تفسير نمونه در ذيل اين آيه آمده است:

«در واقع جمله اول (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ) ناظر به استدلالات عقلي است... و تعبير (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) اشاره به بحث‌هاي عاطفي است،‌ براي كساني كه زياد اهل استدلال نيستند... و (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) از آن كساني است كه ذهن آنها قبلاً از مسائل نادرستي انباشته شده و بايد از طريق مناظره صحيح ذهن آنها را خالي كرد تا آماده پذيرش حق گردد» (مكارم شيرازي، 1373 ش، ج 10، ص 393؛ همو، 1374 ش، ج 11، ص 455 و ج 16، ص 229 و كريمي حسيني، 1382 ش، ج1، ص 402)

« وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» (عنكبوت/46).

در تفسير قمي آمده است:

«وقوله «ولاتجادلوا أهل الكتاب» قال: اليهود والنصاري، «إلاّ بالّتي هي أحسن» قال: بالقرآن» (قمي، 1367ش، ج2، ص 151)؛ مجادله نكنيد با اهل كتاب و آنان نصارا (مسيحيان) «بنى نجران» مي‌باشند و گفته شده نصارى و يهود هر دو مقصوداند.

و نيز در تفسير مجمع البيان آمده است:

«إلاّ بالّتي هي أحسن» أي بالطريق التي هي أحسن وإنما يكون أحسن إذا كانت المناظره برفق ولين لإراده الخير والنفع بها ومثله قوله فقولا له قولاً ليّناً لعلّه يتذكّر أو يخشي والأحسن الأعلي في الحسن من جهه قبول العقل له وقد يكون أيضا أعلي في الحسن من جهة قبول الطبع وقد يكون في الأمرين جميعاً وفي هذا دلالة علي وجوب الدعاء إلي الله تعالي علي أحسن الوجوه وألطفها واستعمال القول الجميل في التنبيه علي آيات الله وحججه؛ مگر به بهترين راهى ـ كه تا بشود خصم را مجاب نموده و پذيراى سخن خود گرداند، و «مجادله احسن» آن است كه به خاطر خير خواهى و نفع رساندن با مدارا و نرمش انجام گيرد. و مانند اين آيه شريفه است آيه ديگر: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏» يعنى شما (اى موسى و هارون) با فرعون با نرمش سخن بگوييد تا شايد متوجه شود و يا از آينده خويش بترسد.

«الا حسن» عبارت از بالاترين و بهترين مناظره‏اى است كه از نظر عقل طرف را وادار به پذيرفتن كند و يا اين‌كه موافق طبع ـ انسانى ـ او باشد تا بپذيرد، و ممكن است هر دو معنى مقصود باشد.

در اين آيه اشاره است كه ارشاد جامعه و دعوت مردم بسوى پروردگار بايد با بهترين وجه و زيباترين نحو و با نرمش در آگاهى آنان به نشانه‏هاى هستى خداى جهان و ايمان به او باشد» (طبرسي، 1372ش، ج8، ص 450).

آيات بالا به صورت صريح رسول اكرم اسلام (ص) را از دعوت و گفت‌وگوي غيرمنطقي و غيرعالمانه منع و نهي كرده، اما اين حكم به ايشان اختصاص ندارد، زيرا به گفته مفسران، مورد و شأن نزول مخصص نيست، بلكه شامل تمامي مسلمانان و پيروان مذاهب اسلامي در همه عصرها و زمان‌ها مي‌شود.

 

طرح گفت‌وگوي مؤدبانه و اخلاق‌محورانه

از منظر قرآن كريم، گفت‌وگو بستر و راهبردي اساسي براي مناسبات و تبادل افكار و آراي بشري و زمينه‌اي پرظرفيت و مناسب براي خلاقيت و رشد معنويت و تعامل اجتماعي و هم‌زيستي مسالمت‌آميز است. از اين رو قرآن كريم به ظاهر، سبك و شيوه‌هاي گفت‌وگو و محتواي آن بسيار توجه نموده و مسلمانان را به رعايت مسائل اثرگذار و امور اثربخش در تبيين حق، امر نموده است؛

« فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الأَْلْبابِ؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همان‌هايي را كه به هر سخني گوش مي‌دهند، پس بهترين آن را پيروي مي‌كنند،‌ آنان هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنان هستند صاحبان خرد» (زمر/17ـ18).

« وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (اسرا/53)، «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83)، « فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» (طه/44)، «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء/5)، «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ» (انعام/108).

بنابراين، قرآن كريم در آيات متعدد تأكيد مي‌كند كه مسلمانان بايد در گفت‌وگو مؤدبانه، دوستانه و مستدل رفتار كنند و حتي آهنگ صدايشان خالي از فرياد و جنجال و هر گونه خشونت و هتك حرمت باشد.

سنت نبوي يكي ديگر از مهم‌ترين منابع ديني و محورهاي تقريب مذاهب اسلامي، با توجه به شواهد قرآني، سنت پيامبر اكرم است كه مي‌تواند نقش ويژه‌اي در تقريب مذاهب اسلامي داشته باشد.

