مواضع علمی امام كاظم(ع) وپاسخ به شبهات و انديشه هاي منحرف وپاسداری از دین

امتیاز بدهید
(0 امتیاز)
مواضع علمی امام كاظم(ع) وپاسخ به شبهات و انديشه هاي منحرف وپاسداری از دین

امام کاظم(ع) و دفاع  از امامت

در دوران ائمه(ع) سیاست تقیه در مواردی سبب شده برخی از شیعیان در تشخیص امام بعدی دچار مشکل شده و نتوانند امام واقعی را بشناسند. در زمان امام موسی بن جعفر(ع) دقیقا همین شرایط حکم فرما بود. در چنین موقعیتی امام موسی بن جعفر(ع) تلاش داشت امام واقعی را به شیعیان خویش معرفی کند.  روایتی که شیخ مفید نقل کرده می تواند نشان دهنده ی انحراف برخی از شیعیان و موضع امام موسی بن جعفر(ع) باشد.  وی می نویسد: محمد بن قولویه(به سند خود) از هشام به سالم روایت کرده که پس از وفات امام صادق(ع) من و محمد بن نعمان(مومن الطاق) در مدینه بودیم، مردم دور عبدالله بن جعفر(فرزند امام صادق(ع) معروف به عبدالله افطح) اجتماع کرده بودند، ما وارد مجلس او شدیم و از او درباره نصاب زکات پرسیدیم، او نتوانست جواب دهد ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در جایی نشسته و گریه کردیم و با خود می گفتیم به سوی چه کسانی باید برویم، مرجئه، قدریه، معتزله یا زیدیه؟ ناگهان شخصی آمد و از ما خواست که به دنبال او راه بیفتیم... من به دنبال او رفتم تا به در خانه امام موسی بن جعفر(ع) رسیدیم من داخل خانه شدم، دیدم موسی بن جعفر(ع) آنجاست بدون این که حرفی بزنم، فرمود: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه و نه به سوی معتزله و نه به سوی زیدیه! بلکه به سوی من! عرض کردم: جانم فدای شما برادر شما عبدالله گمان می کند که پس از پدرتان امام است! حضرت فرمود عبدالله می خواهد خدا را بندگی نکند. پرسیدم آیا برای شما امامی هست!؟ فرمود: نه سپس از ایشان سوالاتی پرسیدم... عرض کردم آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن جریان از من گرفتید، اجازه می دهید جریان امامت شما را به آنان برسانم و آنها را به سوی شما دعوت کنم؟ حضرت فرمود: هر که را رشید و رازدار یافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.

این جریان نشان می دهد در این دوره گروه های منحرف زیادی چون مرجئه، قدریه، معتزله و زیدیه در جامعه بوده اند علاوه بر این برخی از شیعیان معتقد به امامت افرادی چون عبدالله بن جعفر بوده اند و امام موسی بن جعفر(ع) شیعیان را از پیروی از این فرقه های انحرافی باز داشته و به آنها سفارش می کند با رعایت اصل تقیه این واقعیت را به دیگران نیز انتقال دهند.

امام کاظم(ع) ورفع شبهه غلو از مکتب ودین

یکی از جریان های منحرف و خطرناک در دوره ائمه(ع) که آسیب های فراوانی به جریان اصیل شیعی وارد ساخت، جریان فکری غلو است که از همان دوران امام علی(ع) تا پایان دوره امامان(ع) و حتی در دوره های بعد تداوم یافته است. هر یک از امامان شیعه با جدیت به مبارزه با این جریان انحرافی پرداختند و تلاش کردند شیعیان را از افتادن در دام غلو و عقاید غالیانه نجات دهند. در زمان امام موسی بن جعفر(ع) نیز این جریان نمایندگانی داشت که امام با آنان مبارزه کرد.

مهم ترين نماينده فكري جريان انحرافی غلو در دوره امام موسی کاظم(ع)، محمد بن بشير از موالي بني اسد و ساكن كوفه بوده است. وي عقايد غاليانه و بسيار خطرناكي را در ميان پيروانش پراكنده كرده و تلاش كرده با ترفندهايي خاص مانند شعبده بازي آن ها فريب داده و به سوي خويش جذب كند. اعتقاد به الوهيت امام موسي بن جعفر(ع) و نبوت خويش، توقف در امام موسي بن جعفر(ع) و اعتقاد به غيبت و مهدويت آن حضرت و تلاش در معرفي خويش به عنوان جانشين وي و بيان عقايد غلو آميز ديگري چون ثنويت و ازلي بودن باطن انسان، عقايدي است كه به اين غالي نسبت داده شده است.