شهيد مطهري مي‌نويسد:

«يكي از منابع شناخت كه يك نفر مسلمان بايد ديد و بينش خود را از آن راه اصلاح و تكميل بكند، سيره وجود مقدس پيغمبر اكرم(ص) است.» (مطهري، 1377ش، ص37). برخي نيز معتقدند: «دو منبع مهم اسلامي، قرآن مجيد و سنت شريف نبوي مي‌باشد كه هيچ مسلماني نمي‌تواند منكر آن شود.» (محسني، 1386ش، ص 107)

 

جايگاه پيامبردر قرآن

از جمله عوامل جاودانگي يك مكتب و وحدت يك جامعه، ارائه الگوهاي عيني، يقيني، قولي و فعلي در كنار الگوهاي رفتاري است. مكتب اسلام، تنها مكتبي است كه با ارائه الگوهاي كامل در كنار دستورالعمل‌ها و تعاليم ممتاز، قول و فعل را ملازم هم‌ديگر ساخته و آهنگ جاودانگي و هم‌گرايي گرفته و پيامبر اكرم را الگوي انسانيت معرفي كرده است؛

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى؛ و هرگز از روي هوس سخن نمي‌گويد. آن‌چه مي‌گويد جز وحي نيست (نجم/3ـ4)

«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ و هر دستوري كه رسول به شما داد بگيريد و از هر گناهي نهيتان كرد آن را ترك كنيد و از خدا بترسيد كه خدا عقابي سخت دارد» (حشر/7).

قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسماني، در آيات بالا در صدد تبيين نقش و موقعيت رسول گرامي اسلام در ابعاد مختلف براي يكايك مسلمانان و انتظارات خداوند از مسلمانان در قبال هدايت‌گري و رهبري ايشان برآمده است. قرآن به طور صريح و روشن بيان كرده است كه سخن پيامبر وحي بوده و گرايش‌هاي شخصي و پيش‌فرض‌هاي فكري ـ اجتماعي در آن اثرگذار نيست و انتظارات خداوند از فرد فرد مسلمانان اين است كه در برابر آن‌چه وي به آنها دستور داده، سر تعظيم فرود آورند و آن‌چه را كه از آنها منع نموده، انجام ندهند.

يكي از اموري كه پيامبر به آن اهتمام فراوان داشته و براي تحقق آن رنج‌ها كشيده، وحدت اسلامي، هم‌گرايي مسلمانان و نكوهش جدايي و تفرقه در جهان اسلام است؛

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الآْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛ در حالي كه شما مي‌توانستيد به رسول خدا به خوبي تأسي كنيد، و اين وظيفه هر كسي است كه اميد به خدا و روز جزا دارد، و بسيار ياد خدا مي‌كند (احزاب/21).

در اين آيه خداوند، پيامبر را الگوي مطلق معرفي مي‌كند؛‌ يعني نمونه در اعتقاد، سرمشق در اخلاق، الگوي اجتماع و اسوه در هر آن‌چه زمينه‌ساز تكامل بشر است. از اين رو، يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي زندگي آن حضرت، توجه، تأكيد و تلاش مداوم ايشان براي تحقق وحدت اسلامي و برقرار نمودن اخوت ديني بين مسلمانان است؛

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الأَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، خدا را اطاعت كنيد، و رسول و كارداران خود را ـ كه خدا و رسول علامت و معيار ولايت آنان را معيّن كرده‌اند ـ فرمان ببريد، و هرگاه در امري دچار اختلاف شديد، براي حل آن به خدا و رسول مراجعه كنيد، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد. اين برايتان بهتر، و سرانجامش نيكوتر است» (نساء/59).

در آيات سوم و چهارم سوره نجم، به صورت مطلق، دخالت داشتن هواي نفس پيامبر در قرآن و بيان آن نفي شده است. اين آيه، صرف‌نظر از سياقي كه دارد، شامل تمامي اوامر و نواهي رسول خدا مي‌شود، و به دادن و ندادن سهمي از فيء منحصر نيست، بلكه همه اوامر و نواهي صادر شده از سوي آن حضرت را شامل مي‌شود (طباطبايي، پيشين، ج19، ص 353). در آيه21 سوره احزاب نيز گفتار و رفتار پيامبر به عنوان الگو مطرح شده و خداوند همه مسلمانان را به پيروي از آن توصيه فرموده است. هم‌چنين در آيه59 سوره نساء تصريح گرديده كه در موارد اختلافي، از جمله به پيامبر مراجعه كنيد و اين مطلب شامل اختلافات مذهبي نيز مي‌شود.

 

اهل‌بيت

مسلمانان با همه اختلافات علمي و گرايش‌هاي گوناگون كلامي، فقهي و حديثي خود، همواره توجه ويژه به اهل‌بيت پيامبر داشته و آنان را برتر از ساير صحابه، تابعين و فقهاي مذاهب اسلامي مي‌دانسته‌اند.

با توجه به اين مهم، در اين بخش، موضوع اهل‌بيت مطرح گرديده و به مباحثي نظير مصداق اهل‌بيت،‌ مرجعيت علمي اهل‌بيت، محبت اهل‌بيت در قرآن و سنت نبوي و نيز نظر بزرگان اهل‌سنت در اين باره پرداخته مي‌شود.

 

مصداق اهل‌بيت

يكي از مباحث اساسي درباره اهل‌بيت كه همواره در ميان انديشمندان مسلمان به صورت جدي مطرح شده، بحث مصداق‌شناسي اهل‌بيت است. شيعيان و گروهي از اهل‌سنت معتقدند مصداق اهل‌بيت، امام علي (ع)، فاطمه( ع)، امام حسن (ع)، امام حسين (ع) و ائمه بعد از آنها هستند. اما برخي از اهل‌سنت معتقدند كه علاوه بر موارد ذكر شده، زنان پيامبر نيز مصداق اهل‌بيت هستند.

با توجه به اين دو رويكرد به مصداق‌شناسي اهل‌بيت، شيعيان و جمعي از اهل‌سنت براي اثبات ديدگاه خود به آيات و روايات بسياري كه در منابع تفسيري،‌ روايي و تاريخي فريقين آمده است، استناد كرده‌اند كه در ذيل، به برخي آنها پرداخته مي‌شود.

در تفسير آيه33 سوره احزاب (آيه تطهير) « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»، روايات زيادي از طريق فريقين وارد شده است كه به معرفي مصداق اهل‌بيت پرداخته و آنها را (اهل كساء) دانسته است. روايت زير از آن جمله است:

«رباح عن عم بن أبي سلمه ربيب النبي قال: لما نزلت هذه الآيه علي النبي صلي الله عليه وسلم (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً) في بيت أم‌سلمه فدعا فاطمه وحسناً وحسيناً فجللهم بكساء و علي خلف ظهره فجللهم بكساء ثم قال: اللهم هؤلاء اهل‌بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. قالت أم‌سلمه: وأنا معهم يا نبي الله؟ قال: أنت علي مكانك وأنت علي خير؛ عمر بن ابي سلمه نقل مي‌كند: هنگامي كه اين آيه (تطهير) بر پيامبر اكرم، در خانه ام‌سلمه نازل شد، رسول خدا، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين را فرا خواند و با جامه‌اي آنها را پوشاند و امام علي را نيز كه پشت سر او بود پوشاند و سپس فرمود: خدايا اينها اهل‌بيت من هستند. رجس و پليدي را از آنها دور گردان! ام‌سلمه گفت: اي رسول خدا من هم با آنها هستم؟ پيامبر فرمود: تو درجايگاهت هستي» (ترمذي، 1403ق، ج5، ص351؛ نيشابوري، 1400ق، ج3، ص158ـ159؛ هيثمي، 1408ق، ج7، ص91 و حسكاني، 1411ق، ج2، ص20).

در روايات ديگري از رسول خدا كه در تفسير آيه مباهله: « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» (آل‌عمران/61) وارد شده است،‌ نيز پيامبر اكرم اسلام به معرفي اهل‌بيت پرداخته است؛ از جمله:

«عن عامر بن سعد عن أبيه قال لما نزلت هذه الآيه، «ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم»،‌ دعا رسول الله صلي‌الله عليه وسلم علياً و فاطمه وحسناً وحسيناً رضي الله عنهم فقال: اللهم هولاء أهلي؛ سعد بن ابي وقاص مي‌گويد: هنگامي كه اين آيه (مباهله) نازل شد،‌ رسول خدا، حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين را فرا خواند و سپس فرمود: خداوندا، اينها اهل‌بيت من هستند» (نيشابوري، ج3، ص163؛ مسلم، ح2404 و طبري، 1383ش، ص161).

هم‌چنين در تفسير آيه مودت: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» (شوري/23) روايات بسياري از پيامبر اكرم نقل شده كه در آنها مصداق اهل‌بيت به روشني ذكر شده است. روايت ذيل از آن جمله است:

«عن ابن عباس قال: لما نزلت (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى) قالوا: يا رسول الله من هولاء الذين أمرنا الله بمودتهم؟ قال: علي وفاطمه وولدهما؛ ابن عباس مي‌گويد: هنگامي كه آيه (مودت) نازل شد، گفتند: اي رسول خدا آنهايي كه خداوند دستور به محبت و دوستي آنها را داده است چه كساني هستند؟ پيامبر فرمود: حضرت علي، حضرت فاطمه و دو فرزند آنها يعني امام حسن و امام حسين.» حسكاني، پيشين، ج2، ص130؛ آلوسي، پيشين، ج25-26، ص44؛ زمخشري، 1412ق، ج4، ص219 و تستري، 1404ق، ج3، ص32-33)

علاوه بر اينها،‌ در روايات متعدد ديگري نيز كه از رسول خدا(ص) نقل شده است، علي، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين به عنوان مصداق اهل‌بيت معرفي گرديده‌اند. (حسكاني، پيشين، ص15؛ نيشابوري، پيشين، ص173؛ ترمذي، پيشين، ص352 و زمخشري، پيشين).

بنابراين، اهل‌بيت از زبان پيامبر اسلام،‌ حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين هستند و كلام آن حضرت ما را از همه گفت‌وگوها بي‌نياز كرده و مطلب را به طور روشن بيان نموده است.

 

مرجعيت علمي اهل‌بيت

منظور از «مرجعيت علمي» نقطه مشتركي است كه مسلمانان بر آن اتفاق‌نظر دارند و مسائل مورد اختلاف ميان مسلمانان به آن منتهي مي‌شود. به خصوص در مسائل اعتقادي و شرعي، مرجعيت از حقايق قرآن و سنت نبوي پرده‌برداري مي‌كند. (بي‌آزار شيرازي، ش184، ص14؛ تسخيري، ص13؛ همو، ش174، ص29؛ سبحاني، ص26 و ايازي، ش37ـ38، ص338).

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «اگر در چيزي اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبرش ارجاع دهيد. (نساء/59) و نيز ما نازل نكرديم بر تو اين كتاب را جز اين‌كه بيان كني بر ايشان آن‌چه را در آن اختلاف دارند.» (نحل/64).

 

قرآن و مرجعيت علمي اهل‌بيت

بدون شك مدرسه اهل‌بيت در ميدان تفسير و تأويل و بيان معاني و مفاهيم قرآن، برجستگي خاصي نسبت به ديگر مدرسه‌هاي فرق و مذاهب اسلامي دارد. اين برجستگي به دليل وابستگي آنان به پيامبر و اتصال آموزه‌هاي ايشان به وحي است.