 امام موسي بن جعفر(ع) در راستاي مبارزه با انديشه هاي غاليانه، از محمد بن بشير برائت جست، در موارد متعددي او را لعن كرد، وي را در ادعاهايش دروغ گو خواند و براي راحت شدن از شرّ او دعا كرد. محمد بن عمر كشي از بطائني روايت كرده كه از امام موسي بن جعفر(ع) شنيدم كه مي فرمود: خداوند محمد بن بشير را لعنت كند و حرارت آهن را به او بچشاند. او بر من دروغ مي بندد. خدا از او بري باد. من از او به سوي خدا بيزاري مي جويم. بار خدايا من از آن چه ابن بشير درباره ام ادعا مي كند، بيزارم. بارخدايا مرا از او راحت كن.

در ادامه اين حديث، امام موسي بن جعفر(ع)، علي بن حمزه بطائني راوي حديث را آگاه مي كند كه احدي جرات نمي كند«عمدا» بر ما دروغ ببندد. مگر اين كه خداوند حرارت آهن را به او مي چشاند. سپس حضرت به دروغ بستن بنان برعلي بن حسين(ع)، مغيره بن سعيد بر امام باقر(ع) اشاره مي كند و مي فرمايد: خداوند آنها را به سزاي گفته هايشان رسانده است و حرارت آهن را به ايشان چشانده است. اينك محمد بن بشير- كه خدايش لعنت كند- برمن دروغ مي بندد. من به سوي خدا از او بيزاري مي جويم. خدايا مرا از دست او راحت كن. خدايا از تو مي خواهم كه مرا از اين رجس نجس محمد بن بشير كه شيطان با پدرش در نطفه اش شريك بوده، خلاص كني.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) چندین بار محمد بن بشیر را دروغ گو خوانده که بر اهل بیت(ع) دروغ بسته(الوهیت و مهدویت آن حضرت را تبلیغ کرده) همچنین چندین بار از وی و عقاید غالیانه اش برائت جسته و او را چند بار لعن کرده و در نهایت مژده هلاکت او را به یکی از شیعیان داده است. چنین برخورد شدیدی با غالیان تقریبا کم سابقه است و می تواند نشانگر میزان انحراف محمد بن بشیر و میزان تاثیرات مخرب وی در میان جامعه باشد به گونه ای که امام موسی بن جعفر(ع) تلاش دارد با شیوه ای سخت گیرانه از تاثیرات مخرب این غالی جلوگیری کند و شیعیان را از گرفتار شدن در دام عقاید غالیانه وی نجات دهد.

 خطر اين غالي منحرف به حدي بود كه حضرت خون او را نيز حلال شمرد و به يكي از اصحابش دستور داد تا در صورت امكان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشير در زمان امامت آن حضرت به قتل نرسيد اما دعاي امام موسي بن جعفر(ع) در حق او سبب شد وي به بدترين وضعي در زمان امامت امام رضا(ع) به قتل برسد.

امام کاظم(ع) ودفع شبهه واقفیه

به جز محمد بن بشير- كه اشاره شد در امامت امام موسي بن جعفر(ع) توقف كرد و امامت امام رضا(ع) را نپذيرفت- زياد بن مروان قندي و افراد بسيار ديگري نيز امامت آن حضرت را انكار كرده اند. دست آويز توقف كنندگان در امامت امام موسي بن جعفر(ع)، برخي از روايات جعلي يا رواياتي بوده كه در آنها يكي از ائمه(ع) به عنوان «قائم» معرفي شده اند. به عنوان نمونه واقفيه روايتي را به امام صادق(ع) نسبت مي دادند كه حضرت فرموده است: «نام قائم نام صاحب تورات، يعني موسي(ع) است.» و در روايتي ديگر به حضرت نسبت مي دادند كه فرموده است: « روزها را از يك شنبه تا شنبه بشمر! هفت روز است، شنبه ي شنبه ها، خورشيد روزگار و نور ماه ها، كسي كه اهل لهو و لعب نيست همو هفتمين امام و قائم شماست.»