در بحار و كافي درباره مرجعيت علمي اهل‌بيت آمده است: «آنان عالم به تأويل و تفسير قرآن هستند» (كليني، 1388ق، ج1، ص213 و مجلسي، 1360ش، ص89ـ99).

1. اهل‌بيت اهل الذكرند؛ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ از اهل ذكر سؤال كنيد، اگر نمي‌دانيد.» (نحل/43).

در تفسير طبري به سندش از جابر جعفي آمده است: هنگامي كه اين آيه نازل شد علي فرمود: «نحن اهل الذكر». (طبري، 1421ق، ج17، ص59.)

و حارث نيز مي‌گويد: «سألت علياً عن هذه الايه «فاسألوا اهل الذكر» فقال: والله انا نحن اهل الذكر، نحن اهل الذكر، نحن اهل العلم ونحن معدن التأويل والتنزيل.» (حسكاني، پيشين، ج1، ص432.

2. اهل‌بيت راسخان در علم‌اند؛ « وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَْلْبابِ؛ در حالي كه تأويل آن را نمي‌دانند مگر خدا و راسخان در علم، مي‌گويند به همه قرآن ايمان داريم كه همه‌اش از ناحيه پروردگار ماست و به جز خردمندان از آن آيات پند نمي‌گيرند.» (آل‌عمران/7).

امام علي در مورد راسخان در علم مي‌فرمايد:

«أين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا، كذباً و بغياً علينا أن رفعنا الله ووضعهم واعطانا وحرمهم وادخلنا واخرجهم بنا يستطعيي الهدي ويستجلي العمي؛ كجايند كساني كه پنداشتند آنان ـ نه ما ـ دانايان علم قرآن‌اند، به دروغ و ستمي كه بر ما مي‌رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا كرده و آنان را محروم داشته، ما را ـ‌ در حوزه عنايت خود ـ درآورد و آنان را از آن بيرون كرد. راه هدايت را با راهنمايي ما مي‌پويند و روشني دل‌هاي كور را از ما مي‌جويند.» (نهج‌البلاغه، خ144)

3. علم كتاب نزد اهل‌بيت (ع) است؛

«و يقول الّذين كفروا لست مرسلاً قل كفي بالله شهيداً بيني وبينكم ومن عنده علم الكتاب؛ آنها كه كافر شدند مي‌گويند: تو پيامبر نيستي. بگو: كافي است كه خداوند و كسي كه علم كتاب نزد او است ميان من و شما گواه باشد.» (رعد/43)

ابوسعيد خدري مي‌گويد: «سألت رسول الله عن هذه الايه قال: ذاك اخي علي‌بن ابي‌طالب.» (حسكاني، پيشين، ج1، ص400 و 422و شيخ صدوق، 1410ق، ج3، ص453).

ده‌ها آيه ديگر، نظير آيات تطهير(احزاب/33)، اكمال (مائده/3)، ولايت (مائده/55)، اولي‌الامر (نساء/59)، صادقين (توبه/110)، مس (واقعه/77ـ79)، اعتصام (آل‌عمران/103)، اولوالعلم (آل‌عمران/18)، من يشري

نفسه (بقره/23)، مباهله (آل‌عمران/61)، مناجات (مجادله/12)، هل اتي (انسان)، خير البريه (بينه/7)، سلام علي آل ياسين (صافات/130) و راه مستقيم (انعام/153)، بهترين دليل بر مرجعيت علمي اهل‌بيت مي‌باشد.

 

سنت نبوي و مرجعيت علمي اهل‌بيت

اهل‌بيت پيامبر چون از راسخان در علم هستند و تأويل را از پيامبر آموخته‌اند و در بيت وحي تربيت شده‌اند، اين ويژگي را دارند كه از كمال تأويل برخوردار باشند و به جايگاهي انحصاري برسند كه افراد معمولي به آن دست‌رسي ندارند. پيامبر اسلام از آغازين روزهاي دعوت علني مكتبش، در موارد متعدد مرجعيت علمي اهل‌بيت را براي مسلمانان بيان فرموده است.

1. اهل‌بيت عدل قرآن كريم و قرآن ناطق‌اند.

پيامبر اكرم در حديث ثقلين مي‌فرمايد:

«اني تارك فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الأرض، وعترتي اهل‌بيتي، ولن يتفرقا حتي يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما؛ من در ميان شما چيزي را بر جاي مي‌گذارم كه بعد از من گمراه نشويد. هر يك از آنها بزرگ‌تر از ديگري است، كتاب خدا، ريسماني كه از آسمان به زمين كشيده شده است و ديگري، عترت و خاندان من هستند. اين دو از هم جدا نمي‌شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس ببينيد و مواظب باشيد كه بعد از من چگونه با آنها رفتار مي‌كنيد» (مسلم، ج4، ص1873).

اين حديث كه بيش از سي صحابي آن را نقل كرده‌اند، در صحاح معتبر اهل‌سنت آمده است. بسياري از بزرگان اهل‌سنت نيز معتقدند حديث ثقلين بر مرجعيت علمي اهل‌بيت(ع) تأكيد مي‌كند.

شيخ محمد ابوزهره معتقد است كه حديث ثقلين بيشتر بر مرجعيت علمي و فقهي اهل‌بيت(ع) دلالت دارد تا بر مرجعيت سياسي آنان: «لايدل علي امامه السياسه وانه ادل علي امامة الفقه والعلم» (ابوزهره، 1993م، ص199).

2. اهل‌بيت امان امت اسلامي‌اند.

پيامبر اكرم فرمود:

النجوم امان لأهل الأرض من الغرق واهل‌بيتي امان لامتي من الاختلاف؛ ستارگان امان اهل زمين از غرق شدن هستند و اهل‌بيت من امان امتم از اختلاف هستند.» (نيشابوري، پيشين، ج3، ص162)

3. اهل‌بيت داناترين مردم به قرآن و سنت نبوي‌اند.

امام علي مي‌فرمايد:

«انا نحن اهل البيت اعلم بما قال الله ورسوله» (ابن سعد، ج6، ص240)

احاديث فراوان ديگري نيز مانند حديث غدير، كساء، مدينه‌العلم، سفينه و منزلت، در منابع فريقين وجود دارد كه مرجعيت اهل‌بيت را به طور آشكار اثبات مي‌كند.

 

مرجعيت علمي اهل‌بيت و امت اسلامي

نقش ممتاز و بي‌بديل اهل‌بيت در نشر معارف اسلامي، به خصوص تفسير قرآن كريم و تبيين سنت نبوي، بر هيچ مسلمان منصفي كه اندك بهره‌اي از علوم ديني و تاريخ اسلام داشته باشد، پوشيده نيست. اما براي مستند شدن اين مطلب، به برخي از اعترافات صحابه و پيشوايان مذاهب اسلامي درباره مرجعيت و جايگاه علمي اهل‌بيت به عنوان شاهد اشاره مي‌گردد:

عمر فاروق، در موارد متعدد به نقش حياتي امام علي در زندگي خود اشاره نموده و مي‌گويد: «لولا علي لهلك عمر» (ابن عبدالبر، 1415ق، ج3، ص1103؛ ابن ابي‌الحديد، ج12، ص179 و 204 و ج 18، ص141؛ ابن قتيبه، 1400ق، ص152؛ رزندي حنفي، ص 130و132؛ ايجي، 1412ق، ج3، ص636و637؛ متقي هندي، 1405ق، ج13، ص 584؛ مغرمي، 1403ق، ص71؛ عياشي، ج1، ص75؛ قمي، 1366، ج1، ص407؛ باقلاني، 1414ق، ص476 و 502؛ سمعاني، 1418ق، ج5، ص154 و رازي، 1398ق، ج1، ص205). و نيز مي‌گويد: «انت (يا علي) خيرهم فتوي» (متقي هندي، پيشين، ج8، ص600؛ محمد بن سعد، ج2، ص339 و بلاذري، 1974م، ص 177).

بسياري از اهل‌سنت ـ در گذشته و حال ـ به برتري علمي اهل‌بيت اعتراف كرده‌اند، كه در ذيل به چند نمونه از آن موارد بي‌شمار اشاره مي‌شود:

ابن‌عساكر در تاريخ خود در شرح حال امام سجاد(ع) به نقل از ابن حازم مي‌گويد: «هيچ مرد هاشمي را بهتر از علي بن الحسين نيافتم و هيچ كسي را فقيه‌تر از او نديدم» (ذهبي، 1417ق، ج4، ص9و3 و ابن ابي الحديد، ج15، ص 725). عبدالله‌بن عطا مي‌گويد: «همه علما و دانشمندان از نظر توان علمي فروتر از امام باقر بودند.» (حافظ اصفهاني، 1407ق، ج1، ص68). فخر رازي در تفسير خود مي‌گويد: «ما هر چه را فراموش كنيم، اين را فراموش نمي‌كنيم كه قول علي بر قول صحابه ديگر اولويت دارد، زيرا پيامبر فرموده است: علي مع الحق والحق مع علي» (فخر رازي، 1405ق، ج1، ص111).

حسكاني به روايت از مجاهد مي‌گويد: «همانا براي علي هفتاد منقبت است كه براي هيچ يك از اصحاب پيامبر مثل او نبوده است و هيچ يك از مناقب آنان نيست جز آن‌كه علي در آنها شركت دارد.» (حسكاني، پيشين، ص17). ابن ابي الحديد مي‌گويد: «چه بگويم درباره شخصي كه دشمنان و مخالفانش به فضيلت او اقرار كرده‌اند و نتوانسته‌اند مناقبش را انكار و فضايلش را كتمان كنند... پس او سرچشمه همه فضايل است.» (ابن ابي الحديد، پيشين، ج1، ص6).

ابن خلدون درباره جايگاه علمي اهل‌بيت مي‌گويد:

«وقتي كه كرامات براي اشخاص ديگر امكان‌پذير باشد و از آنان به وجود آيد، چه گمان مي‌بري در حق اهل‌بيت،‌ با آن علم و دين و آثار كه از نبوت در آنان بوده و عنايتي كه خداوند متعال به اصل شريف پيامبر اكرم داشته و آن عنايت به شاخه‌هاي پاكيزه آن اصل كريم رسيده است.» (ابن خلدون، 1366ش، ص334).