طرح اين اندیشه های انحرافی در زمان امامت امام موسي بن جعفر(ع) سبب ترديد در ميان شيعيان شده است و امام موسي كاظم(ع) به منظور رفع اين ترديد و مبارزه با  اين اندیشه انحرافي و در پاسخ كساني به كه از آن حضرت پرسيدند: آيا شما«قائم» هستيد؟ فرمودند:« تمام ائمه(ع) در زمان خود قائم به امر امامت هستند تا اين كه اين امانت را به بعدي بسپارند جانشين و قائم به امر امامت بعد از من فرزندم علي(ع) است.»

امام موسي بن جعفر(ع) در اين روايت علاوه بر رفع شبهه در خصوص معناي قائم، به امام پس از خويش نيز اشاره كرده و در حقيقت انديشه توقف بر خويش را باطل اعلام كرده است.

همچنین امام موسي بن جعفر(ع) در راستاي مبارزه با این انديشه منحرف(اندیشه واقفیه)، چندين بار به زياد بن مروان قندي در خصوص نپذيرفتن امامت فرزندش، امام رضا(ع)، هشدار داده است. در منابع مختلف، روايتي به نقل از زياد قندي و ابن مسكان ذكر شده كه اين دو نزد امام موسي بن جعفر(ع) نشسته بودند، حضرت به ايشان فرمود: الان بهترين فرد اهل زمين بر شما وارد مي شود. در اين هنگام امام رضا(ع)- در حالي كه خردسال بود- وارد شد. آن دو گفتند: بهترين فرد روي زمين(همين است؟!). موسي بن جعفر(ع) به فرزندش امام رضا(ع) فرمود: پسرم مي داني اين دو، چه مي گويند؟ امام رضا(ع) عرض كرد: بله پدر جان! اين دو در امامت من شك دارند.[1] در ادامه اين روايت كه از كسان ديگري نقل شده،  حضرت كاظم(ع) به  آن دو در خصوص انكار امامت فرزندش هشدار داده است. حضرت به آنان فرمود: اگر حق او را انكار كنيد يا خيانت ورزيد، لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر شما باد. اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.

به نظر مي رسد هر چند ابن مسكان ابتدا در امامت امام رضا(ع) شك كرده است ؛ اما با هشداري كه حضرت به او و زياد بن مروان قندي داده و با روشن گري امام، وي از اين اعتقاد انحرافی خويش برگشته است. دليلي كه اين احتمال را تقويت مي كند اين است كه امام موسي بن جعفر(ع) در پايان حديث تنها به زياد بن مروان فرمود: اي زياد تو و اصحابت فرزندم را انكار نكنيد.

 در روايت  ديگري امام موسي بن جعفر(ع) در حالي كه فرزندش امام رضا(ع) نزد ايشان بود، به زياد بن مروان قندي فرمود: اي زياد اين پسرم فلان است كه نامه اش نامه من، سخنش سخن من و فرستاده اش فرستاده من است. و هر چه بگويد سخن حق همان است.

این روایات نشان می دهد امام موسی بن جعفر(ع) در موارد متعددی با اندیشه انحرافی توقف در امامت خویش مبارزه کرده و تلاش کرده شیعیان را در این زمینه آگاه سازد.

امام کاظم (ع) ورفع شبهات توحید

اگر اهل بیت (ع) وتلاشهای فرهنگی آنان  نبود،  منحرفین بساط توحید را از روی زمین جمع نموده وخود را محور ومبداء همه امور معرفی می نمودند ؛ در همه دوران تاریخ اسلام مرکز ثقل تلاش اهل بیت(ع) دفاع از توحید ونبوت ورسالت بوده است ؛ تفسیرهای منحرف از توحید از جمله اشتباهات فرق ومذاهب وادیان دیگر است که منشاء انحرافات دیگر می شود ؛ تفسیر نادرست از توحید توسط یهود ومسیحیان سبب انحراف توحید وعدم ایمان درست پیروان آنان شده است ؛ از اینروی یهودیان با تفسیر ناروا از نبوت وتوحید به عیسی ایمان نیاوردند ومسیحیان نیز از جهت همین آسیب گرفتار تثلیث شده اند ؛ لذا ائمه اهل بیت مهمترین نقشی که درتاریخ اسلام داشته اند با مواضع علمی درست وشیوه حق اجازه ندادند خدا پرستی از مسیر درست منحرف شود ؛ انحراف توحید وباورهای توحیدی اساس همه انحرافات است ؛ امام کاظم علیه السلام در دوره خود از توحید ونبوت دفاع کرد وتفسیرهای ناروا  از توحید را باطل نمود ؛ از جمله این تفسیرها تجسیم وتشبیه بود.

از دیگر باورهای انحرافی دوره امام موسی بن جعفر(ع)، که به نحو بسیار گسترده ای در این دوره نمود داشته، عقیده «تشبیه و تجسیم» است. تشبيه، مانند كردن خداوند به صفات مخلوقات و موجودات محسوسی همانند انسان می باشد. قائلان به تشبيه عمدتا خدا را به انسان تشبيه كرده و براي او اعضاء و جوارح و مكان تصور كرده اند و صفات مخلوقات را براي خدا ذكر مي كردند.

هر چند اتهام تشبيه به برخي از بزرگان اصحاب ائمه(ع) همانند هشام بن سالم و هشام بن حكم قابل پذيرش نيست و از سوي علماي شيعه و محققان انكار شده است، اما وجود عقیده انحرافی تشبيه  و تجسیم در اين دوره به نحو چشم گیری در جامعه جریان داشته است و در موارد متعددی سبب عکس العمل امام موسی بن جعفر(ع) شده است.

به نظر مي رسد در اين دوره اهل حديث و برخي از شيعيان معتقد به تشبيه بوده اند و يا شبهات و مشكلاتي در باب توحيد داشتند. احتمالا وجود احاديثي چون حديث «نزول خداوند به آسمان دنيا» كه ابوهريره از رسول خدا(ص) نقل كرده و حديثي كه از ابن عباس نقل شده كه پيامبر(ص) فرمود: خدا را به صورت جواني امرد و ... ديده است، سبب رواج و پراكندگي اين عقيده در ميان مردم بوده است. وجود اين احاديث در ميان مردم سبب شده شيعيان به صورت مكرر از ائمه(ع) درباره اين احاديث سوال كنند.

ابراهیم بن محمد همدانی(از شیعیان) می گوید: نامه ای به امام موسی بن جعفر(ع) نوشتم که پیروان شما که نزد ما هستند، در توحید اختلاف دارند برخی می گویند او جسم است و برخی دیگر می گویند او شکل و صورت است. امام در پاسخ وی، به خط خود نوشت:« خداوند منزه از این صفات است. او حد و اندازه ندارد و قابل وصف با این صفات نیست. او شنوا و داناست.»

علاوه بر این به نظر مي رسد مشبهه با تمسك به ظواهر آياتي چون «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»و آيه «وَ جاءَ رَبُّك»[2] و آيه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى» چنين عقيده اي را ابراز كرده اند.

 در حقیقت همان گونه که یکی از محققان اشاره دارد:«دلایل واهی طرف داران این عقیده بیشتر نشات گرفته از ظاهر گرایی بوده است.» در منابع آمده است فردي به نام عبدالغفار سمي  كه در حضور امام موسي بن جعفر(ع) از آيه «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى» سوال كرد، خود معتقد به حركت خداوند از مكاني به مكان ديگر بوده است. او مي گفت من خدا را آن گونه وصف مي كنم كه خودش وصف كرده، چون فرموده:« دَنا فَتَدَلَّى»

امام موسی بن جعفر(ع) در پاسخ به عبدالغفار سمي  فرمود: «دنى فتدلّى» به معنى آن است که چون محمّد(ص) به آن مقام آرام گرفت، به خداوند نزديك(قرب معنوی) گرديد. زيرا كه ذات خداوند از هيچ موضع و مقامی زايل نيست و در همه جا حاضر است ... امام موسی بن جعفر(ع) سپس به عبدالغفار سمي فرمود:« إِنَّ هَذِهِ لُغَةٌ فِي قُرَيْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ يَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ يَقُولُ قَدْ تَدَلَّيْتُ وَ إِنَّمَا التَّدَلِّي الْفَهْم» اين نوع سخن گفتن در لغت قريش استفاده می شود كه هر گاه شخصى بخواهد بيان كند كه من فلان سخن را شنیدم می گويد كه: من به فلان سخن نزديك شدم(فلان سخن را فهمیدم به تعبیر امروزی، «گرفتم») تدلّى به معنى فهم است.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) ضمن انکار نزدیکی مادی و قرب فیزیکی رسول خدا(ص) در شب معراج به خداوند و بیان این نکته که این نزدیکی در حقیقت قرب معنوی بوده است، جسمیت را از خداوند انکار کرده و «تدلی» در این آیه را به معنای دریافت و فهم سخن خداوند تفسیر کرده است.