محمدفريد وجدي مصري نيز مي‌نويسد: «صفاتي در وجود علي گرد آمده كه در ديگر خلفا نبود.» (وجدي، 1971م، ج6، ص659). شهرستاني هم در موارد متعدد، اشاعره، معتزله و ساير فرقه‌ها و مذاهب اسلامي را تخطه كرده و تنها مرجع علمي مسلمانان را خاندان عترت مي‌داند. (عرفان، ش11ـ12، ص387)

با توجه به اين‌كه از يك طرف، جايگاه علمي اهل‌بيت داراي براهين قرآني و روايي است و از طرف ديگر، برخي از خلفا و بزرگان اهل‌سنت به آن معترف‌اند، اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه چرا در طول تاريخ اسلام، شيعه از اين زاويه كمتر به اهل‌بيت نگريسته و بيشتر بر امامت به معناي زعامت تأكيد داشته است. شايد دليل اين نوع نگاه شيعه به اهل‌بيت اين باشد كه از يك سو اولين نقطه اختلاف بين شيعه و سني موضوع زعامت تلقي شده، كه احاديث انذار،‌ منزلت و غدير بيان كننده آن مي‌باشد و از سوي ديگر، گاه اين روايات از جهت صدور، بر حديث ثقلين كه بر مرجعيت علمي اهل‌بيت دلالت مي‌كند، تقدم زماني داشته‌ و اين خود بر نگاه اماميه تأثيرگذار بوده است.

 

محبت اهل‌بيت

دوستي و محبت اهل‌بيت يكي از اصول اسلام و محورهاي مهم و مشترك تقريب مذاهب اسلامي است كه در قرآن و سنت نبوي بر آن تأكيد فراوان شده و تمام فرقه‌هاي اسلامي به خاندان رسالت محبت دارند. قرآن كريم محبت و دوستي اهل‌بيت را به عنوان اجر و پاداش رسالت پيامبر مطرح كرده است: « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛ بگو من از شما در برابر رسالتم مزدي طلب نمي‌كنم به جز مودت نسبت به اقربا» (شوري/23).

«...عن ابن عباس قال لما نزلت «قل لاأسئلكم عليه أجراً إلاّ المودّه في القربي» قالوا: يا رسول الله من هؤلاء الذين أمرنا الله بمودتهم قال: علي وفاطمه وولدهما؛

حسكاني به روايت از ابن عباس نقل مي‌كند:

چون آيه (مودت) نازل شد، گفتند: يا رسول الله! آنهايي كه خداوند ما را به دوستي آنها امر فرموده، كيستند؟ فرمود:‌ علي و فاطمه و دو پسر آن دو.» (حسكاني، پيشين، ج2، ص189؛ ثعلبي، 1412ق، ج8، ص310؛ سيوطي، پيشين، ج6، ص7؛ قرطبي، پيشين، ج16، ص22؛ كوفي، 1410ق، ص390؛ ابن ابي حاتم، 1419ق، ج10، ص3276؛ زمخشري، پيشين، ج4، ص219؛ تستري، پيشين، ج3، ص33؛ طبرسي، پيشين، ج9، ص43و نسفي، 1419ق، ج3، ص280).

اين آيه از روز نخست يك معنا بيشتر نداشته و آن اين‌كه پيامبر خواستار پيوند با «ذي‌القربي» شده است. مفسران عالي‌قدر و محدثان اسلامي و ادبا و شعرا از اين آيه يك معنا بيشتر نفهميده‌اند و آن دوستي خويشاوندان پيامبراست. (سبحاني، ش174، ص26).

 

محبت اهل‌بيت در نگاه دانشمندان اهل‌سنت

نقل فضايل و مناقب اهل‌بيت در مصادر روايي،‌ تاريخي و كلامي اختصاص به شيعه نداشته و از قرن‌ها پيش تا كنون، نويسندگان بسياري از ساير مذاهب اسلامي به اين مهم پرداخته‌اند. احمدبن حنبل (164ـ241 ق) در فضائل اميرالمؤمنين،‌ بلاذري (م279ق) در انساب الاشراف، نسائي (م303ق) در خصائص اميرالمؤمنين، مردويه (323ـ410ق) در مناقب، ابونعيم اصفهاني (334ـ430ق) در ما نزل في علي من القرآن، ابن‌مغازلي (م483ق) در مناقب علي‌بن‌ابي‌طالب، حسكاني (قرن پنجم) در شواهد التنزيل، خوارزمي (م568ق) در تاريخ دمشق، ابن‌جوزي (581ـ650 ق) در تذكره الخواص، جويني (644ـ730ق) در فرائد السمطين، سيوطي (م910ق) در القول الجلي في فضائل علي و صدها نويسنده ديگر، گوشه‌هايي از فضايل بي‌شمار خاندان عصمت و طهارت را نوشته و بازگو نموده‌اند كه اين خود مي‌تواند بهترين دليل بر محبت اهل‌سنت نسبت به اهل‌بيت محسوب گردد.

برخي از پژوهش‌گران معتقدند كتاب‌هاي اهل‌سنت درباره مناقب و مودت اهل‌بيت و نوع مسائل مختلف مربوط به خاندان پيامبرو شايستگي‌ها و ويژگي‌هاي ايشان در مسائل اسلامي و انساني، بيش از صد عنوان است.

«چون سخن از تأليفات اهل‌سنت درباره اهل‌بيت پيامبر اكرم و مناقب ايشان است، بايد ياد كرد كه علماي اهل‌سنت، به جز كتبي كه ويژه مناقب خاندان رسول و ائمه طاهرين نگارش كرده‌اند و در ديگر كتب خويش در تفسير و حديث و كلام و تاريخ و اخلاق و...، در مناسبت‌هاي بسيار به نقل مناقب علي و اولاد علي پرداخته‌اند... كتب اهل‌سنت، كه در آنها مناقب و مسائل مربوط به حضرت مهدي و حكومت مهدي آمده است، بيش از 150 و كتب اهل‌سنت كه ويژة حضرت مهدي نگارش يافته، بيش از 30 عنوان است. (حكيمي، ص516و519).