در روایت دیگری که شیخ صدوق از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده وقتی وی از آن حضرت سوال می کند: چرا خداوند پیامبر اکرم(ص) را برای معراج به آسمان ها برد در حالی که خداوند دارای مکان خاصی نیست؟ حضرت ضمن تایید این سخن که خداوند دارای مکان خاصی نیست علت این کار را تشرف ملائکه و ساکنین آسمانها خدمت آن حضرت و نشان دادن آیات عظمت خویش در آسمان ها به پیامبر معرفی کرد و در ادامه به نادرستی تصورات مشبهه در این باره تاکید کرد.  این روایت نشان می  دهد در این زمان عده ای تصور می کردند علت عروج رسول خدا(ص) به آسمان ها، وجود جسم خداوند در آسمان بوده است! و امام موسی بن جعفر(ع) این عقیده انحرافی را نادرست شمرده است.

همچنین وقتی امام موسی بن جعفر(ع) متوجه شد که عده ای معتقد به نزول خداوند به آسمان دنیا هستند، به منظور مقابله با این عقیده انحرافی فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَنْزِلُ‏ وَ لَا يَحْتَاجُ‏ إِلَى أَنْ يَنْزِلَ إِنَّمَا مَنْظَرُهُ فِي الْقُرْبِ وَ الْبُعْدِ سَوَاءٌ...» خداوند فرود نمی اید و نیازی ندارد که فرود آید دور و نزدیک برای خداوند یکسان است.

 علاوه بر مواردی که ذکر شد، امام موسی بن جعفر(ع) به منظور مقابله با عقیده انحرافی تشبیه و تجسیم، در روایتی از سخن کسانی که گمان کنند که خداوند جسم است، برائت جسته است. در روایتی دیگر آن حضرت با این استدلال که  جسم و صورت محدود و متناهی هستند در نتیجه احتمال زیاده و نقصان در آنها هست و وقتی احتمال زیاده و نقصان در آنها باشد مخلوق خواهند بود، قول به تجسیم خداوند را رد کرد و از معتقدین به جسمیت خداوند برائت جست.

در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) در قالب یک استدلال منطقی، محدود بودن جسم را دلیل مخلوق بودن آن دانسته است و در واقع این گونه استدلال می کند که اگر خداوند جسم باشد، طبیعتا باید مخلوق باشد(چون هر جسمی مخلوق است) و چون خداوند مخلوق نیست، پس جسم نیست.

برائت امام موسی بن جعفر(ع) هم در این دو روایت اخیر نشان دهنده میزان مخالفت آن حضرت با این عقیده انحرافی است چرا که برائت(بیزاری) از کسی یا چیزی معنای بسیار تندی را در بر دارد. امام علی(ع) به شیعیانش فرمود: در صورتی که شما را مجبور کردند به من دشنام دهید، این کار را بکنید که باعث افزوده شدن مقامات معنوی من و نجات شما می شود، اما هرگز از من «بیزاری» نجویید زيرا من بر فطرت پاك توحيد تولّد يافته‏ام و در «ايمان و اسلام» و «هجرت» بر ديگران پيشى گرفته‏ام» یکی از مفسران نهج البلاغه در این باره می نویسد:« سب و دشنام يك انسان، مى‏تواند اشاره به بدى او باشد، ولى مفهوم آن كفر و شرك و بى‏ايمانى نيست، اما بيزارى جستن(هر چند با زبان باشد) مفهومش بيزارى از دين و آئين اوست.»  با توجه به مقدمه مذکور به نظر می رسد بیزاری از افراد در حقیقت بار معنایی بسیار تندی را به همراه دارد که به نوعی اشاره به خروج این افراد از جرگه مومنان و مسلمانان است.