«اهل‌سنت در مواردي از شيعه بيشتر اهل‌بيت را دوست دارند. مقاله‌اي را در مجله‌اي خواندم تحت عنوان «اصول سنت و جماعت» از دكتر فوزان فوزان كه ده اصل در اين مقاله براي وهابيان اهل‌سنت و جماعت ذكر كرده و جالب اين است كه در اصل هفتم محبت اهل‌بيت(ع) را برشمرده است.» (بي‌آزار شيرازي، ش174، ص12)

ولي امر مسلمين جهان، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي(مدظله‌العالي) در كنفرانس جهاني اهل‌بيت پيرامون نقش محبت اهل‌بيت در متحد كردن مسلمانان در صف و هدف واحد، مي‌گويد:

«مسئله اهل‌بيت، يكي از مهم‌ترين و بزرگ‌ترين مسائل اسلام و در رديف مسائل درجه اول اين دين مقدس است. محبت اهل‌بيت، فريضه‌اي است كه مسلمانان عالم از هر فرقه و وابسته به هر جريان و گروهي، آن را پذيرفته‌اند و به آن مباهات مي‌كنند. ما كه مفتخر به پيروي از فقه اهل‌بيت مكرّم هستيم و دين را اصولاً و فروعاً از آنها آموخته‌ايم، نبايد گمان كنيم كه محبت اهل‌بيت،‌ مخصوص ماست و نبايد اشتباه كنيم و فكر كنيم كه اهل‌بيت، فقط متعلق به ما هستند. اهل‌بيت متعلق به اسلام‌اند؛ هم‌چنان كه جدشان نبي اكرم، متعلق به اسلام بود. اهل‌بيتمتعلق به جهان و تاريخ‌اند؛ هم‌چنان كه جدشان نبي اكرم متعلق به بشريت و تاريخ بود» (www.leader.ir).

 

نتيجه‌گيري

با توجه به مباحث بيان شده، اين نتيجه به دست مي‌آيد كه مذاهب اسلامي داراي اساسي‌ترين محورهاي مشترك، هم‌چون قرآن كريم، سنت نبوي، مرجعيت علمي اهل‌بيت و محبت آنان‌اند.

قرآن مجيد و سنت نبوي، دو منبع اصلي و اساسي شريعت به شمار مي‌رود. وجه مشترك تمامي مذاهب اسلامي نيز اين دو منبع است و حجيت منابع ديگر نيز منوط به آنهاست. هم‌چنين، مرجعيت علمي اهل‌بيت در حقيقت تداوم سنت نبوي بوده است. قرآن به لزوم محبت خاندان رسول خدا براي تمامي مسلمانان تصريح كرده و همه فرقه‌ها و مذاهب اسلامي اين امر را پذيرفته‌اند و تجربه تاريخي نيز آن را اثبات نموده است.

نويسنده : اقبالي

 

منابع و مآخذ

1- قرآن كريم.

2- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج12و18.

3- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء‌ التراث العربي، بيروت، ج15و1، 1385ق.

4- ابن ابي حاتم، عبدالرحمن‌بن محمد، تفسير القرآن العظيم، المكتبة العصرية، بيروت، چاپ دوم، ج10، 1419ق.

5- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1366ش.

6- ابن سعد، الطبقات الكبري، دار صادر، بيروت، ‌ ج6.

7- ابن عبدالبر، يوسف‌بن عبدالله، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، دار الكتب العلمية، بيروت، ج3، 1415ق.

8- ابن قتيبه، تأويل مختلف الحديث، دار الكتب العلمية، بيروت، 1400ق.

9- ابوزهره، محمد، الامام الصادق، (عصره وحياته ـ آراؤه و فقهه)،‌ دار الفكر العربي، قاهره، 1993 م.

10- آلوسي، سيد محمد، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، دار الكتب العلميه، بيروت، ج3و4، 1415ق.

11- ايازي، محمدعلي، «جايگاه اهل‌بيت در تفسير قرآن»، بينات، ش 37ـ38.

12- ايجي، عضدالدين، المواقف، الشريف الرضي، قم، ج3، 1412ق.

13- باقلاني، محمد‌بن طيب، تمهيد الاوائل وتلخيص الدلائل، مؤسسة الكتب الثقافية، بيروت، 1414ق.

14- بلاذري، ابن اسحاق، انساب الاشراف، تحقيق و تعليق: محمدباقر محمودي،مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، ‌ بيروت، 1974ق.

15- بي‌آزاري شيرازي، عبدالكريم، «دانشمندان اسلامي و مرجعيت علمي اهل‌بيت»، كيهان فرهنگي، ش‌184.

16- بي‌آزاري شيرازي، عبدالكريم، «مودت اهل‌بيت محور وحدت مسلمانان»، كيهان فرهنگي، ش‌174.

17- ترمذي، محمد‌بن عيسي، سنن ترمذي، دار الفكر للطباعه والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ دوم، ج1، 1403ق.

18- تستري، نورالله، احقاق الحق، مكتبه آيت‌‌الله العظمي المرعشي العامه، قم، ج3، 1404ق.

19- تسخيري، محمدعلي، «دانش اهل‌بيت محور وحدت»، كيهان فرهنگي، ش174.

20- تسخيري، محمدعلي، «وحدت اسلامي بر پايه مرجعيت علمي اهل‌بيت»، جايگاه اهل‌بيت در اسلام و امت اسلامي، (گزيده مقالات چهاردهمين كنفرانس بين‌المللي وحدت اسلامي).