بر اساس روایتی دیگر وقتی محمد بن حکیم قول به تجسیم را از سوی برخی از شیعیان، برای امام موسی بن جعفر(ع) نقل کرد، حضرت ضمن تاکید بر عدم شباهت چیزی به خداوند، بدترین فحش و ناسزا را در مورد خداوند، قول به جسمیت و صورت داشتن و اعضا و جوارح داشتن دانست. در این روایت امام موسی بن جعفر(ع) قول به جسمیت خداوند و مشابهت خداوندی که هیچ چیز همانند او نیست، به سایر مخلوقات را، به نوعی بی احترامی به خداوند و کوچک انگاری ذات باری تعالی دانسته است.

وقتی حمزة بن محمد از امام موسی بن جعفر(ع) در خصوص جسم و صورت داشتن خداوند پرسید، حضرت در جواب او با استناد به آیه قرآن«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ» بر نداشتن جسم و صورت برای خداوند تاکید کرد.

نکته قابل توجه در این روایت این است که امام موسی بن جعفر(ع) به منظور رد این عقیده انحرافی، به قرآن استدلال کرده است. قرآن به عنوان کتابی که همه گروه ها خود را در برابر آن خلع سلاح می دیدند و بر درستی آن اعتراف داشتند، می توانست معیار بسیار خوبی در رد باورهای انحرافی ای چون تشبیه و تجسیم، و ... باشد. امام موسی بن جعفر(ع) با استفاده این روش، و با استفاده از آیاتی که صراحتا باورهای انحرافی را نادرست شمرده اند، به مقابله با اهل تشبیه و تجسیم پرداخته اند.

این روایات و روایات دیگری که مجالی برای طرح آنها در این نوشتار نیست، حاکی از این است که در این زمان گزارش هایی زیادی از عقیده جسمیت خداوند به آن حضرت می رسیده و امام(ع) تلاش کرده با تفسیر صحیح آیات قرآن(که ظاهرا به جسمیت خداوند اشاره دارند) و با استدلال های نقلی و عقلی، نادرستی چنین باورهای انحرافی را گوشزد کند. آن حضرت به منظور تاکید جدی بر نادرستی چنین باورهای انحرافی در مواردی از این عقیده و احیانا از باورمندان به آن برائت جسته است.

موضع امام کاظم ورفع شبهه از قرآن

هر چند اندیشه خلق یا قدم قرآن  عمدتا در دوره امام جواد(ع) و امام هادی(ع) مطرح شده به گونه ای که این زمان به جهت سخت گیری هایی که معتزله و در راس آنان مامون و معتصم و واثق داشته اند در تاریخ به «عصر محنت» نام گذاری شده، اما آغاز چنین اندیشه ای به فردی به نام لبید بن اعصم یهودی که در زمان رسول خدا(ص) بوده(که قائل به خلق تورات بوده) نسبت داده شده و بیان شده که این اندیشه از این فرد به دیگران منتقل شده است.

امامان شیعه(ع) با مطرح شدن این اندیشه در جامعه، بعضا ضمن اشاره به واقعیت امر، شیعیان را از ورود به چنین بحث های فتنه انگیزی منع کرده و قرآن را صرفا کلام خدا معرفی کرده اند. سلیمان بن جعفر یکی از یاران امام موسی بن جعفر(ع) می گوید: به اباالحسن موسی بن جعفر(ع) عرض کردم: نظر شما درباره قرآن که درباره آن اختلاف شده است، عده ای می گویند مخلوق است و عده ای آن را غیر مخلوق می دانند، چیست؟ حضرت فرمود: «... أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ فِي ذَلِكَ مَا يَقُولُونَ وَ لَكِنِّي أَقُولُ إِنَّهُ كَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»  من آنچه آنان در این باره می گویند را نمی گویم من می گویم قرآن کلام خداست. این جواب امام موسی بن جعفر(ع) در واقع هشداری است به شیعیان که در چنین مباحث بیهوده ای وارد نشده و قرآن کریم را صرفا کلام الهی بدانند.