21- تسخيري، محمدعلي، گفتگو در قرآن، اخبار تقريب، ش 51و52.

22- ثعلبي، احمد بن ابراهيم، الكشف والبيان عن تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج8، 1412ق.

23- چشم و چراغ مرجعيت (مصاحبه ويژه مجله حوزه با شاگردان آيت‌الله العظمي بروجردي)، به كوشش: مجتبي احمدي، عبدالرضا ايزدپناه، حسين شرفي، سيدعباس صالحي، محمدحسن نجفي، دفتر تبليغات اسلامي، قم، چاپ 1، 1379 ش.

24- حافظ اصفهاني، ابونعيم، حليه الاولياء وطبقات الاصفياء، دار الكتب العربي، بيروت، ج1، 1407ق.

25- حسكاني، حاكم، شواهد التنزيل، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، ج2، 1411ق.

26- حكيمي، محمدرضا، «400 كتاب در شناخت شيعه»، يادنامه علامه اميني.

27- خيرخواه، كامل، كاشف الغطاء، فريادگر وحدت اسلامي، مكتب اسلام، ش8.

28- ذهبي، محمد‌بن احمد، سيره اعلام النبلاء، مؤسسه الرساله، بيروت، ج4، 1417ق.

29- رازي، ابوالفتوح، تفسير روح الجنان، كتاب فروشي اسلاميه، تهران، ج1، 1398ق.

30- رزندي حنفي، نظم درر السمطين.

31- زمخشري، محمود‌بن عمر، الكشاف، دارالمعرفه، بيروت، ج4، 1412ق.

32- سبحاني، جعفر، «احساسات شاعرانه در ستايش اهل‌بيت»، كيهان فرهنگي، ش 174.

33- سمعاني، تفسير السمعاني، تحقيق: ياسر‌بن إبراهيم و غنيم‌بن عباس‌بن غنيم، دار الوطن، الرياض، ج5، 1418ق.

34- سيد قطب، في ظلال القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج1.

35- سيوطي، جلال‌الدين، الدر المنثور، دار الكتب العلميه، چاپ اول، ج2، 1421 ق.

36- شيخ صدوق، الامالي، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ج3، 1410ق.

37- طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج12، 1374 ش.

38- طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، ج2، 1415ق.

39- ـــــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصرخسرو، تهران، ‌ ج8، 1372‌ش.

40- طبري، محب‌الدين، مناقب الامام علي اميرالمؤمنين علي‌بن ابي طالب، بوستان كتاب، قم، 1383ش.

41- طبري، محمد‌بن جرير، جامع البيان، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، ج17، 1421ق.

42- طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج2.

43- عرفان، فاضل، «اهل‌بيت در تفسير شهرستاني»، پژوهش‌هاي قرآني، ش11ـ12.

44- عياشي، محمد‌بن مسعود، تفسير العياشي، ج1.

45- فخر رازي، تفسير الكبير، دار الفكر، بيروت،‌ ج1، 1405ق.

46- قدردان قراملكي، محمدحسن، اسلام خاستگاه تفاهم و مدارا: هم‌زيستي مسالمت‌آميز از ديدگاه آموزه‌هاي اسلام و پيامبر اعظم، قدس.

47- قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، دار احيا التراث العربي، بيروت، ج2.

48- قمي، علي‌بن ابراهيم، تفسير القمي، دارالكتاب، قم، ج2، 1367 ش.

49- قمي، محمد‌بن محمدرضا، تفسير كنزالدقائق، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، ج1، 1366ش.

50- كريمي حسيني، سيدعباس، تفسير عليين، انتشارات اسوه، قم، ج1، 1382 ش.

51- كليني، محمد‌بن يعقوب، كافي،‌ دار الكتب الاسلاميه، تهران، ج1، 1388ق.

52- كوفي، فرات‌بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والارشاد الاسلامي، تهران، چاپ اول، 1410 ق.

53- متقي هندي، كنز العمال، مؤسسه الرساله، بيروت، ج13، 1405ق.

54- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، آخوندي، تهران، 1360ش.

55- محسني، محمد آصف، تقريب مذاهب از نظر تا عمل، نشر اديان، قم، 1386ش.

56- مسلم، صحيح مسلم، دار الفكر، بيروت، ج4.

57- مطهري، مرتضِی، جهاد، انتشارات صدرا،

58- مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، انتشارات صدرا، تهران، 1362ش.

59- مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، انتشارات صدرا، چاپ 33، 1385ش.

60- مغرمي، احمد،‌ فتح الملك العلي، مكتبه الامام اميرالمؤمنين علي، 1403ق.

61- مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، نسل جوان، قم، ج10، 1373.

62- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الإسلاميه، تهران، ج11و16، 1374 ش.

63- نسفي، ابوالبركات، مدارك التنزيل وحقايق التأويل، دارالكلام الطيب، بيروت، ج3، 1419ق.

64- نيشابوري،‌ حاكم، مستدرك علي الصحيحين، دار المعرفه، بيروت، ج3، 1400ق.

65- هيثمي، علي‌بن ابي‌بكر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، دار الكتب العلميه، بيروت، ج7، 1408ق.

66- واعظ‌زاده خراساني، محمد، زندگي آيت‌الله العظمي بروجردي، مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، 1379ش.

67- وجدي، محمد فريد، دائرة‌ المعارف، دارالمعرفه للطباعه والنشر، بيروت، ج6، 1971ق.

68- www. Leader.ir

خوانده شده 2343 مرتبه