امام کاظم (ع) ودفع شبهات جبریون ومعتزله

محققان اشاره دارند شخصی به نام جهم بن صفوان(م 128) اولین کسی است که اندیشه جبر را مطرح کرده است. به او و پیروانش جهمیه خالصه یا جبریه خالصه اطلاق شده است. در منابع فرقه شناختی آمده است: جهم بن صفوان که عقیده جبر را اختیار کرده بود، پیروان بسیاری یافت او و پیروانش می گفتند: انسان مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. جز کاری را که انجام می دهد نمی تواند کار دیگری انجام دهد. خداوند یک رشته کارها را بر مردمان مقدر کرده که باید ناچارا انجام دهند و خداوند کارها و گفتارها و پندارها را در انسان خلق کرده است و ما مجازا آنها را به انسان نسبت می دهیم. همچنان که می گوییم:«اثمرت الشجره، جری الماء، طلعت الشمس» درخت میوه داد، آب جاری شد و خورشید طلوع کرد، ما هم همه کارها را به انسان نسبت می دهیم اما حقیقتا همگی را خدا آفریده است.

 از همین زمان امامان معصوم(ع) در برابر این اندیشه انحرافی موضع گرفتند. امام صادق(ع) حدیث مشهور«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ‏ أَمْرَيْنِ». را در رد دیدگاه جبرگرایان و مفوضه بیان کرده است.

امام موسی بن جعفر(ع) نیز به منظور مقابله با این اندیشه انحرافی فرمودند: «خداوند انسان ها را آفرید و از افعال آینده آنها آگاهی داشت. آنها را امر و نهی کرد، هرجا به آنها امر کرد، راه انجام آن را برای آنها باز گذاشت و هر جا نهی کرد، راه ترک را برای آنها باز گذاشت، انجام امر خدا و اطاعت آنها از نهی خدا به اذن خداست. خداوند هیچ یک از مخلوقاتش را مجبور به نافرمانی نکرده است؛ بلکه آنها را با وسایلی امتحان کرده است؛ چنان که فرموده:«لِيَبْلُوَكُمْ‏ أَيُّكُمْ‏ أَحْسَنُ عَمَلًا» تا بیازماید که کدام یک از شما نیکوکارتر است.» در این حدیث امام موسی بن جعفر(ع) صراحتا عقیده جبر را رد کرده و بر اختیار انسان در انجام اوامر و نواهی الهی تاکید کرده است.

شهادت امام (ع)

در بيست و پنجم رجب سال 183 ق عالم خاک در سوگ اختري تابناک و ستاره‏اي فروزان نشست. امام موسي کاظم عليه‏السلام نهمين چراغ روشن هدايت و پرچم سرافراز رستگاري، پس از 55 سال نورفشاني به عرش عروج کرد و ديدگان حسرت‏بار ياران خود را در سوگي‏عظيم فرو نشانيد. امّا پرتوهاي هدايت و رهنمايي او هم‏چنان تا پايان جهان، خواهد درخشيد و راهنماي ره‏جويان راه رستگاري خواهد بود.

نتیجه

 دوره امامت امام موسی بن جعفر(ع) به جهت شرایط خاصی که بر این دوره حاکم بوده، شاهد بروز انحرافاتی در جامعه اسلامی و بعضا در میان شیعیان هستیم. در این دوره علاوه بر شیعیانی که بعضا از خط امامت شیعی منحرف می شدند، شاهد حضور نحله های انحرافی ای چون مرجئه، معتزله، قدریه، غالیان، واقفیه، معتقدان به تشبیه و تجسیم معتقدان به جبر و باورمندان به خلق و باورمندان به قدم قرآن هستیم.  امام موسی بن جعفر(ع) به عنوان هفتمین امام شیعیان، با برخی از انحرافات همانند غالیان، مشبهه، جبریون و ... به صورت مستقیم مقابله کرده و نادرستی باورهای آنان را در موارد متعددی گوشزد کرده است. و نسبت به برخی دیگر از فرقه های انحرافی به صورت غیر مستقیم، به انحراف اندیشه های آنان اشاره کرده است. به عنوان نمونه آن حضرت در جهت اثبات امامت خویش گرایش به سوی معتزله، مرجئه و قدریه را نادرست شمرده است.

منابع مورد استفاده

  1. ۱. الارشاد شیخ مفید، ج2
  2. ۲. المناقب ،ابن شهرآشوب
  3. ۳. بحار الانوار،علامه مجلسی ، ج48
  4. ۴. الائمه الاثنی عشر ،عادل ادیب
  5. ۵. سیره معصومان ،سید محسن امین .
خوانده شده 662 مرتبه